شین میم شین
نه
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.
شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)
حکایت پنجم
ادامه
۱
قدم باید اندر طریقت، نه دم
که اصلی ندارد، دم بی قدم
معنی تحت اللفظی:
در
طریقت
قدم مقدم بر دم
است.
دم بی قدم
فاقد اصالت است.
سعدی
در
این بیت شعر
دیالک تیک تئوری و پراتیک
را
به
شکل دیالک تیک دم و قدم
بسط می دهد
و
نقش تعیین کننده
را
بسان مارکس
از
آن پراتیک (قدم) می داند.
سعدی
از
سوی دیگر
دیالک تیک پدیده و ماهیت
(دیالک تیک ظاهر و ذات)
را
به
شکل دیالک تیک شریعت و
طریقت بسط می دهد
و
نقش تعیین کننده
را
بسان مارکس
از
آن ماهیت (ذات، باطن،
طریقت) می داند.
این درک انقلابی از دین و
مذهب است:
در این درک انقلابی از دین
و مذهب
عبادت و ریاضت و نماز و روزه و غیره
نقش ثانوی و ظاهری کسب می
کنند
و
تعیین کننده
عمل خیر
خدمت به خلق
قلمداد می شود.
۲
قدم باید اندر طریقت، نه دم
که اصلی ندارد، دم بی قدم
قدم و دم
دو قطب لاینفک دیالک تیک واحدی اند،
دو قطب تضادمند و وحدتمند همزمان اند.
در
دیالک تیک قدم و دم،
همانطور که سعدی به درستی و به طرز نبوغ آمیزی
نشان می دهد، نقش تعیین کننده و اصلی از آن قدم است
و
دم بی قدم،
به قول
سعدی،
توخالی و بی محتوا ست.
محتوای فلسفی این بیت شعر سعدی را
ششصد سال
بعد،
مارکس
بی خبر
از سعدی،
از نو کشف خواهد کرد.
در
دیالک تیک پراتیک و تئوری،
نقش
تعیین کننده از آن پراتیک است
و
تئوری
هم
خادم ضرور و همیشه همراه پراتیک است
و
هم
چشم و
چراغ آن است.
تئوری
از
پراتیک
نیرو می
گیرد
و
به
پراتیک
شعور می
بخشد.
پراتیک بدون تئوری آب در هاون کوبیدن
است
و
تئوری بدون پراتیک
چراغ وامانده بی مصرف است.
در
دیالک تیک پراتیک و تئوری،
در
دیالک تیک قدم و دم
هرگز نباید به تئوری (دم) کم بها داد و نقش مهم و
صرفنظر ناپذیر آن را نادیده گرفت.
لنین این حقیقت امر حیاتی را بهتر از هر کسی می داند:
بدون تئوری انقلابی، انقلاب اجتماعی
امکان ناپذیر است.
شعور انسانی نه تنها جهان را منعکس می
کند،
بلکه آن را می سازد.
روندهای اجتماعی
نمی توانند بدون سوبژکت (انسان) تحقق یابند
و
سوبژکت
(انسان)
نمی تواند بدون تئوری به درک ضرورت های عینی نایل
آید و اراده تاریخا مشروط خود را جامه عمل بپوشاند.
انسان به مثابه سوبژکت (فاعل) تاریخ و جامعه و
جهان
باید قبل از ساختن چیزی
مدل فکری آن را در ذهن خود بسازد.
بدون تئوری نه ساختن مدل مورد نظر ممکن است و نه یافتن
راه پیاده کردن آن.
انسان باید تاریخ خود را با دانش و مواد و مصالحی
که از نسل های پیشین به ارث می برد و بر طبق قوانین عینی
بسازد.
سعدی اصولا طرفدار سرسخت جزم «مشیت الهی»
است.
او
اصولا
برای سوبژکت (انسان) نقشی قائل نیست
و
نباید
برای پراتیک انسانی (قدم)
نقشی قائل شود.
سعدی اما حافظ نیست.
سعدی،
از سر تا پا پراگماتیست
است.
به
نظر سعدی،
هدف وسیله را توجیه می کند،
هر کار سودمند
مباح است.
برای سعدی همه چیز وسیله و آلت دست است و بس.
تنها چیزی که برای سعدی مقدس و بی چون و چرا ست،
نظام اجتماعی بنده داری ـ فئودالی و سلطنت
خودکامه است.
سعدی می تواند مقدسترین مقدسات خود را فدای این
امر کند و می کند.
اکنون حتی جزم «مشیت
الهی» را زیر پا می نهد، تا پادشاه را از کناره گیری از سلطنت، عزلت
گزینی و عبادت باز دارد.
کسی که مدام به تبلیغ جهانگریزی، بی اعتنائی به
دنیا و دل بستن به عقبی می پردازد،
اکنون
گوشه نشینی را مذمت می کند،
از «خدمت به خلق» دم می زند،
به
تبلیغ تئوری
سلطان و درویش همزمان بودن کمر می بندد.
این همان کسی است که روزی هرکس را مقدر می داند
و
خلق
را
از
دلهره
روزی
فارغ می خواهد.
شاید همین تناقضات منطقی دست و پاگیر و لاینحل در
فلسفه سعدی است که حافظ را به پشت پا زدن
بر عقل و منطق و فلسفه وامی دارد و از او رندی لومپن و لات و لاابالی و مست و بی
خیال و نیهلیست و ندانمگرا و ایراسیونالیست می سازد.
زندگی
در
جهنم تناقضات منطقی لاینحل
در حوصله حافظ
نیست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر