۱۳۹۸ تیر ۱۴, جمعه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۱۴)


قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور


صمد می‌نویسد:
«این جویبار از دیواره‌های سنگی کوه بیرون می زد و در ته درّه روان می شد...
خانه ماهی کوچولو و مادرش در پشت سنگ سیاهی بود، زیر سقفی از خزه ».
 
در
همین جملاتِ به ظاهرِ عادی،
نمونه ای از سمبولیسم بهرنگی
دیده می‌شود
خانواده‌ای که صمد وصف می‌کند
خانواده‌ای فقیر از اعماقِ اجتماع است،
که
از
سنّت های منجمد و آداب و عادات مکرر در مکرر،
هم
در
فکر
و
هم
در
عملِ روزانه
محاصره شده است.

از
احسان طبری
چه پنهان
که
صمد
قصه ماهی سیاه کوچولو
را
به
تقلید
 از 
سویمی 
اثر لئو لیونی
رئيس برنامه کودک ایالات متحده امریکا
با 
محتوای آوانتوریستی
سرهم بندی 
کرده است.
 
ما
سویمی
را
ترجمه و منتشر کرده ایم.
 
سویمی
 (ماهی سیاه کوچک)
 لئو لیونی

برگردان 
میم حجری 


http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2798  
 
سویمی
به
طرز زیر
شروع می شود:
 
 روزی روزگاری 
در 
گوشه دریاچه ای، 
یک دسته ماهی زندگی می کردند، 
یک دسته ماهی کوچولو.

 رنگ همه آنها سرخ بود،
 به جز یکی، 
که
 رنگش 
سیاه 
بود.

 فرق او با خواهران و برادرانش فقط در رنگ نبود.
  او می توانست تند تر از بقیه شنا کند.
 از این رو 
او 
را 
سویمی 
(شناگر) 
می نامیدند.

 یک روز ماهی گنده ای نعره کشان وارد این گوشه دریاچه شد.

 ماهی گنده 
به 
تندی 
شنا می کرد، 
خشمگین و گرسنه بود و در یک چشم بهم زدن 
همه ماهی های کوچولو 
را 
بلعید.

  فقط سویمی توانست از دستش فرار کند.

 سویمی کوچولو، 
هراسزده، غمگین و تنها، 
خود 
را 
به
 دریا 
رساند، 
به 
دریای بزرگ و پهناور!
 
۲
صمد می‌نویسد:
«این جویبار از دیواره‌های سنگی کوه بیرون می زد و در ته درّه روان می شد...
خانه ماهی کوچولو و مادرش در پشت سنگ سیاهی بود، زیر سقفی از خزه ».
 
این توصیف بهرنگی از زادگاه ماهی سیاه کوچولو 
ربطی به سمبولیسم و غیره ندارد.

این طرز زندگی دهاتی های آذربایجان است
که
در
آیینه ضمیر صمد
چنین منعکس شده است.

طبری 
با
توجه به این جمله آغازین قصه
شروع به خیال بافی می کند
تا
پیشداوری های به کلی غیرواقعی خود
راجع به بهرنگ
را
اثبات کند:
 
۳
در
همین جملاتِ به ظاهرِ عادی،
نمونه ای از سمبولیسم بهرنگی
دیده می‌شود.
 
خانواده‌ای که صمد وصف می‌کند
خانواده‌ای فقیر از اعماقِ اجتماع است،
که
از
سنّت های منجمد و آداب و عادات مکرر در مکرر،
هم
در
فکر
و
هم
در
عملِ روزانه
محاصره شده است.
  
هرگز
نمی توان رئالیست و راسیونالیست بود
و
 این دعاوی طبری
را
از
جمله بهرنگ
استخراج کرد.
 
وقتی 
از
سوبژکتیویسم معرفتی طبری و یاران
سخن می رود،
به
همین دلیل 
است.
 
طبری نمی تواند دعاوی خود
را
اثبات تجربی و منطقی کند.
 
تصورات خود طبری 
از
جامعه
هم
قابل تأمل
اند:
 
خانواده‌ای فقیر از اعماقِ اجتماع 
که
از
سنّت های منجمد و آداب و عادات مکرر در مکرر،
هم
در
فکر
و
هم
در
عملِ روزانه
محاصره شده است.
 
طرز تفکر طبری
(جامعه شناسی طبری)
 فرقی 
با
جامعه شناسی بهرنگ و یاران ندارد.

طبری
حتی
با
جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی
بیگانه
است.
 
مفاهیم «محاصره خانواده‌ای فقیر»، «اعماقِ اجتماع»،
«سنّت های منجمد»، «آداب و عادات مکرر در مکرر هم در فکر و هم در عمل روزانه»
مفاهیم ادبی سطحی و مبهم و ناروشن و حتی نادرست اند.
 
۴
 یا به زبان سمبولیک صمد 
«جویبار» از «دیوارهای سنگی» بیرون می زند و در "تهِ درّه" روان می‌شود و درِ خانه در "پشتِ سنگِ سیاهی" زیر "سقفِ خزه ای" است.
همین زبان سمبولیک که در پسِ آن محتوای معینی جایی گرفته، در سراسر داستان دیده می‌شود. 

معلوم نیست
که
چرا و به چه دلیل
مفاهیم «جویبار»، «دیوارهای سنگی»، "تهِ درّه"، «درِ خانه در "پشتِ سنگِ سیاه"، "سقفِ خزه ای"
در
قاموس طبری
سمبول
اند
و
نه
چیزهای مادی و واقعی.
 
۵
کودکِ کنجکاو و جسور 
که 
می خواهد بداند
 آخر جویبار کجا ست 
و 
در 
جاهای دیگر
 چه خبر است، 
به 
سخنان مادر 
که
 می گوید 
 « دنیا همین جاست که ما هستیم و زندگی همین است که ما داریم»،
 توجهی نمی‌کند 
و 
علیرغم نکوهش "پیرماهی ها" به راه می‌افتد.
 
اگر
 کسی
 فراز آغازین سویمی 
را
با
همین بخش از ماهی سیاه کوچولو
مقایسه کند
به
تفاوت اثر هنری
با
زباله دری ـ وری
پی می برد.

طبری
حداقل
باید
به
رئالیسم و راسیونالیسم
وفادار بماند.

ماهی کوچولو
(کودک)
می تواند 
در
گریز ناگزیر از مهلکه مرگ
از
دریاچه به دریا
برسد،
ولی
هرگز نمی تواند 
به
دلیل کنجکاوی و جسارت 
برای پیدا کردن آخر جویبار و آشنایی با طرز زندگی ملل دیگر
بی اعتنا به هشدارهای پیران مجرب خانواده
یک تنه
به
راه 
افتد.
 
صمد 
بسان روحانیت
فقط
به
اشاعه خریت
بسنده نمی کند.
 
صمد
ضمنا
بسان نمایندگان فاشیسم و فوندامنتالیسم
به
اشاعه ایراسیونالیسم (خردستیزی)
می پردازد.
 
روند و روال جاری در زباله ها «هنری» بهرنگی
نه
رئالیستی
اند
و
نه
راسیونالیستی.
 
عجیب 
است
که
طبری
متوجه این قضایا نمی شود.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر