۱۳۹۷ شهریور ۲۲, پنجشنبه

باطل السحر ـ شعری از علی سیران


علی سیران
 
تقدیس می کنم
برهنگی باستانی ات 
را
 
با اسم تو
باطل السحر 
می سرایم
و
می آویزم
بر گردن جهان

تا 
چشم آفتاب 
زخم نبیند 

تا
 آب
عکس رخساره ات بگیرد 
ـ چشم روشنی ببرد
برای ریشه های اعماق ـ

باد 
برباید
عطر صدای ات 
را

آوای مرغکان تازه شود
که شاد بودند پیش از این
و دلباز بود
سوسن زاران گیسوها
 

یکی یکی یکی
فرو می ریزند 
از
 شاخه
قناری های خاموش

در گرگ و میش پاییز
ـ هزار رنگ ـ
گریه ساز می کنیم
و بر زنگار دفینه ای
دخیل می بندیم، 
آوخ!

...

با 
خیال خسته
از زمان کهن می آیم

نگاره ی اندامت طرح می شود
در خاطره ی گناه نخستین
 
در هیچ پیکره ی مقدسی نیست
که نبض عریانی ات نمی زند

...

به مهر 
می ستایمت
و 
تقدیس می کنم 
تو 
را
و
 خود
 را

در هنگامه ی آفتاب و باران
و 
خلاصه ی بوسه ای

پایان
ویرایش
از 
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر