۱۳۹۸ اسفند ۲۲, پنجشنبه

سیری در شعری از شهناز هماپور (۲۸) (بخش اخر)


ویرایش و تحلیل
از
ربابه نون

۱
با 
شما 
با 
هر آژیر 
انگشت بر گوش گذاشته ام
و

زیر صندلی 
پناه برده ام
در

 بمباران ها.

 
شهناز
بر خلاف شاملو 
توده ای
است.
 
او
فرق ماهوی
بین خود و همنوعان خود نمی بیند.
 
بسان توده
بمباران می شود،
بسان توده و با توده
 برای نجات سلامت و جان خود 
انگشت بر گوش می گذارد و زیر صندلی ها پناه می گیرد.
 
او
نه
قهرمان برتر از توده است و نه قربانی بیگناه در مقابل توده منفعل و «احمق».


 


۲

بر 
تاول های شما 
گریسته ام
 
شهناز برخلاف شاملو
نه
پرومته نامراد زجرکش،
بلکه
«بشردوست ژنده پوش»
است.
 
۳
بار ها 
فریب 
خورده ام
در 

صف های آرا.
 
شهناز برخلاف شاملو
علامه ای برتر از توده نیست.
 
شهناز
بسان توده
فریب می خورد و به دشمنان توده رأی می دهد.
 
یعنی
فرق اساسی و ماهوی با توده ندارد.
 
توده
را
تحقیر نمی کند.
اگر عیبی در توده می بیند، در خویشتن خویش نیز همان عیب را کشف می کند 
و
 برزبان می راند.
 
اعتراف به خطای خویشتن
نشانه شعورمندی و شخصیت مندی
و
ناشی
از
شعورمندی و شخصیت مندی
است.
 
۴
یارانه گرفته ام و تن به حقارت داده ام.
 
شهناز
جزو مستمندان و محرومان جامعه است 
و 
سرافکندگی 
همزاد توده مولد و زحمتکش
 است.
 
سربلندان جامعه طبقاتی
مفتخوران و انگلان اند.
 
شهناز بر خلاف شاملو
نه
جزو اقلیت از خودراضی تحقیر کننده،
بلکه جزو اکثریت تحقیرشونده و تن به تحقیر دهنده است.
 
مشخصه مهم توده
همین
است:
پایان تحقیر توده،
ضمنا
آغاز سربلندی بشریت خواهد بود.
 
می توان گفت
که 
رهایش  نهایی بشریت
به
رهایش نهایی پرولتاریا
گره خورده است.
 
۵
من
 خود شمایم 

اما 

هنوز دلم
در 

هوای پرنده ای 
است
که 

روزی
 از
 دیوار ما 
پرید.
 
شهناز
در این بند شعر
به
هویت (یکسانی) توده ای خود
صریحا
اعتراف می کند.
 
قبلا گفته بود:
آینه ام بودید
در هر خیابانی و هر صفی.


رابطه شهناز با توده
رابطه ای مبتنی بر دیالک تیک انعکاس بوده است:
توده
آیینه شاعر
بوده است
و
شاعر
هم
به
ناچار
و
به
نوبه خود
آیینه توده است.
 
اکنون
صراحت بیشتری در این رابطه جاری می شود:
مرزبندی بین شاعر و توده
محو می شود.
هویت (یکسانی) شاعر و توده
بر تخت می نشیند.
 
 
هویت
 اما 
همیشه
 در 
دیالک تیک هویت و تفاوت 
وجود دارد و معنی دارد.
 
تفاوت  شاعر با توده
هم
بلافاصله تبیین می یابد:
  
اما 

هنوز دلم
در 

هوای پرنده ای 
است
که 

روزی
 از
 دیوار ما 
پرید.
می آید 
می دانم.
 
تفاوت شاعر با توده
داشتن هوای پرنده ای در دل است که روزی روی دیوارشان نشسته بود و پریده است و برنگشته است.

شهناز 
از
واژه «دیوار ما»
بهره برمی گیرد.
درست بر خلاف شاملو
که
من خود
را
مرتب به رخ خلایق می کشد.

این نشانه پیگیری فکری شهناز است:
این فرم دیگری از تبیین همان است که قبلا گفته است:
من
 خود شمایم
 
این به معنی وحدت من و ما ست.
 
آحاد مردم
هم
بسان شاعر
علیرغم هویت 
با 
شاعر
و
با
همدیگر
 تفاوت دارند.
یعنی
پرنده ای  
دارند.
پرنده ای 
که
دیر یا زود
خواهد آمد.

۶
 
هنوز سرو قامت ِمان
ریشه در زمین دارد.
 
این جمله پایانی شعر شهناز است.
دلیل باور خارائین به برگشت پرنده،
داشتن سرو اسای ریشه در خاک
است.
 
 
وجود و حضور سرو
برگشت تجربی و منطقی پرنده
را
الزامی می سازد:
دیالک تیک پرنده و درخت
ناگسستنی
است.
 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر