سرچشمه:
صفحه فیس بوک
نصرالله آقاجاری
ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
احسان طبری
ولی حافظ با بی پروائی بيشتر و ريزه کاری فلسفی دقيقتری همين مطالب را تکرار میکند.
۱
با آنکه مذاهب از مناظر سحر انگيز بهشت نقلهای افسانه آميز میکنند، حافظ بر آن است که دشت « مصلا » و آب « رکن آباد» از آن ديار افسانه آميز بهتر است.
۲
اگر زاهد به قد و بالای طوبی دلخوش است حافظ به قامت رسای دلبر خويش دل بسته، چه بايد کرد، فکر هر کس به اندازه همّت اوست!
۳
حافظ بر سر آن است که اگر شيخ عاقل است بايد به خمخانۀ رندان بيايد در آنجا شرابی بنوشد که در کوثر رضوان از آن اثری نيست.
۴
اگر زاهد به حور بهشتی و قصور آن سامان خيال، دل بسته است، ولی به عقيدۀ او شرابخانه از آن قصور و ياران زمينی از آن حور بهترند.
۵
حافظ به طنز میگويد «قصر فردوس» را به پاداش عمل می بخشند، ما که رندو لاابالی و گدا هستيم، بهتر است، روی به ميکدۀ مستان و دير مغان بگذاريم.
۶
به همين جهت حافظ از يار خويش میخواهد که از کوی خود او را به بهشت نفرستد زيرا از همه جا درگاه يار خوشتر است.
۷
وی میگويد که نمی تواند باغ بهشت و سايۀ طوبی و قصور دلنشين جنّت و حوريان بهشتی را با خاک کوی دوست برابر کند و لذا واعظ بهتر است از نصيحت شوريدگان عشق دست بردارد و آنها را مانند کودکان به سيب بوستان و شهد و شير نفريبد.
۸
اين اظهار نظر حافظ فوق العاده صريح است.
۹
درست است که او فقط زاهد را مخاطب ساخته ولی در واقع اين دين و دين گزارانند که فريب کودکانۀ شير و شهد بهشتی را ساز کردهاند.
۱۰
حافظ میگويد نبايد از درخت سدره المنتهی که بر آسمان میرويد و يا از طوبی که بهشت را می آرايد به خاطر سايۀ آن منّت کشيد زيرا اگر با نظری وسيع بنگريم اين سروهای روان دارای آن قدر و ارزش نيستند.
۱۱
حافظ می گويد من که امروز بهشت نقد را با وصال دوست و مستی و سرخوشی به چنگ میآورم و میتوانم از ديدن گلگشت مصلّا و لغزش آب در جويبار رکن آباد و نسيم خوش صحرای ايذج دلخوش شوم چرا بايد وعدۀ فردای زاهد را باور کنم.
۱۲
اگر امروز عشرت را به فردا بيافکنيم، کسی مايۀ نقد بقاء را تضمين نمیکند و بايد چون گل و مل از پرده برون آمده به صحرا رفت زيرا روشن نيست که بار ديگر ملاقات ميسر شود.
۱۴
بدينسان حافظ در جاودانی بودن روح شک دارد و مانند خيام بر آن است که عارفی نيست که بتواند زبان سوسن را درک کند تا بداند چرا رفت و چرا باز آمد.
ادامه دارد.
احسان طبری
ولی حافظ با بی پروائی بيشتر و ريزه کاری فلسفی دقيقتری همين مطالب را تکرار میکند.
۱
با آنکه مذاهب از مناظر سحر انگيز بهشت نقلهای افسانه آميز میکنند، حافظ بر آن است که دشت « مصلا » و آب « رکن آباد» از آن ديار افسانه آميز بهتر است.
۲
اگر زاهد به قد و بالای طوبی دلخوش است حافظ به قامت رسای دلبر خويش دل بسته، چه بايد کرد، فکر هر کس به اندازه همّت اوست!
۳
حافظ بر سر آن است که اگر شيخ عاقل است بايد به خمخانۀ رندان بيايد در آنجا شرابی بنوشد که در کوثر رضوان از آن اثری نيست.
۴
اگر زاهد به حور بهشتی و قصور آن سامان خيال، دل بسته است، ولی به عقيدۀ او شرابخانه از آن قصور و ياران زمينی از آن حور بهترند.
۵
حافظ به طنز میگويد «قصر فردوس» را به پاداش عمل می بخشند، ما که رندو لاابالی و گدا هستيم، بهتر است، روی به ميکدۀ مستان و دير مغان بگذاريم.
۶
به همين جهت حافظ از يار خويش میخواهد که از کوی خود او را به بهشت نفرستد زيرا از همه جا درگاه يار خوشتر است.
۷
وی میگويد که نمی تواند باغ بهشت و سايۀ طوبی و قصور دلنشين جنّت و حوريان بهشتی را با خاک کوی دوست برابر کند و لذا واعظ بهتر است از نصيحت شوريدگان عشق دست بردارد و آنها را مانند کودکان به سيب بوستان و شهد و شير نفريبد.
۸
اين اظهار نظر حافظ فوق العاده صريح است.
۹
درست است که او فقط زاهد را مخاطب ساخته ولی در واقع اين دين و دين گزارانند که فريب کودکانۀ شير و شهد بهشتی را ساز کردهاند.
۱۰
حافظ میگويد نبايد از درخت سدره المنتهی که بر آسمان میرويد و يا از طوبی که بهشت را می آرايد به خاطر سايۀ آن منّت کشيد زيرا اگر با نظری وسيع بنگريم اين سروهای روان دارای آن قدر و ارزش نيستند.
۱۱
حافظ می گويد من که امروز بهشت نقد را با وصال دوست و مستی و سرخوشی به چنگ میآورم و میتوانم از ديدن گلگشت مصلّا و لغزش آب در جويبار رکن آباد و نسيم خوش صحرای ايذج دلخوش شوم چرا بايد وعدۀ فردای زاهد را باور کنم.
۱۲
اگر امروز عشرت را به فردا بيافکنيم، کسی مايۀ نقد بقاء را تضمين نمیکند و بايد چون گل و مل از پرده برون آمده به صحرا رفت زيرا روشن نيست که بار ديگر ملاقات ميسر شود.
۱۴
بدينسان حافظ در جاودانی بودن روح شک دارد و مانند خيام بر آن است که عارفی نيست که بتواند زبان سوسن را درک کند تا بداند چرا رفت و چرا باز آمد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر