آذر و احسان طبری
طبری
معیار عینی لازم برای تمیز «شخصیت» و در واقع شخص نیک کذایی (حاتم طایی) از بد کذایی (ضحاک و هیتلر و پینوچه و غیره)
را
در برخوردشان با واقعیت و حقیقت و جامعه می جوید.
طرز «تفکر» متافیزیکی (دوئآلیستی، غیر دیالک تیکی) طبری
مبتنی بر دوئالیسم هابیل و قابل (خیر مطلق مادر زاد و شر مطق مادر زاد) مذکور در کتب مقدس است:
بدین طریق
هم حاتم های طائی کذایی «شخصیت» ها و در واقع اشخاص نیک مادر زادند
و
هم «شخصیت» ها و در واقع اشخاص بد، بد مادر زادند.
یعنی
موجودات
غیرتاریخی اند.
یعنی
همیشه همان (ثابت و لایتغیر) اند.
مفهوم «همیشه همان» از مفاهیم نیچه ئیسم و فاشیسم و شاملوئیسم اند:
نیچه
توده مولد و زحمتکش
را
نازیسم
یهودی ها و کمونیست ها و کولی ها و علیل ها و بیماران روانی
را
و
شاملو
بشریت
را
بد مطلق تغییر ناپذیر همیشه همان و محکوم به استثمار و مرگ ندریجی و فوری
و
اقلیت ابر انسان و نژاد تحفه ژرمن و بامداد اول و آخر
را
سرور انسان و ارباب مادام العمر مکلف به فرمانروایی و جنگ افروزی و خونریزی و آدمکشی
می دانستند.
طبری
فراموش می کند که افراد بشر و حتی جماد و نبات و جانور در جامعه و طبیعت
تابع تریاد لایزال پیدایش (زایش) ـ رشد (توسعه و تکامل) ـ زوال (تجزیه و تلاشی ) اند:
چیزها و موجودات،
تاریخی اند
و
نه ثابت و ایستا و همیشه همان و همه جا همان و تحت همه شرایط طبیعی و جامعتی، همان.
به همین دلیل است که طبری از روش فرد نسبت به جامعه معیار عینی کذایی می سازد.
در این معاییر دوگانه خرافی طبری،
تئوری شناخت ضد مارکسیستی ـ ضد لنینیستی او هم عرض اندام می کند:
روش فرد نسبت به واقعیت و حقیقت
از سمتگیری های معرفتی - نظری (مربوط به تئوری شناخت) است.
اولا
رابطه بشر با واقعیت عینی،
دیالک تیکی است
و
نه میلی (سوبژکتیو، دلبخواهی، اختیاری، ارادی) مطلق
و
حتی
نه عینی (اوبژکتیو، مقدر، خارج از اختیار و ارده) مطلق.
یعنی
رابطه بشر با واقعیت عینی،
مبتنی بر دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت است.
مبتنی بر انعکاس اوبژکت بر سوبژکت (عین بر ذهن) و واکنش دیالک تیکی سوبژکت بر اوبژکت (ذهن بر عین) است.
مثال:
دهقان
(سوبژکت شناخت)
به محض زدن تیر بر تنه درخت، سیلی از سیگنال ها به کارگاه مغزش (سوبژکت) ارسال می شود
و
مغز دهقان
(سوبژکت)
روی این سیگنال ها کار فکری می کند و نسبت به واقعیت عینی (مثلا نسبت به تنه درخت و تبر و غیره) واکنش نشان می دهد:
مثلا
به اندازه دسته تبر، تیزی تیغه تبر، نحوه زدن تبر، سلامت و پوکی تنه درخت و حتی نسبت به تصورات خود، قبل از شروع به کار،
واکنش معرفتی (شناختین) نشان می دهد.
وقتی گفته می شود که میمون (جانور) در روند کار و در اثر کار
قادر به تفکر شده است و بشر شده است، به همین دلیل است.
منظور طبری از روش فرد نسبت به حقیقت چیست؟
منظور طبری احتمالا طرز موضعگیری شخص مورد نظر نسبت به حقیقت است:
حراست و حمایت از حقیقت و یا مخالفت و خصومت با حقیقت.
این موضعگیری نه تنها معرفتی ـ نظری، بلکه عمیقا طبقاتی است.
طبری
خیال می کند که این موضعگیری،
اخلاقی است.
در قاموس طبری
«شخصیت» (شخص) نیک
به دلیل خصوصیات اخلاقی خدا دادی و مادر زادی، طرفدار سرسخت حقیقت است و جان نثار آن است
و
«شخصیت» (شخص) بد
به همان دلیل، مخالف سرسخت حقیقت و مداقع سرسخت باطل است.
ما مطالب دیگری از طبری
راجع به حقیقت و غیره را هم تحلیل و منتشر کرده ایم.
درنگی در گفتاری از احسان طبری:
حقیقت چیست؟
درنگی در طرز تفکر احسان طبری
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10683
ادامه دارد.