۱۳۹۲ آبان ۵, یکشنبه

قصه های خانم گاف (57)


گاف سنگزاد

1

·        حکیمی را در عصر بربریت بلحاظ جسمی و روحی تخریب کردند.
·        نتیجه آن شد که حکیم در ملأ عام به حقانیت دین و آئین بربریت اعتراف کرد و حتی کتابی در رد علم و تجربه و در تأیید جن و جادو و جنبل نوشت.

2

·        بربرها آن را به حساب پیروزی خود در جنگ طولانی بر ضد فهم و فراست بشری جا زدند.
·        ولی ندانستند که اعتراف حکیمی مسخ گشته در زیر زجر نه  دلیلی بر حقانیت خرافه و دین بلکه افشای ماهیت و بربریت مدعیان خرافه و دین است.

3

·        اولا به همان دلیلی که برتولت برشت از زبان گالیله گفته است:
·        بدبخت ملتی که عاجز از خوداندیشی است و بسته به چرخش نظری این و آن تغییر نظر می دهد. (نقل به مضمون)

4

·        ثانیا به این دلیل که معیار صحت و حقیقت احکام، افکار و یا اندیشه ها، پراتیک (آزمون، آزمایش، عمل، تجربه و امثالهم) زنده زندگی است و نه نظر این و آن.

5
  
·        دهها سال بعد که نه کسی حوصله دفاع از حکمت حکیم داشت و نه از مکتب حکیم اثری بجا بود، مشتی علاف هر یک به نیتی وارد صحنه تئاتر بربریت شدند:
·        دسته ای از علافان بر جنازه هفت کفن پوسانده ی حکیم تازیانه می زد و دسته دیگر به تطهیر و تکریم و تحسین حکیم سینه سپر کرده بود.
6
·        خانم گاف گفت:
·        میان مدافعین و مخالفین حکیم بلحاظ جهان بینی کمترین فرق ماهوی نمی بینم. 

·        ضمنا خیلی ها به خیلی چیزها اگر حمله کنند، به نفع آن  چیزها ست و خیلی ها از خیلی چیزها اگر دفاع کنند، به زیان آن چیزها ست.

7
·        خانم گاف برای شیرفهم گشتن علافان مثالی زد:

الف

·        اگر لاشخوری بر حکیمی حمله کند، این حمله در افکار عمومی به نفع حکیم تمام می شود و نه به نفع لاشخور.

ب

·        اگر لاشخور دیگری از همان حکیم  دفاع کند، به زیان آن حکیم تمام می شود.
·        لاشخور اما می تواند اگر بخت یار باشد و روزگار بر وفق مراد، سرمایه ای حقیر در این میان دست و پا کند و چند صباحی خوش باشد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر