چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطا ست
سخن شناس نهای جان من خطا این جا ست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ما ست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغا ست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
ب
نال هان که از این پرده کار ما به نوا ست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صدشبه دارم شرابخانه کجا ست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرم به باده بشویید حق به دست شما ست
از آن به دیر مغان ام عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ما ست
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هوا ست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صدا ست
پایان
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان وغوغا ست
حافظ
معنی تحت اللفظی:
در درون من، فرد نامعلومی است که رفتارش صد در صد بر خلاف میل و رفتار من است.
مثلا
وقتی من خاموشم، او در خروش است.
خواجه در این بیت غزل
دیالک تیک داخلی و خارجی (دیالک تیک درون و برون)
را به شکل دیالک تیک «من» درونی و «من» برونی بسط و تعمیم می دهد.
البته خواجه بر خلاف سعدی از دیالک تیک خبر ندارد.
این خود دیالک تیک عینی است که خود را به خواجه دیالک تیک ستیز و خردسیتز تحمیل می کند.
کسب و کار اقطاب دیالک تیکی همیشه همین است:
اقطاب دیالک تیکی
ضد همدیگرند
اگر چه با همدیگرند.
من درونی هر کس
یعنی حالات روحی و روانی هر کس
نتیجه انعکاس (عکس اندازی، عکس برداری) برون او در آیینه درون او ست.
پدیده های روحی و روانی
همه در واقع
ناشی از انعکاس پدیده های برونی (مادی و واقعی و عینی) اند.
نقش تعیین کننده در این دیالک تیک
از ان پدیده های برونی (مادی و واقعی و عینی) است:
مثال:
بچه ات مریض می شود پدیده برونی (مادی و واقعی و عینی)
دلت می گیرد پدیده درونی )
بهبود می یابد پدیده برونی (مادی و واقعی و عینی)
سر حال می ایی
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر