۱۳۹۶ فروردین ۱۱, جمعه

حیدر مهرگان و «حماسه» گلسرخی (۴۴)


ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
 
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند و فلسفه می بافند 
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
 و انقلاب با پای خود به سوی آن ها بیاید، 
رسوا کرده است.

۱
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند و  
فلسفه می بافند 
رسوا کرده است.


ایراد دیگر خسرو گلسرخی به توده ای ها، «فلسفه بافی» آنها ست.
 
مفهوم «فلسفه بافی» به معنی چرند بافی، خیال پردازی، یاوه سرایی و امثالهم به کار می رود.
خسرو گلسرخی هم از این مفهوم، به عنوان تحقیر واژه، توهین واژه، تمسخر واژه بهره برمی گیرد.
 
این مفهوم، کمترین ربطی به فلسفه (خرد کل اندیش) ندارد.
از این رو، ما زحمت تأمل روی این عرعر خسروانی را به خود نمی دهیم.

۲
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند و فلسفه می بافند 
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
 و انقلاب با پای خود به سوی آن ها بیاید، 
رسوا کرده است.
 
 
آخرین ایراد خسرو گلسرخی به توده ای ها در این بند از هماندیشی اش با حیدر مهرگان، در مفهوم توجه اکید توده ای ها به «شرایط عینی انقلاب» تبیین می یابد.
 
این مفهوم اما به چه معنی است؟ 

۳
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند و فلسفه می بافند 
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
 و انقلاب با پای خود به سوی آن ها بیاید، 
رسوا کرده است.
 

شاید خود حیدر هم از این قانون ماتریالیستی ـ تاریخی خبر نداشته باشد.
چپ ایران، فلسفه فقیر است.
چپ ایران، با مفاهیم فلسفی بکلی بیگانه است.
 
حضرات بی خبر از خرد کل اندیش، به همین دلیل برخی از مفاهیم فلسفی را مثلا شرایط عینی و ذهنی انقلاب را به طرز سرسری بکار می برند.
 
از همین فرمولبندی حیدر هم این فقر وحشتناک فلسفی اش نعره می زند:
حیدر عاجز از تبیین دقیق نظر خویش است.
 
به همین دلیل مفهوم مارکسیستی معروف به «شرایط عینی انقلاب» را با مفهوم بی در و پیکر و گل و گشاد «شرایط» جایگزین می سازد. 
 
این نشاندهنده سقوط حزب توده به قهقرای فقر فلسفی است.
 
فریب ترجمه پراگماتیستی ـ فرمالیستی ـ مصلحتی ـ تجملی چند اثر از این و آن توسط حزب توده نسل جوان جدید را نباید خورد. 

میان حزب توده قبل از کودتا و حزب توده نسل جوان جدید دره عمیقی دهن باز کرده است.

۴
چریک
همه فرصت طلبان و حزب سازانی را 
که توی آفتاب لم داده اند و کتاب می خوانند و فلسفه می بافند 
و منتظرند تا باصطلاح شرایط پخته شود
 و انقلاب با پای خود به سوی آن ها بیاید، 
رسوا کرده است.
 
 
از دید ماتریالیسم تاریخی، به مثابه علم بررسی عام ترین قوانین و قانونمندی های حیات اجتماعی، شرایط هر انقلاب اجتماعی، در دیالک تیکی از شرایط اوبژکتیو و شرایط سوبژکتیو تعیین می شود:
  
الف
شرایط اوبژکتیو انقلاب اجتماعی
 
منظور از شرایط اوبژکتیو و یا عینی انقلاب چیست که خسرو گلسرخی این چنین به تحقیر از «پخته شدن» آن دم می زند و بی شرمانه آن را تخطئه می کند؟
  
۱
 
شرایط عینی انقلاب در اعماق جامعه بشری بطور کلی، آشیان دارد.
فرق هم نمی کند که جامعه بشری در کدامین پله توسعه (تکامل) باشد.
فرق هم نمی کند که جامعه در مرحله کمونیسم آغازین باشد و یا در مرحله برده داری، فئودالی، سرمایه داری و یا سوسیالیسم باشد.
 
  ۲
 
شرایط عینی جامعه به طور کلی در داربست دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی تعیین می شود.
 
همان ولادیمیر لنین که خسرو گلسرخی او را به خیال خام خود می شناسد و امثال فرخ نگهدار را پیرو راستین لنینیسم جا می زند، نیروهای مولده را معیارالمعاییر (معیار معیارها) برای شناخت جامعه بشری و خیلی چیزهای دیگر جامعه بشری  قلمداد می کند.
 
مراجعه کنید به نیروهای مولده در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  
 
۳
 
دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی (در ماتریالیسم تاریخی)، شکلی از بسط و تعمیم دیالک تیک محتوا و فرم (در ماتریالیسم دیالک تیکی) است.
 
مناسبات تولیدی، فرم و قالبی است که نیروهای مولده، در آن رشد می کند.
درست به همان سان که کودک در کت و شلوار رشد می کند.
 
میان فرم و محتوا، نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، کودک و البسه، رابطه دیالک تیکی هست.
رابطه دیالک تیکی یعنی رابطه مبتنی بر همبایی و ستیز.
 
محتوا در حال رشد مدام است.
مثلا کودک از هر لحاظ بزرگ تر می شود.
فرم (لباس کودک) اما جانسخت است و تن به تغییر نمی دهد.
 
نیروهای مولده (انسان، وسایل تولید، ابزار کار، علم، فن، طرز استخراج مواد خام و غیره) رشد می کنند.
مناسبات تولیدی مثلا مناسبات تولیدی فئودالی اما می تواند حتی هزار سال بی تغییر بماند. 

 شرایط عینی انقلاب در این دیالک تیک تعیین می شود.
 
۴
به همان سان که لباس (به مثابه فرم) بر اندام رشد یابنده کودک (به مثابه محتوا) تنگ می شود و جر می خورد، به همان سان هم مناسبات تولیدی (مثلا ساختار اقتصادی فئودالیسم) برای نیروهای مولده رشد یابنده تنگ می شود و انقلاب اجتماعی بطور عینی، ضرورت کسب می کند:
شرایط عینی انقلاب فراهم می آید.
 
این تضاد دیالک تیکی میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی، پس از تشدید، برونی می شود و تار و پود جامعه را در بر می گیرد.
 
این تضاد میان نیروهای مولده و مناسبات تولیدی از طریق انفجار انقلابی مناسبات تولیدی (ساختار اقتصادی جامعه) حل می شود و می تواند حل شود.
 
خرید البسه درخور اندام برای کودک، ضرورت کسب می کند.
 
در غیر این صورت کودک از تنگی البسه به تنگ می آید و کلافه می شود. 
اگر کفش و جوراب و شلوار و پیراهن برای کودک تنگ باشند، کودک می تواند حتی بیمار شود.

ب
شرایط سوبژکتیو انقلاب اجتماعی 
 
 
شرایط سوبژکتیو (و به قول فلسفه فقیران، شرایط ذهنی) انعکاس شرایط اوبژکتیو اند.
برای درک و توضیح این شرایط سوبژکتیو انقلاب به دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی نیاز مبرم هست:
 
۱
زیربنای اقتصادی همان مناسبات تولیدی است که ذکرش گذشت.
روبنای ایده ئولوژیکی انعکاس زیربنای اقتصادی است و شامل مذهب و حقوق و فلسفه و هنر و اخلاق و دولت و احزاب و سازمان های اقشار و طبقات اجتماعی مختلف جامعه و غیره می شود.
 
۲
 
روبنای ایده ئولوژیکی به ساز زیربنای اقتصادی می رقصد.
یعنی در دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی، نقش تعیین کننده از ان زیربنای اقتصادی (فرم مالکیت بر وسایل تولید و غیره) است.
 
مراجعه کنید به مناسبات تولیدی، زیربنا، روبنا در تارنمای دایرة المعارف روشنگری   


۳
 
شرایط سوبژکتیو هر انقلاب اجتماعی، روشنگری همه جانبه ی سوبژکت مشخص تاریخ و بی اعتبار سازی ایده ئولوژی طبقه حاکمه در افکار عمومی، تشکیل احزاب و سازمان ها، سندیکاها و اتحادیه های سیاسی و صنفی و صنعتی و هنری و حرفه ای و غیره است.
شرایط سوبژکتیو، توسط شرایط اوبژکتیو تعیین می شود و به سوبژکت تاریخ دیکته می شود.
 
اگر شرایط عینی (اوبژکتیو) آماده نباشد، کسی به حرف کسی گوش حتی نمی دهد، چه رسد به فعالیت در حزب و سازمان و سندیکای معینی.

۴
 
در زمان خسرو گلسرخی در جامعه ایران، انقلاب بورژوایی سفید از بالا صورت گرفته بود و پیروز شده بود.
گذار از پله فئودالی توسعه به پله بورژوایی اش صورت گرفته بود.
 
جامعه در بحران ناشی از انقلاب اجتماعی بود.
همه چیز در حال زیر و رو شدن بود.
 
این بدان معنی است که مناسبات تولیدی کاپیتالیستی نوین با نیروهای مولده جامعه همخوانی کسب کرده بود.
برای کودک رشد یافته، لباس تازه ای دوخته شده بود.
 
همه تلاش های ضد انقلاب سفید در این شرایط معنایی جز طرفداری از ارتجاع فئودالی نداشته اند.
  
ادامه دارد.

فلسفه ارزشی (۱)



پروفسور دکتر ولفگانگ ایش هورن

برگردان
شین میم شین


۱

·      فلسفه ارزشی عنوانی است برای گرایشات فلسفی وسیع در فلسفه بورژوائی، در اواخر قرن نوزدهم و در قرن بیستم و قبل از همه، در آلمان.



۲

·      فلسفه ارزشی برای پاسخ به همه مسائل مربوط به زندگی انسانی، جهان بینی، فرهنگ و اخلاق از «ارزش ها» شروع به حرکت می کند.



۳

·      ارزش ها در فلسفه ارزشی، به مثابه قوای ایده ای (فکری) نوع معین تلقی می شوند که برای تفکر و موضعگیری انسانی «اعتبار کسب می کنند» و انسان ها ـ چه بسا ـ به آنها دلبستگی («بستگی» عاطفی ـ احساسی) پیدا می کنند.



I

ارزش ها

 از نقطه نظر فلسفه ارزشی



۱

·      ارزش ها از نقطه نظر فلسفه ارزشی، به مثابه مخلوقات خدا تفسیر می شوند.



۲


ماکس شلر 
(1874 ـ 1928)
فیلسوف آلمانی
مؤلف آثاری در زمینه اتیک، فنومنولوژی و آنتروپولوژی فلسفی
ملقب به «اولین مرد جنت فلسفه»
هایدگر ضمن تأیید لقب او،
اعلام کرده که همه فلاسفه قرن بیستم
از آبشخور ماکس شلر سیراب گشته اند و
او را قوی ترین قدرت فلسفی
در آلمان مدرن، اروپای معاصر و فلسفه معاصر
نامیده است.
در سال 1954 کارول وژتیلا و بعدها پاپ ژان پل دوم
تز دکترای او را
تحت عنوان «ارزیابی امکان تشکیل اتیک مسیحی بر پایه سیستم ماکس شلر»
مورد مدافعه قرار دادند. 

·      ارزش ها به مثابه «ماهیات» (ذوات، ماهیت های) ماورای تاریخی ایدئال تلقی می شوند که عالم (رایش) مستقلی را در خودبائی و تغییر ناپذیری تشکیل می دهند:

·      از دید لوتسه، ریکرت، ماکس شلر، هارتمن.



۳

جان ده وی
 (1859 ـ 1952)

فیلسوف و پداگوگ آمریکائی

از سردمداران پراگماتیسم و اینسترومنتالیسم



·      ارزش ها بمثابه بیانگر هنجارگزاری های سوبژکتیو، شعف سوبژکتیو، رضایت خاطر و منافع سوبژکتیو و یا احساس تصاحب، تلقی می شوند:

·      از دید ارنفلز، مولر ـ فراینفلز، جان ده وی، راینر و غیره.
۴ 

·      در گرایشات فلسفی ـ ارزشی (گرایشات جاری درفلسفه ارزشی) یاد شده، انواع مختلف تئوری های ایدئالیستی ـ ارتجاعی فلسفه بورژوائی قرن نوزدهم و بیستم، مؤثر بوده اند و همچنان و هنوز مؤثرند.



ادامه دارد.