۱۳۹۸ تیر ۲۱, جمعه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۲۱)


قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور


۱
 
ما در این گلۀ هزارها هزار ماهی، با یک جنبشِ وسیعِ متشکلِ خلقِ مبارز روبرو هستیم، 
آنها از ماهی سیاه کوچولو می‌طلبند که وارد آنها شود 
ولی ماهی سیاه کوچولو، 
موافق جهان بینیِ خود 
که 
کیشِ قهرمانانِ منفردِ جدا از خلق و بی اعتنا به خلق است، 
نمی خواهد به این گروه بپیوندد
 و 
به 
 ماهیان می‌گوید 
که
 اول می‌خواهد « گشتی بزند» بعد وارد دستۀ آنها بشود 
 ولی در این گشت است که او، به قیمتِ سر به نیست شدنش تنها موفق می‌شود که یک پرنده ماهی خوار را با خنجری که تهیه دیده بکشد.
 
 وقتی از طرز تفکر سوبژکتیویستی طبری
سخن می رود،
به
خاطر همین «تحلیل» های سرسری و خیالی او ست.
 
طبری
بدون ارائه کمترین دلیل عینی
ادعا می کند
که
چرا
ماهی سیاه وارد گله ماهی ها نشده است.
 
ماهی سیاه
که
مخالف ورود به گله ماهی ها نیست.
 
ماه سیاه
فقط
در
پیوستن به گله ماهی ها
(سیاهکلی ها و نه جنبش وسیع و متشکل خلق مبارز)
عجله ندارد.
 
سؤال
این
است
که
ماهی سیاه
چرا
می خواهد «گشتی بزند»؟
 
در
ایده ئولوژی (و نه در جهان بینی) صمد و فاشیسم و فوندامنتالیسم (و حتی استالینیسم و تروتسکیسم)
تعیین کننده
در
دیالک تیک (و از دید آنها در دوئالیسم) شخصیت و توده (تاریخ)
شخصیت
(نخبه، نبی، امام، ولی، فقیه، عالم، روشنفکر، چریک، مجاهد، قهرمان، پهلوان، فرمانده، ژنرال، رهبر و غیره)
است
و
در
دیالک تیک (و از دید آنها در دوئالیسم) تئوری و پراتیک،
تعیین کننده
پراتیک 
است.
 
ولی
نه
پراتیک اجتماعی
بلکه
پراتیک فردی
است.
 
ماهی سیاه
در
ایده ئولوژی (و نه در جهان بینی) صمد
هم
می خواهد
دریا 
(منطقه سیاهکل، کاریکاتور سیه را مایسترا)
را
شخصا
بشناسد
و
هم
به
پراتیک فردی (شخصی)
مبادرت ورزد و شق القمر کند.

خودنمایی و نام در کردن
 برای زباله های فاشیسم و فوندامنتالیسم 
مهم تر از هر چیز دیگر
است.
 
با 
این روانشناسی فاشیستی و فوندامنتالیستی
بهتر از همه جا
می توان در آثار و اشعار احمد شاملو
 آشنا شد.

شعری در مجموعه اشعار شاملو 
نمی توان یافت
که
«من» شخصی
به
طور مستقیم و یا غیرمستقیم
در
کانون آن
نباشد
و
مورد تجلیل اغراق آمیز
قرار نگیرد.

ماهی سیاه
هم
به
هدف فردی خود می رسد:
«موفق می‌شود که یک پرنده ماهی خوار را با خنجری که تهیه دیده بکشد.»
 
اگر
طبری
پای منبر فدائیان فئودالی ـ فاشیستی
نشسته بود،
متوجه
این حقیقت امر 
می شد:
«چریک های کذایی خر به پاسگاه شهربانی خیابان خرم حمله کردند و پس از شلیک تیر به هوا و پخش اعلامیه اعلی گریختند.»
 
۲
 ولی در این گشت است که او، به قیمتِ سر به نیست شدنش تنها موفق می‌شود که یک پرنده ماهی خوار را با خنجری که تهیه دیده بکشد.
 
مرگ ماهی سیاه
بر خلاف تصور طبری،
می تواند
تصادف
باشد
نه
ضرورت.
 
در 
مرگتئوری بهرنگ
مرگ تصادفی
به
شرح زیر فرمولبندی می شود: 
مرگ  
خيلي آسان مي تواند الان به سراغ م بياد، 
 اما من تا مي توانم زندگي كنم  
نبايد به پيشواز مرگ بروم.  
 
البته
 اگر يك وقتي ناچار با مرگ روبرو شوم 
- كه مي شوم - 
مهم نيست. 
 
مهم 
اين
 است 
كه
 زندگي يا مرگ من، 
چه اثري در زندگي ديگران 
داشته باشد
 
این مرگتئوری بهرنگ
باید
تحلیل شود.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر