لطایف
الملل
برگردان
شین
میم شین
۵۵
رقاصه
خوش سیما ولی خنگی در تئاتری به رقاصه دیگر
گفت:
«از
دست اینهمه هوادارم، کلافه شده ام.
و
نمی
دانم چکنم.»
رقاصه
دیگر با لبخند متینی گفت:
«کاری
ندارد.
دهنت
را باز کن و دو کله حرف بزن.»
۵۶
افسر
جوانی
یک
روز قبل از شروع جنگ،
مرخصی
خواست
تا
به
عیادت
پدر بیمارش رود و برای او دعای خیر کند.
ژنرال
غرید:
«پدرت
باید خیلی متدین باشد.
مگر نه؟»
افسر
گفت:
«آره.
خیلی
متدین است.»
ژنرال
گفت:
«حدس
زدم.
برو برای
پدر ـ مادرت دعای خیر کن
تا
عمرت
دراز شود.»
۵۷
زن
خرپول ترشیده ای نزد نقاش رنسانس ایتالیایی رفت
تا
پرتره
اش
را
بکشد.
هر
بار نزد نقاش می رفت،
آرایش
غلیظی
داشت.
نقاش
روزی
گفت:
«سینیورینا
بهتر
است
تکلیف
مان را روشن کنیم
تا
بدانیم
که
تو
نقاشی
می کنی و یا من؟»
۵۸
قنادی
(شیرینی پزی)
در سال ۱۴۰۰ میلادی
تن به
ازدواج نمی داد.
پس از
کلی اصرار
حاضر
به ازدواج شد
و
با
زن بسیار کوچولویی
ازدواج
کرد.
گفتند:
«پس
از اینهمه مقاومت و سرسختی،
رام شدی و خام شدی و تن به ازدواج دادی.
پس
چرا زن کوچولویی پیدا کردی؟»
گفت:
«وقتی
دیدم چاره نیست،
کوچک
ترین تکه را برداشتم.»
۵۹
کسی
غاز حریفی را دزدیده بود.
حریف
نزد کشیش روستا رفت و کمک خواست
تا
یا
غاز
را
پیدا کند
و
یا
غازدزد
را.
کشیش
گفت:
«پیدا
می کنم.»
یکشنبه
وقتی دهاتیان وارد کلیسا شدند،
کشیش
از منبر بالا رفت
و
گفت:
«بنشینید.»
وقتی
همه نشستند،
گفت:
«چرا
نمی نشینید؟»
گفتند:
«ما
که نشسته ایم.»
کشیش
مصرانه گفت:
«نه.
نه.
غاز
دزد هنوز ننشسته است.»
غاز
دزد گفت:
«نه.
من
هم
نشسته
ام.»
ادامه
دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر