
تضاد اصلی، تضاد فرعی
احمد سپیداری
منبع:
نوید نو
تحلیلی
از
یدالله سلطانپور
۱
احزاب، سازمان ها، و شخصیت های سیاسی مختلف مارکسیست،
اغلب
این سه تضاد
را
به
رسمیت می شناسند،
اما
در
تعیین تضاد اصلی،
اختلاف نظرهایی
وجود دارد
که
به
نوبهٔ خود
صف بندی هایی
را
ایجاد کرده است.
برخی
بر
این باور
اند
که
تضاد اصلی و اساسی در شرایط ما
تضاد کار و سرمایه است
برخی
تضاد بین کشور و امپریالیسم
(یا آنچه خلق ها و امپریالیسم نامیده شده)
را
تضاد اصلی در شرایط کشور ما
تلقی کرده و می کنند.
و
در
نهایت
احزاب و سازمان های ریشه دار چپ و کمونیست
قرار دارند
که
در
اسناد رسمی و تحلیل های شان
تضاد بین مردم و حاکمیت نظام دیکتاتوری ولایی
را
تضاد اصلی
معرفی می کنند.
مشخصه اصلی اسلوب اسکولاستیکی دیرآشنا در کشورما
سقوط مؤلف
به
درجه راوی بی طرف و خنثی
است.
حریف
از
همان آغاز
راوی بی طرف، بی نظر و بی موضعی
بوده است:
حریف
حتی
زحمت تعریف تضاد اصلی
را
یعنی
زحمت تعریف عنوان مطلب خود
را
به
خود
نداده است.
تنها
هنری
که
حریف
داشته است،
انتخاب و انعکاس سخنان استاد طبری و نیک آیین
بوده است.
سؤالی
که
ما
را
به
خود
مشغول می دارد،
دلیل این بی طرفی مؤلف
است.
۲
احزاب، سازمان ها، و شخصیت های سیاسی مختلف مارکسیست،
اغلب
این سه تضاد
را
به
رسمیت می شناسند،
اما
در
تعیین تضاد اصلی،
اختلاف نظرهایی
وجود دارد
که
به
نوبهٔ خود
صف بندی هایی
را
ایجاد کرده است.
حریف
در
این
جمله
وجود احزاب و سازمان ها و شخصیت های مارکسیست در ایران
را
به
رسمیت
می شناسد.
این
موضعگیری
در
حزب توده
نوبر بهار
است.
این
بدان معنی
است
که
در
ایران
در
آن واحد
احزاب و سازمان مارکسیستی متنوع متعددی
وجود دارند
که
در
مقابل هم صف بندی کرده اند.
ایکاش
چنین
بود.
ما
هنوز
احدی
را
نمی شناسیم
که
کمترین خبری از مارکسیسم
داشته باشد،
چه
رسد
به
حزب و سازمان مارکسیستی.
ایکاش
حریف
این
احزاب، سازمان ها، و شخصیت های سیاسی مختلف مارکسیست
را
نام
می برد.
برای
پی بردن به هویت این احزاب، سازمان ها، و شخصیت های سیاسی مختلف مارکسیست
باید
به
مؤلفین مقالات نوید نو
نظر کرد.
۳
احزاب، سازمان ها، و شخصیت های سیاسی مختلف مارکسیست،
اغلب
این سه تضاد
را
به
رسمیت می شناسند،
اما
در
تعیین تضاد اصلی،
اختلاف نظرهایی
وجود دارد
که
به
نوبهٔ خود
صف بندی هایی
را
ایجاد کرده است.
در
قاموس حریف
دلیل صف بندی ها میان احزاب، سازمان ها، و شخصیت های سیاسی مختلف مارکسیست
اختلاف نظر در تعیین تضاد اصلی در ایران
است.
این
بدان معنی است
که
دلیل صف بندی احزاب و سازمان ها و شخصیت های مارکسیستی
نه
طبقاتی
و
نه
عینی
بلکه
معرفتی و نظری و سوبژکتیو
است.
به
همین دلیل
است
که
ما
از
تشبثات سوبژکتیویستی حریف
دم زده ایم.
موضع حریف
در
عرصه تئوری شناخت
سوبژکتیویستی ـ معرفتی
(سوبژکتیویسم معرفتی)
است
و
نه
ماتریالیستی.
چه
رسد
به
داشتن موضع ماتریالیستی ـ دیالک تیکی
(مارکسیستی ـ لنینیستی)
۴
احزاب، سازمان ها، و شخصیت های سیاسی مختلف مارکسیست
برخی
بر
این باور
اند
که
تضاد اصلی و اساسی در شرایط ما
تضاد کار و سرمایه است
این نظر درستی است.
جامعه ایران
جامعه ای کاپیتالیستی
است.
به
همین دلیل
دو طبقه اصلی آن
بورژوازی و پرولتاریا
هستند
و
تضاد ماهوی و یا اصلی جامعه
تضاد کار و سرمایه
است.
محتوای فرماسیونی ـ اقتصادی انقلاب ایران
سوسیالیستی
است.
حریف
اما
موضعی
نسبت به این موضع نظری درست احزاب و سازمان ها و شخصیت های مارکسیستی کذایی
ندارد
و
یا
تمایل به ابراز نظر
نسبت بدان ندارد.
سؤال این است
که
چرا و به چه دلیل؟
۵
احزاب، سازمان ها، و شخصیت های سیاسی مختلف مارکسیست
برخی
تضاد بین کشور و امپریالیسم
(یا آنچه خلق ها و امپریالیسم نامیده شده)
را
تضاد اصلی در شرایط کشور ما
تلقی کرده و می کنند.
بعید است
که
حزب و سازمان و شخصیتی مارکسیستی
مفهوم ناشیانه تضاد کشور با امپریالیسم
را
بر زبان راند.
احتمالا
مائوئیست ها
از
تضاد خلق با امپریالیسم
دم می زنند
و
نه
مارکسیست ها.
حریف
اما
نسبت به این موضع نظری غلط هم موضع نمی گیرد.
نکته دیگر
در
این فرمایشات حریف
تکیه تکراری بر مفهوم
تضاد اصلی در شرایط کشور ما
است.
این
بدان معنی است
که
حریف
تضاد اصلی و یا ماهوی
را
نه
در
ماهیت طبقاتی طبقه حاکمه،
نه
در
فرماسیون اقتصادی حاکم بر جامعه
بلکه
در
شرایط کشور
می جوید.
معلوم نیست
که
من ـ زور حریف از شرایط کشور چیست.
۶
احزاب، سازمان ها، و شخصیت های سیاسی مختلف مارکسیست
و
در
نهایت
احزاب و سازمان های ریشه دار چپ و کمونیست
قرار دارند
که
در
اسناد رسمی و تحلیل های شان
تضاد بین مردم و حاکمیت نظام دیکتاتوری ولایی
را
تضاد اصلی
معرفی می کنند.
این
موضع احزاب و سازمان ها و شخصیت های ریشه دار چپ و کمونیست
موضعی الکی و خرکی
است.
چون
تضاد مردم با ولایت فقیه
نه
ربطی به ماهیت فرماسیونی جامعه
دارد
و
نه
حل
آن
به
تحول ماهوی جامعه
منجر می شود.
می توان
ولایت فقیه
را
به
قهقرای چاه جمکران
انداخت،
بدون اینکه کاپیتالیسم کمترین لطمه ای بردارد.
ولایت فقیه
عنصری روبنایی ـ ایده ئولوژیکی
است
و
نه
عنصری زیربنایی ـ اقتصادی.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر