۱۴۰۲ مهر ۱۹, چهارشنبه

درنگی در شعاری از صمد بهرنگی (۴) (بخش آخر)

 

درنگی

از

میم حجری


۱

«مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید، 

اما من تا می‌توانم زندگی کنم 

نباید به پیشواز مرگ بروم.

 البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم

 – که می‌شوم – 

مهم نیست.

 

 معنی تحت اللفظی:

مرگ در یک قدمی است.

اما من تا زمانی که می توانم زندگی کنم،

نباید به پیشوازش بروم.

البته اگر بالاجبار با مرگ مواجه شدم، که می شوم، مهم نیست.

این هارت و پورت صمد،

مبتتی بر تناقض است.

صمد 

از سویی

 مرگ عنقریب را امری سهل و آسان قلمداد می کند

و

از سوی دیگر

نهی از انتحار می کند تا دوباره مرگ را بی اهمیت قلمداد کند و تحقیر کند.

 

این زباله صمد

اگر برای کودکان نوشته شده باشد و نه برای بزرگسالان عقب مانده و همیشه کودک،

چیزی جز توجیه مرگ و دعوت به انتحار عنقلابی 

نیست.

 

انتحار عنقلابی

دیری است به کسب و کار فوندامنتالیست های اسلامی تبدیل شده است.

 

هنر و شق القمر فدائیان خلق هم همین بوده است.

انفجار نارتجک در مشت

چیزی جز انتحار عنقلابی نبوده است.

 

زباله های صمد

شرایط فکری و روحی و روانی لازم را برای انتحار عنقلابی خواننده زباله ها فراهم می آورند.

 

۲

مهم این است 

که 

زندگی یا مرگ من

 چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد …»

معنی تحت اللفظی:

مرگ و زندگی من 

یعنی

بود و نبود من

اهمیتی ندارد.

اثر بود و نبود من در زندگی دیگران 

اهمیت دارد.

 

در این شعار صمد،

فقر فکری و فقر فلسفی او آشکار می گردد:

بوده و نبود فرد در قاموس صمد و امثالهم

مهم نیست.

فرد

اما

به تنهایی وجود ندارد.

فرد

در دیالک تیک فرد و جامعه وجود دارد.

اگر بود و نبود فرد مهم نباشد،

باید بود و نبود جامعه هم مهم نباشد.

چون جامعه از افراد تشکیل می یابد.

 

صمد

اما

بود و نبود جامعه را، بود و نبود دیگران را مهم می داند.

ضمنا

چنان و چندان مهم می داند که بود و نبود فرد یکسان نمودار می گردد.

 

ما در این بینش فدائیان خلق

با

فرد ستیزی سرشته به فرد ستایی

با

دیالک تیک فرد ستیزی و فرد ستایی

سر و کار پیدا می کنیم.

 

نتیجه نهایی دیالک تیک فردستیزی و فردستایی، 

پیشوا ستایی

کیش شخصیت

است.

 مسئله این است
که

در صورت بی اهمیت بودن بود و نبود فرد،

بود و نبود جامعه هم بی اهمیت می گردد.

صمد

اما

از دیالک تیک فرد و جامعه خبر ندارد.

صمد از جامعه هم خبر ندارد.

به همین دلیل از دیگران دم می زند.


ولی من ـ زور صمد از دیگران چیست؟


چرا صمد دیگران را به نام نمی نامد؟

 

خواننده لاطائلات صمد

گیج می شود.

در واژه انتزاعی گل و گشاد دیگران

هم

اعضای طبقات حاکمه 

گنجانده می شوند،

هم

اعضای دیگر طبقات و اقشار اجتماعی.


«من»

در این شعار صمد

همان نخبه تاریخساز در تئوری فاشیستی نخبگان است.

همان ابر عنسان نیچه (فیلسوف کج و کوله فاشیسم و امپریالیسم) است.

هم

فاشیست ها و اگزیستانسیالیست ها و آنارشیست ها

مبلغ تئوری نخبگان اند

و

هم

فوندامنتالیست های اسلامی.

تفاوت فی مابین در کیفیت نخبه های شان است.


نخبگان فاشیست ها

پیشوا، رهبران، ژنرال ها، سرلشگران و غیره اند.

نخبگان اگزیستانسیالیست ها، 

روشنفکران 

(شعرا، علما، فلاسفه، سخنرانان، نویسندگان و غیره)

نخبگان فوندامنتالیست های اسلامی

خدا

انبیاء

ائمه

خلفا

فقها

علما

اولیا

شهدا

و

غیره.

 

پایان

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر