۱۳۹۸ تیر ۱۷, دوشنبه

سیری در شعری از سهراب سپهری تحت عنوان «دوست» (۴)


ویرایش و تحلیل
از
رباله نون 
 
صداش 
به 
شکل حزن پریشان واقعیت 
بود
 
و 
پلک هاش 
مسیر نبض عناصر 
را 
به 
ما 
نشان داد
 
و 
دست هاش
هوای صاف سخاوت
 را
ورق زد
و 
مهربانی
 را
به 
سمت ما 
کوچاند 
 
سهراب
که
در
بند قبلی این شعر 
خود فروغ
را
تماتیزه کرده بود
(موضوعیت بخشیده بود)،
اکنون
صدا و پلک ها و دست های او
را
تماتیزه می کند:
 
۱
صداش 
به 
شکل حزن پریشان واقعیت 
بود
 
سهراب 
برای توصیف صدای فروغ
ایراسیونال ترین (ضد عقلی ترین) و ایرئال ترین (ضد واقعی ترین) مفاهیم
را
به
خدمت می گیرد:
صدای فروغ
زیر ذره بین سهراب
فرمالیزه می شود.
 
صدای فروغ
فرم و شکل و شمایل و صورت و ساختار
کسب می کند.
 
خود این کردوکار سهراب 
ایراسیونالیستی
(خردستیزانه)
است.
 
ولی
استنباط سهراب از صدای فروغ
همین است.
 
۲
صداش 
به 
شکل حزن پریشان واقعیت 
بود
 
مفهوم ایراسیونال و ایرئال دیگر سهراب
حزن واقعیت
است.
 
سهراب
(و نه فقط سهراب)
بیشک
نمی داند که واقعیت چیست.
 
ایرانی جماعت
عاجز از تمیز واقعیت از حقیقت
اند.
 
چه بسا
منظورشان از واقعیت،
حقیقت
است.
 
واقعیت 
یعنی
واقعیت عینی
یعنی
هر آنچه که مستقل از ذهن و ضمیر و دل آدمی
وجود دارد،
از ذره تا کهکشان.
 
حقیقت
به
انعکاس (عکس اندازی، عکس برداری) نسبتا درست واقعیت عینی در آیینه ذهن و ضمیر و دل آدمی
اطلاق می شود.

۳
صداش 
به 
شکل حزن پریشان واقعیت 
بود
 
سهراب
در
هر صورت
واقعیت 
را
و
به
احتمال قوی
حقیقت
را
آنتروپومورفیزه می کند.
 
یعنی
به
صورت انسان
تصور می کند.
 
به
همین دلیل
واقعیت و یا حقیقت
بسان آدمیزاد
محزون می گردد.
 
صدای فروغ
برای سهراب
حزن پریشان واقعیت و یا حقیقت
را
تداعی کرده است.
 
ایراسیونالیسم عرفان
همین
است:
عرفان 
فرقی میان خر و خلق و خدا و خربزه و خورجین و خرما
نمی بیند.
 
از
دید عرفان و سهراب عارف
همه چیز خدا ست
و
خدا
همه چیز
است
و
ضمنا
هیچ چیز
نیست.
 
تا 
دل آدمی بخواهد،
خر تو خر فکری.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر