۱۴۰۴ تیر ۲۱, شنبه

درنگی درمفهوم فقهی ـ «فلسفی» تکوین (۱۰)

       

فلسفه مَشّاء یا مکتب مشاء 

مکتبی از فلسفه است که از آموزه‌های ارسطو الهام می‌گیرد.

ویکی پیدیا

 

درنگی

از

شین میم شین

 

تام و ناقص

در تقسیم دیگری 

معلول را مقسم قرار داده‌اند و آن را به تام ، در برابر مبدَع، و ناقص مکتفی و ناقص غیرمکتفی، در برابر محدَث و مکوَّن تقسیم کرده‌اند.

از اقسام ایجاد معلول به صورتهای «شیء لامن شیء» (از لیس به ایس)، «شیء من لاشیء»، و سرانجام «شیء من شیء» (ماده) نیز تعبیر شده است

به سخنی دیگر، صدور معلول اگر تنها از جهت فاعلیت فاعل و بدون مشارکتِ قابل باشد،

ابداع است و اگر با مشارکتِ قابل باشد، تکوین.
 

به تجزیه و تحلیل این ادعا ادامه می دهیم:

از اقسام ایجاد معلول به صورتهای «شیء لامن شیء» (از لیس به ایس)، «شیء من لاشیء»، و سرانجام «شیء من شیء» (ماده) نیز تعبیر شده است.

معنی تحت اللفظی:

انحای مختلف تشکیل معلول به شرح زیرند:

۱

«شیء لامن شیء» (از لیس به ایس)،

۲

«شیء من لاشیء»

 ۳

«شیء من شیء» 

(ماده)

 

۱

«شیء لامن شیء»
 (از لیس به ایس)،

از نیستی به هستی 

  ذات اقدس آله، عالم را یا «من شیء» خلق نموده یا «من لا شیء» 

به عبارت دیگر: 

یا از چیزی خلق کرده یا از هیچ و عدم خلق کرده، 

چون شیء و لا شیء نقیض هم هستند و همان گونه که جمع نقیضین محال است رفع نقیضین هم مستحیل (محال) است 

و 

بنابراین اگر بگویید عالم را از شیء آفریده پس آن شیء، ماده است و ازلی است و مخلوق خدا نیست.

 و اگر از لا شیء خلق نموده ، 

لا شیء که عدم است و عدم نمی تواند مبدا و ماده شیء شود. 

اما مرحوم محقق داماد (قدس سره) در تعلیقه خود می فرماید : 

در خطبه علوی ، این توهم را جواب داده و می فرماید : 

نقیض «من شیء» ، «من لا شیء» نیست 

بلکه نقیض «من شیء» ، «لا من شیء » است . 

اگر خدای سبحان، عالم را «من شیء» خلق کند، همان محذور (ممنوع) است .

 اما «من لاشیء» محذور دیگری دارد ، ولی چون نقیض هر چیزی رفع اوست پس نقیض «من شیء » ، «لامن شیء» است نه «من لا شیء» ، 

چون «من لاشیء» عدم و ملکه است، و عدم و ملکه هرگز سلب و ایجاب نیست و در خطبه نورانی علوی صلوات الله علیه آمده است که

 سپاس خداوند یکتای یگانه بی نیاز تنها را سزاست که از «لامن شیء» بود و از «لامن شیء» موجودات را پدید آورد.

 پس بنابر این آنچه از معنای (لا من شیء) فهمیده می شود این است که خداوند این دنیا را از چیز خاصی خلق نکرده که این چیز خاص امر وجودی(شیء) یا عدمی(لا شیء) باشد بلکه بدون سابقه قبلی آنرا آفریده (لا من شیء). 

 

  این نحوه آفرینش جهان

مبتنی بر غیرمادی (روحی) بودن خدا و خلق ماده از روح است.

این بدان معنی است که ماده چیزی جز استحاله روح به ماده نیست.

این به معنی مادیت یابی روح است.

این جهان بینی همان جهان بینی ایدئالیستی ـ عینی مذهبی ـ افلاطونی و هگلی است

که

در آن ماده و مودجودات نتیجه تجسم (جسمیت یابی، شیئیت یابی، مادیت یابی) روح تلقی می شود.

این اندیشه (یعنی ماهیت روحی و یا فکری) الله، در مسیحیت تصریح می شود:

عیسی مسیح 

به مثابه تجسم (جسمیت یابی خدا ویا پدر، گوشت مند گشتن روح) روح تلقی می شود.

در اسلام اما ادعا می شود که الله نه چیزی مادی است و نه چیزی روحی.

به قول سعدی در بوستان:

بری، ذاتش از تهمت ضد و جنس 

غنی، ملکش از طاعت جن و انس  

معنی تحت اللفظی:

ذات الله نه مادی است و نه تضادمند است.

ملک الله از بندگی اجنه و انسان مملو است.

 

۲

«شیء من لاشیء»
 
آفرینش هر چیز از ضد چیز 
ضد چیز فقط می تواند عدم باشد، اگر روح نباشد.
 
چنین چیزی محال است.

۳

«شیء من شیء» 

(ماده)

آفرینش هر چیز از چیزی دیگر

را

فردوسی

آفرینش چیز از ناچیز نامیده است.

این در حقیقت نه آفرینش، بلکه تولید است.

مثال:

تولید قاشق و در و پنجره و میز و صندلی (چیز) از ناچیز (چوب)

خدا در این صورت نه خالق بلکه مولد (تولید کننده) است.

وقتی خمینی می گوید:

خدا کارگر است.

شاید منظورش همین باشد.


به سخنی دیگر، صدور معلول اگر تنها از جهت فاعلیت فاعل و بدون مشارکتِ قابل باشد،

ابداع است و اگر با مشارکتِ قابل باشد، تکوین.

معنی تحت اللفظی:

تشکیل چیزها به دو نوع زیر طبقه بندی می شود:

 ۱

 ابداع

به معنی خلق چیزی توسط خالق از نیستی است.

این به معنی تقدم سوبژکت (خدا، ذهن) بر اوبژکت (عین، اشیاء) است.

این به معنی تقدم سوبژکت بر اوبژکت است.

این به معنی سوبژکتیویسم (ذهنگرایی) است. 

۲

تکوین

به معنی پیدایش و رشد و زوال اویژکتیو (عینی) چیزها ست.

این به معنی تقدم اوبژکت (عین) بر سوبژکت (ذهن، خدا و ایده) است.

این به معنی اوبژکتیویسم (عینگرایی) است.

 

این بینش اساسا و اصولا متافیزیکی (ضد دیالک تیکی، دوئالیستی) است.

برای اینکه نه سوبژکتی بدون اوبژکتی وجود دارد و نه اوبژکتی بدون سوبژکتی.

ما در جامعه بشری و تئوری شناخت با دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت سر و کار داریم.

دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت

هم

از دیالک تیک های ماتریالیسم تاریخی است

(نقش تعیین کننده در جامعه از آن سوبژکت است.)

و

هم

از دیالک تیک های تئوری شناخت مارکسیستی ـ لنینیستی. 

(نقش تعیین کننده در تئوری شناخت از آن اوبژکت اشناخت است.) 

 

 

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2956

 

پایان


سوبژکت تاریخ

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2066

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2067

 

پایان

 

سوبژکت  

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5368

 

پایان


درنگی در سوبژکت تاریخی و سوبژکتیویته تاریخی

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11463

 

پایان

 

درنگی در سوبژکت تاریخ

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10032

 

پایان

ادامه دارد.

خود آموز خود اندیشی (۱۲۶۳)

شین میم شین

بوستان

باب سوم

در عشق و مستی و شور

حکایت چهاردهم

(دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۹۱ )

ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده، می رویم

 

 

هنوز آن حدیث ام به گوش اندر است

چو قید اش نهادند بر پای و دست

که گفت:

«ار نه سلطان اشارت کند

که را زهره باشد که غارت کند؟»

معنی تحت اللفظی:

حرف پیر پارسا موقع دستگیری اش این بود:

«در دوئالیسم سلاطین و مأمورین،

نقش تعیین کننده از آن سلاطین است.»

 

سعدی

 در این دو بیت شعر،

زنجیر بی آغاز و انجام علتی ـ معلولی (علیت)

را

در نظر دارد.

شحنه (مأمور دولت) که قید و بند بر دست و پای پیر پارسا می نهند

حلقه اول در زنجیر علی است.

 

پس می توان دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک شحنه و پیر پارسا  بسط و تعمیم داد.

 

شحنه اما خودسرانه عمل نمی کنند، او مأمور دولت و سلطان است.

او فرامین سلطان را به مورد اجرا می گذارد.

در سیستم مختصات دیگر

سلطان (حلقه اول) است و شحنه (حلقه دوم):

پس می توان دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک سلطان و شحنه بسط و تعمیم داد.

 

سعدی زنجیر علیت را دوباره در نظر می گیرد:

سلطان (حلقه اول) به شحنه (حلقه دوم) فرمان قید بر دست و پای پیرمرد نهادن را صادر می کند و لذا در واقع سلطان است که با واسطه و غیرمستقیم، بر دست و پای پیرمرد (حلقه سوم) قید می نهد.

 

این شیوه برخورد بر وقوف همه جانبه سعدی بر زنجیر علیت دلالت دارد:

در زنجیر بی آغاز و انجام علیت، هر علتی، معلولی و هر معلولی به نوبه خود علتی است.

 

کسی که با تکیه بر زنجیر علیت به توضیح مسائل می پردازد، آب در هاون می کوبد.

چون زنجیرعلیت حلقه اول و آخر ندارد و هیچ حلقه ای از زنجیر علیت را نمی توان خود مختار تلقی کرد و به باز خواست کشید.

سعدی اما مثل همه شیادان مذهبی، برای زنجیر بی آغاز و انجام علیت، حلقه اول تعیین می کند و بر اساس این حلقه، جزم «مشیت الهی» را اثبات می کند.

 

 

ادامه دارد.

۱۴۰۴ تیر ۲۰, جمعه

درنگی در خرافه مبتنی بر هوش مصنوعی

‪Publizistische Richtlinien zum Umgang mit „KI“ im SWR‬‏ 
 
درنگی
از
میم حجری
 

 طبقه کارگر نیروی مولده است
و شکل دهنده کالا است
ولی کم کم هوش مصنوعی و ربات‌ها دارند جا کارگر را هم از نظر فیزیکی و هم از نظر هوش و خرد پر میکنند
هاشمی



طبقه کارگر و یا پرولتاریا
یک مفهوم فلسفی است.

طبقه کارگر

سوبژکت تاریخ است.

سوبژکت تاریخ

در گذار جامعه بشری از فرماسیون اقتصادی معینی به فرماسیون اقتصادی دیگر

نقش تعیین کننده به عهده دارد.

بدون طبقه کارگر

گذار از سرمایه داری به سوسیایلسم محال است. 

 
نیروهای مولده هم یک مفهوم فلسفی (ماتریالیسم تاریخی) است.

 
فلسفه چیست؟

 
فلسفه به لحاظ موضوعی چه فرقی با مثلا شیمی و فیزیک و بیولوژی و علوم دیگر دارد؟

 
نیروهای مولده 

هزاران سال قبل از تشکیل پرولتاریا وجود داشته اند و دم به دم توسعه یافته اند.

 
نیروهای مولده = وسایل تولید و مواد خام و علم و فن و نحوه استخراج مواد خام و ایزار کار و انسان مولد و زحمتکش

 
هوش مصنوعی

 هم یکی از نیروهای مولده است.

 
هوش مصنوعی قبل از اینکه قادر به انجام کاری باشد
باید توسط بشر تغذیه اطلاعاتی و اسلوبی شود.

 
فرق هوش مصنوعی با بشر
این است که هوش مصنوعی تابع بشر است.

 
بشری که انتزاعی و کلی نیست.
بشری که خصلت مشخص و طبقاتی داردو
جهان بینی دارد.
منافع دارد.

 
مثال:
از اطلاعات واحدی
می توان بهره گیری های به کلی ضد و نقیض کرد.

 
فرق یک مارکسیست با یک مثلا پوزیتیویست و پراگماتیست و فقیه و ادیب همین جا ست.

 
تئوری و دانش بسته به متد و یا اسلوب معین

 جامه عمل می پوشد.

 
چون
تئوری در دیالک تیک تئوری و متد وجود دارد.

 
به همین دلیل
تحلیل دیالک تیکی بیت شعری و یا سخنی
با تحلیل متافیزیکی آن از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

 
مثال
ما ۲۵ سال است که آثار ادبی و نظری و هنری و غیره را تحلیل دیالک تیکی می کنیم.

 
مقایسه کنید با تحلیل های بند تنبانی تاکنونی
تا ببینید که تفاوت متد از کجا ست تا به کجا.

 
بدون فلسفه مارکسیستی نمی توان به کشف حقیقت نایل آمد.

 
با هوش مصنوعی کشف حقیقت محال است.

 

پایان

فرهنگ مفاهیم فلسفی (د) دیکتاتوری پرولتاریا (۳)

Ist möglicherweise ein Bild von Text „Sinnesdiktatur oder Diktatur des Proletariats? wahlt KPD 김해품진 ひ LISTE 3“     

پروفسور دکتر گونتر هیدن  

برگردان

 شین میم شین

 

 

۲۱

·    پرولتاریا دموکراتیک ترین طبقه در میان همه طبقات اجتماعی است.

 

۲۲

·    پرولتاریا بنا بر موضع و موقعیت طبقاتی خویش، استثمار طبقات دیگر را هرگز آماج خود قرار نمی دهد.

 

۲۳

·    طبقات اجتماعی دیگر ـ اما بر عکس ـ درست به نیت استثمار توده ها، حاکمیت سیاسی خود را بر پا می دارند.

 

۲۴

·    مبارزه طبقه کارگر ـ بر خلاف مبارزه طبقات اجتماعی دیگر ـ تشکیل جامعه ای را آماج خود قرار می دهد که در آن، استثمار انسان به وسیله انسان ریشه کن می شود و دولت نیز همراه با دستگاه فشار خویش رو به زوال می رود و محو می شود.

 

۲۵

·    وقتی که پرولتاریا در مبارزه بر ضد بورژوازی بالضروره (جبرا) به مثابه طبقه متحد می شود، از طریق انقلاب خود را به درجه طبقه حاکمه ارتقاء می دهد و به مثابه طبقه حاکمه مناسبات تولیدی کهنه را از بین می برد، ضمنا همراه با این مناسبات تولیدی، شرایط وجود تضادهای طبقاتی را، یعنی طبقات به طور کلی را و همراه با آن، حاکمیت خود را ـ به مثابه طبقه ـ از بین می برد»، کلاسیک های مارکسیسم می گویند.

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۴، ص ۴۸۲)

 

۲۶

·    سوسیالیسم به مثابه نتیجه مبارزه طبقاتی طبقه کارگر پدید می آید.

 

۲۷

·    تسخیر قدرت به وسیله طبقه کارگر به طور اوتوماتیک به از بین رفتن طبقات استثمارگر و مبارزه طبقاتی منجر نمی شود.

 

۲۸

·    دیکتاتوری پرولتاریا ادامه مبارزه طبقاتی پرولتاریای پیروزمند بر ضد بورژوازی مغلوب هنوز موجود است که در تلاش برای بر قراری مجدد قدرت خویش است.

 

۲۹

·    ضرورت  دیکتاتوری پرولتاریا از شرایط مبارزه طبقاتی نشئت می گیرد.

 

۳۰

·    میزان اعمال قهر از سوی  پرولتاریا به مقاومت طبقات استثمارگر سرنگون شده وابسته است.

 

۳۱

·    دیکتاتوری پرولتاریا فقط به اعمال قهر محدود نمی شود.

 

۳۲

·    اعمال قهر ماهیت دیکتاتوری پرولتاریا را تشکیل نمی دهد.

 

۳۳

·    تفاوت دیکتاتوری پرولتاریا با دیکتاتوری طبقات استثمارگر نیز در همین نکته است.

 

۳۴

·    دیکتاتوری پرولتاریا شرایط لازم را برای اجرا و مؤثر واقع شدن قوانین توسعه سوسیالیستی فراهم می آورد، ابتکارات خلاق توده های خلق را آزاد می سازد.

·     توده هائی که تنها با کردوکار آنها قوانین سوسیالیستی مؤثر واقع می شوند.

 

۳۵

·    به واسطه دولت سوسیالیستی ـ به مثابه ابزار اصلی ساختمان سوسیالیسم و کمونیسم ـ طبقه کارگر در اتحاد با دهقانان زحمتکش و دیگر اقشار زحمتکش جامعه، کار اقتصادی ـ سازمانی و فرهنگی ـ تربیتی غول آسائی را برای تشکیل جامعه نوین به انجام می رساند.

 

ادامه دارد.