۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

نفرین به باد


نفرین به باد
محمد زهری
از مجموعه برای هر ستاره
(تهران ـ شهریور ۱۳۳۹)

سرسبز و سایه گستر و مغرور و استوار
انگشت برگ ها همه بر گیسوان ماه
در آفتاب، شسته تن نرم شاخسار

مرغان بی بهار
ـ بی لانه و پناه ـ
در هر غروب تنگ، بدان سو کشیده‌ راه
تخت بلند راهنشینان انتظار

نفرین به باد، باد!
زان سبز استوار،
بی برگ و بار شاخهٔ خشکی به جا نهاد

ای مرغ بی بهار که روزی دل مرا،
کردی پناهگاه شب سازگار خویش،
اینک ز چشم پاک تو هم اوفتاده ام
تا جسته ای ز شاخهٔ دیگر، بهار خویش


روزی نگفتی آخر:
«ز آن مانده، یاد باد!
ز آن برگ و بار ریخته و رانده، یاد باد!
دور از من اش (دور از من، او را)، زمین و زمان، بر مراد باد!
سرسبز و جاودانه و رنگین و شاد باد!»


نفرین به باد، باد!
نفرین بر آن، که رسم ستم را نهاد، باد!
نفرین بر آن، که خاطره بر باد داد، باد!


پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر