قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
تمامِ نَسجِ داستان تا رسیدن ماهی سیاه کوچولو به
دریا
( که سمبلی از جامعه و خلق است )،
عبارت است
از
عبور از مراحل
مختلف نبرد،
و در این سلوک انقلابی،
قهرمان به تدریج بصیرتر و آبدیده
تر می شود،
گرچه چنانکه خواهیم دید،
نمی تواند به درجۀ لازمِ تکامل دست
یابد.
یکی از حوادثِ این سیر و سلوک،
ملاقات ماهی سیاه کوچولو با مارمولک
است
که
از
تیغِ گیاه ها
خنجر می تراشد
و
به
ماهی های دانا
میدهد.
وقتی
ماهی سیاه کوچولو به مناسبت دریافتِ خنجر از مارمولک تشکر میکند،
مارمولک در پاسخ میگوید:
«تشکر لازم نیست من از این خنجر ها خیلی
دارم
وقتی بیکار می شوم،
می نشینم از تیغ گیاه ها خنجر می سازم
و
به
ماهی های دانایی مثل تو
میدهم.
ماهی گفت:
مگر قبل از من ماهی ای از
اینجا گذشت؟
مارمولک گفت:
خیلی ها گذشته اند.
حالا دیگر آنها برای خود
دسته ای شده اند و مردِ ماهیگیر را به تنگ آورده اند»
وقتی ماهی سیاه کوچولو از مارمولک میپرسد
چگونه مرد ماهیگیر را به تنگ
آورده اند،
مارمولک پاسخ میدهد:
«آخر نه
که همه با هم اند،
همین که ماهیگیر تور انداخت، واردِ تور می شوند
و
تور را با خودشان می کشند.
میبرند به ته دریا»
این تحلیل طبری
از
ماهی سیاه کوچولو
ست:
ذکر جملاتی از مطلب مورد بحث
و
تفسیر سوبژکتیو آنها.
تازه
تحلیل طبری
در
طویله جماران
بهترین تحلیل است.
بقیه تحلیل ها
تهوع آور
اند.
ما
طبق معمول
این فراز از تحلیل طبری
را
نخست تجزیه و بعد تحلیل می کنیم:
۱
تمامِ نَسجِ داستان تا رسیدن ماهی سیاه کوچولو به
دریا
( که سمبلی از جامعه و خلق است )
معلوم نیست
که
طبری
چگونه به این نتیجه می رسد
که
منظور بهرنگی از دریا
جامعه و توده (خلق)
است.
صمد
(شاید خود طبری هم)
نمی داند
که
جامعه
چیست.
راستی جامعه چیست؟
مراجعه کنید
به
جامعه
در
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
تنها چیزی که در لاطائلات صمد
مطرح نمی شود،
جامعه
است.
۲
تمامِ نَسجِ داستان تا رسیدن ماهی سیاه کوچولو به
دریا
( که سمبلی از جامعه و خلق است )،
عبارت است
از
عبور از مراحل
مختلف نبرد،
و در این سلوک انقلابی،
قهرمان به تدریج بصیرتر و آبدیده
تر می شود
اکنون
سطح سواد تئوریکی ترحم انگیز خود طبری
هم
آشکار
می گردد:
ماهی سیاه کوچولوی کنجکاو و اراده گرا و خودسر و خودکامه و تکرو
پرورشگاه طبیعی و اجتماعی خود
را
یعنی
خانواده
را
ترک می کند
تا
از
پایان جویبار
سر در بیاورد.
طبری
حوادث تصادفی حادثه (رخ داده) در طول سفر ماهی سیاه کوچولو
را
عبور از مراحل مختلف نبرد
می داند.
۳
تمامِ نَسجِ داستان تا رسیدن ماهی سیاه کوچولو به
دریا
( که سمبلی از جامعه و خلق است )،
عبارت است
از
عبور از مراحل
مختلف نبرد،
و در این سلوک انقلابی،
قهرمان به تدریج بصیرتر و آبدیده
تر می شود،
گرچه چنانکه خواهیم دید،
نمی تواند به درجۀ لازمِ تکامل دست
یابد.
طبری
ضمنا
حوادث تصادفی حادثه در طول سفر ماهی سیاه کوچولو
پراتیک انقلابی
قلمداد می کند.
پراتیکی
که
به
برکت آن
ماهی سیاه کوچولو
(قهربان تکرو)
بصیرتر
می شود.
ما
خواه و ناخواه
در این تفسیر طبری
با
دیالک تیک تئوری و پراتیک
(اندیشه و عمل)
سر و کار داریم.
طبری
اما
از
دیالک تیک تئوری و پراتیک
نه
درک مارکسیستی ـ لنینیستی
بلکه
درک استالینیستی
دارد.
در
درک استالینیستی از دیالک تیک
قطبی تعیین کننده مطلق قطب دیگر است،
قطب دیگری که پاسیو و منفعل و متأثر است
و
نه
به
نوبه خود
مؤثر در قطب دیگر.
استالینیسم
دیالک تیک
را
دیالک تیکیت زدایی
می کند.
حزب توده نامه مردم
درست
به
همین دلیل
همین امروز
شعار می دهد:
تفاوت در اندیشه
وحدت در عمل
یعنی
پراتیک (عمل)
در
بی خیالی به تئوری (اندیشه، نظر)
ماهی سیاه کوچولو
(چریک فدایی و مجاهد اسلامی)
با
کله خالی از شعور،
چه رسد به تئوری انقلابی
به
راه
می افتد.
در
درک استالینیستی
از
دیالک تیک تئوری و پراتیک
تئوری
برابر با هیچ و پوچ
است.
آموزش وسواس مند تئوری
(که لنین اکیدا توصیه می کرد)
برای اجامر استالینیستی
کشک
است.
چرا و به چه دلیل؟
به
این دلیل واهی و دلبخواهی
که
تئوری
از
پراتیک
به
همان سان
خواهد جوشید
که
آب
از
چشمه
می جوشد.
در
درک استالینیستی
از
دیالک تیک تئوری و پراتیک،
پیوند دیالک تیکی تئوری و پراتیک
عملا
انکار می شود.
پراتیک
به
تنهایی
می برد
و
به
تنهایی
می دوزد.
۴
و در این سلوک انقلابی،
قهرمان به تدریج بصیرتر و آبدیده
تر می شود
طبری
به
عوض مقوله مارکسیستی ـ لنیینستی پراتیک
(حداقل برای آموزش این مقوله فلسفی و سوسیولوژیکی بسیار مهم مارکسیسم ـ لنینیسم)
از
مفهوم عرفانی سلوک
بهره برمی گیرد.
تعلم و تعلیم مفاهیم و مقولات فلسفی
برای تئوریسین کذایی حزب توده
اصلا و ابدا
مطرح
نیست.
منظور طبری از سلوک انقلابی
اما
خواه و ناخواه
پراتیک
است.
پراتیکی
که
رهرو تکرو
را
هم
به
تسلیحات تئوریکی مسلح می سازد
و
هم
آبدیده اش
می کند.
درک مکانیسیستی ـ استالینیستی
از
پراتیک
همین درک احسان طبری
است:
به
زبان صمد بهرنگی عوامفریب
«راه که بیفتی،
هم
به
تسلیحات تئوریکی
مسلح
می شوی
و
هم
پولاد آبدیده
می شوی.»
پولاد آبدیده
یکی
از
رمان های استالینیستی
است
که
ما
نخوانده ایم.
قهرمان پولاد آبدیده
هم
احتمالا
به
همان سان
آبدیده می شود
که
ماهی سیاه کوچولو
شده است.
۵
و در این سلوک انقلابی،
قهرمان به تدریج بصیرتر و آبدیده
تر می شود،
گرچه چنانکه خواهیم دید،
نمی تواند به درجۀ لازمِ تکامل دست
یابد.
طبری
از
سلوک عنقلابی ماهی صمد
توقع دستیابی به درجه لازم تکامل (؟)
را
هم
دارد.
معلوم
هم
نیست
که
منظور طبری از این مفهوم چیست.
طبری
احتمالا
خود
را
جزو کسانی تصور می کند
که
به
درجه لازم تکامل
دست یافته اند.
توهم
توانگر کند فرد
را
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر