محمد زهری
تقدیر
(دی 1334)
با سپاس از
مسعود
·
تقدیر بر این است که
·
من زار بگریم:
·
چه وقت بهاران که بجوشد جگر خاک،
·
تا سبز بپوشد تن افسرده ی هر دشت،
·
چه در دمِ پاییز، که هنگامهٔ گلریز،
·
بر خاک سیه روی کشد، بستر گل٘ گشت.
·
تقدیر بر این است که
·
من زار بگریم:
·
چه پرچم پیروزی، دستی بفشاند،
·
بر تارک کوهی که بر آن دسترسی نیست،
·
چه روزِ شکستی که به تنهایی غمناک،
·
خون می چکد از بندم و با من نفسی نیست.
·
تقدیر بر این است که
·
من زار بگریم:
·
این کار خدایی است که از روز نخستین،
·
بر لوحه پیشانی من، نقشِ شکست است؟
·
تا می کشم ارابهٔ عمر، از ره ایّام،
·
همسایهٔ من گریه و همراه من، آه
است.
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر