۱۳۹۴ آبان ۷, پنجشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (194)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

یانیس ریتسوس
مترجم: فریدون فریاد

این بچه های ما
 
این بچه ها ساعات را چسبیده به تن می پوشند
در زیرپوش های پشمی شان، شپش های ستارگان در گردش اند
درون کفش های شان ـ شباهنگام ـ ماده عقابان تخم می گذارند


« قرار دادن ملت و میهن در رأس آمالها و آرزوها»

1
در بهترین حالت یعنی ناسیونالیسم.

2
در بدرتین حالت یعنی شووینیسم و  فاشیسم.

3
ضمنا یعنی عوامفریبی.
شاید هم خودفریبی

4
پرولتاریا در وطن خود
غریب و بی وطن و بی همه چیز است.
اگر چه با خون فرزندان خود
از وجب به وجب وطن دفاع کرده است.

5
حاکمیت توده زحمت
تنها ضامن دفاع از منافع ملی و میهنی است
و لا غیر

6
ملت کل همگونی نیست
ملت ترکیبی از طبقات اجتماعی است.

7
ناسیونالیسم ایده ئولوژی بورژوائی است
برای خر کردن خلق.

8
انترناسیونالیسم پرولتری
ایده ئولوژی توده زحمت است.

عشق یکی از بیچاره ترین واژه ها ست.

1
عشق یکی از واژه هایی است که
تعریف علمی و  عینی از آن در دست نیست.

2
عشق یکی از هتک حرمت شده ترین واژه ها ست.

3
عشق در قاموس عیرانیان
واژه ای همه فن حریف (آلراوندر) است
و  به کمک آن
هر نیاز مادی و فکری و غریزی خود را تبیین می دارند.

4
عشق به معنی محدود کلمه
یعنی سکس (نیاز غریزه جنسی)

5
عشق به معنی وسیع کلمه
یعنی نیاز غریزی از هر نوع

6
عشق واژه بی بدیلی برای خودفریبی و عوامفریبی است.

7
منظور عادولف هم از عشق، سکس است.

8
سکس مذهب فاشیسم و فوندامنتالیسم است.

9
پافشاری سرسختانه بر حجاب از سوئی
و اشاعه تمام ارضی فحشا از سوی دیگر
به دلیل مذهب وارگی سکس است
که نام عشق بدان می دهند.

10
سکس اصلا ربطی به عشق ندارد.

11
یکی از شعرای پیرو عادولف
جفتگیری خرها را در صفحه فیس آبادش انداخته
و زیرش نوشته:
الاغ ها عشاق بی غل و غش جهانند.

12
طرف از فرط خریت نمی داند که
عشق با شناخت و شعور توأم است.

13
خر اصلا نمی تواند عاشق باشد.
با پوزش از خران چهارپا

نه مردم، بلکه تئولوژی اسلامی
به دو نفس  باور دارد:

الف
نفس اماره (غریزه)

ب
نفس لوامه (ملامتگر)


1
احتمالا همین نفس لوامه است که در افکار عمومی جوامع معینی
 نام وجدان به خود گرفته است.

2
انسان ها در صورت ستم بر همنوع
احساس رنج می کنند
و آن را عذاب وجدان می نامند.

3
بازجویان ساواک
قوطی قرص های مسکن در کشور میز و یا در جیب داشته اند
تا همین عذاب وجدان کذائی را تسکین دهند.

4
وجدان اما به معنی فلسفی اش
(یعنی به معنی دل و ضمیر و شعور و روح)
طبقاتی است.

5
مراجعه کنید به
دیالک تیک وجود و شعور،
دیالک تیک ماده و روح
در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6
وجدان و یا روح و شعور و ضمیر و دل
دست خود آدم ها نیست:

الف
حریفی در متروپولی عملگی می کرد و به هموطن بورژوائی
از شدت استثمار در متروپول شکوه کرده بود.

ب
بورژوا به جای همدردی و همبستگی
یعنی به جای احساس عذاب وجدان کذائی
گفته بود:
آره.
ما عمله ها را خیلی ملاحظه می کنیم.
اصلا کار نمی کنند، فقط مزد می گیرند.

ت
منظورش این بود که باید از طبقه حاکمه امپریالیستی
تبعیت و تقلید کرد.


7
به همین دلیل
بیدارسازی وجدان
آرزوئی انتزاعی باقی می ماند.

8
البته
انسان سنگ نیست.
موجودی نوعی است
و ستم بر همنوع در ذات انسان نیست.

9
استثمار و ستم پدیده ای اجتماعی ـ طبقاتی ـ تاریخی است.

10
شاید روشنگری اعضای طبقات اجتماعی غیر پرولتری
تلنگری در این زمینه باشد.
نه کمتر و نه بیشتر

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر