۱۴۰۳ بهمن ۱۳, شنبه

درنگی در غزلی غول آسا از شیخ شیراز (۱)


درنگی
از
شین میم شین
 
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده‌ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
 
پایان

از
 در
 درآمدی
و
 من از خود
به در شدم
سعدی


این غزل سعدی
نه تنها به لحاظ صنعت و ساختار پوئه تیکی ـ هنری
فوق العاده زیبا و شیوا ست،
بلکه به لحاظ محتوای معنوی و متد فکری
غول آسا ست.

در این غزل سعدی
دیالک تیک دگرگونی
به هزاران صورت بسط و تعمیم داده شده است.

این غزل سعدی
باید کلمه به کلمه و بیت به بیت
تحلیل مارکسیستی شود 
تا
عظمت فکری، تئوریکی و متدیکی و استه تیکی ـ هنری سعدی روشن شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر