جینا روک پاکو
کمند بازی و چاقو اندازی
· اکنون نوبت به «جنو» می رسد و جنو به داخل صحنه یورش می آورند.
· آنها می آیند با موسیقی وحشی ئی!
· ورونی، میکائیل و هورست، هر سه در لباس جین، با کلاه های بزرگ گاوچران ها بر سر و با جلیتقه در بر.
· چه کارها که آنها با کمند خود نمی توانند کرد!
· چرخش کمند و ارتعاش دایره وار آن حول محور اندام خودشان.
· میکائیل هم به خوبی ورونی و هورست از عهده این هنرنمائی برمی آید.
· هورست آخرسر هنر دیگری را به نمایش می گذارد.
· او کمند را حول خودش به رقص وامی دارد.
· کمند بالا می رود و پائین می آید و خود در وسط قرار دارد و آخر سر از روی آن به جلو و عقب می پرد.
· «من هم باید بتوانم از روی طناب بپرم»، کلاودیا می اندیشد.
· « وقتی که کسی نیست، آن را تمرین خواهم کرد.»
· وقتی که چاقوها آورده می شوند، هیجان تماشاچی ها اوج می گیرد.
· مادر میکائیل به دیواری تخته ای تکیه می دهد و هورست چاقوها را پرتاب می کند.
· تاک، تاک تاک!
· اندام ورونی را چاقوها محاصره می کنند، از بالا و چپ و راست، در فواصلی باریکتر از مو.
· هشت چاقو!
· نفس در سینه تماشاچی ها حبس می شود.
· سکوت مطلق حکفرما ست!
· تا اینکه ورونی به پیش می جهد، بی زخمی بر پیکر!
· آنگاه کف زدن تماشاچی ها شروع می شود.
· چه شهامتی!
· در پایان، هورست ورونی را با کمند می گیرد و گره هائی بر دست و پای او می بندد.
· حالا ورونی اسیر را چگونه باید از صحنه بیرون برد؟
· او ورونی را بر شانه خود می اندازد و بیرون می برد.
· در چاقو اندازی، یکبار خطائی رخ داده بود.
· چاقوها در باران قرار داشته بودند و خیس شده بودند.
· در نتیجه یکی از آنها در دست هورست لیز خورده بود و ورونی را مجروح کرده بود.
· این حادثه اما باعث خودداری او از ادامه این کار نشده است.
· اگرچه تا مدت مدیدی بعد از این حادثه نسبت به چاقواندازی تزلزل خاطر داشت.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر