۱۳۹۳ بهمن ۱۹, یکشنبه

گنگ


محمد زهری
 
سوز و گداز است، مرا
شکست ناز است، مرا 


عقده راز است، مرا
داغ نیاز است، مرا


ناله ی ساز است، مرا
همت باز است، مرا


لیکن در پیش رخ ات 
کنگ و زبان بسته شدم! 



فسون مار است، تو را
رنگ بهار است، تو را


لاله عذار است، تو را
زیب و نگار است، تو را


میل قرار است، تو را
بوی دیار است، تو را


لیکن از این خامشی ات
سوخته و خسته شدم!


پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر