۱۳۹۷ مهر ۱۷, سه‌شنبه

متاتحلیلی بر تحلیل خسروی از آثار گارسیا لورکا (۸)

 
 رکن‌ الدین خسروی
(۱۳۰۸ ـ ۱۳۹۵)
(۱۹۳۰ – ۲۰۱۷)

نویسنده، کارگردان تئاتر، مترجم

منبع:
نامه مردم
https://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/4095-2018-10-01-23-58-37
تلخیص، ویرایش و تحلیل
از
میم حجری
 
 گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
آفتاب
سهراب سپهری

گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است‌ و یكدست و باز.
شمعدانی ها
و 
صدادارترین شاخه فصل
ماه را می شنوند
پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست 
(در خانه که فانوس در دست دارد)
و
 در اسراف نسیم

پ
عناصر دیگر تابلوی نقاشی سهراب 
که
در
شط سیاه شب
شناورند،
همه بدون استثناء
شخصیت 
(پرسونالیته)
 کسب کرده اند:
شمعدانی ها، شاخه های درختان، پلکان، در خانه
(مجموعه ای از عناصر ناتورال و سوسیال)
بسان جانوران و انسان ها
توان شنیدن کسب کرده اند.

آنهم
نه
توان شنیدن عادی و خشک و خالی
را
بلکه
توان شنیدن صدای بی صدای ماه 
را.
 
 این به معنی پیوند ارگانیک عمیق میان عناصر هستی است.
 
در تئوری پانته ئیستی سهراب
وحدت وجود
نمایندگی می شود:
مرز میان فرم های متنوع حرکت ماده
(جمادات و نباتات و جانوران)
سیال می شود.
 
تفاوت ها و تضادها
رخت برمی بندند.
 
همه چیز ها بر همدیگر منطبق می شود.
 
به زبان فلسفی و اسلوبی می توان گفت
که
دیالک تیک عینی هستی
(وحدت اضداد)
در
پانته ئیسم
(مکتب فلسفی موسوم به همه خدایی)
تخریب می شود.
 
تضاد
انکار می شود
و
وحدت
مطلق می گردد.
 
این 
به معنی قبض روح دیالک تیک عینی هستی 
از
سویی
و
مسئله اساسی فلسفه
از
سوی دیگر
است.
 
این 
به معنی خردستیزی است.
 
اگر اشعار لورکا
تحلیل شوند، 
می توان راجع به سمتگیری جهان بینانه او هم داوری کرد.
 
۲
گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است‌ و یكدست و باز.
شمعدانی ها
و 
صدادارترین شاخه فصل
ماه را می شنوند
پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست 
(در خانه که فانوس در دست دارد)
و
 در اسراف نسیم
 
مفهوم قابل تأمل
صدادارترین شاخه فصل
است.
 
دیالک تیک زیبایی در این مفهوم نهفته است:
توان شنیدن به رغم پرهیاهو بودن
 
کسی که فریاد می زند،
معمولا
نمی شنود.
 
چون صداهای دیگر
تحت فریاد گوشخراش او ناشنیدنی می گردند.
 
صدادارترین شاخه سهراب 
اما
اعجوبه ای استثنائی است که علیرغم های و هوی گوشخراش خویش
حتی زمزمه خفیف ماه
را
می شنود.
 
شرم و تأسف و دریغ
که
ما
تاکنون
 به میراث سهراب توجه درخور نداشته ایم.
 
سهراب 
را باید از نو شناخت.
 
۳
گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است‌ و یكدست و باز.
شمعدانی ها
و 
صدادارترین شاخه فصل
ماه را می شنوند
پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست 
(در خانه که فانوس در دست دارد)
و
 در اسراف نسیم
 
مفهوم سهرابیستی اعجوبه دیگر
در فانوس به دست مسرف (اسراف کننده) نسیم 
است.
 
این 
در
 با 
این مشخصات 
نیز
قادر به شنوش صدای بی صدای ماه نیست.
 
می توان گفت:
صدادارترین شاخه = در مسرف نسیم
 
چون
دری که در مصرف نسیم اسراف می ورزد، دری است که بی وقفه باز و بسته می شود 
و
ضمنا
جر و جرش گوش فلک را کر می کند.
 
گوش کر خود در 
 که 
جای خود دارد.
 
ما 
با 
نوعی رادیکالیته (افراطیت)
در
این شعر سهراب
(شاید هم در همه اشعار او)
 سر و کار پیدا می کنیم:

دورترین مرغ جهان
صدادارترین شاخه فصل
در مسرف در مصرف نسیم

۴
گوش كن ، دورترین مرغ جهان می خواند.
شب سلیس است‌ و یكدست و باز.
شمعدانی ها
و 
صدادارترین شاخه فصل
ماه را می شنوند
پلكان جلو ساختمان،
در فانوس به دست 
(در خانه که فانوس در دست دارد)
و
 در اسراف نسیم
 
منظور سهراب از فانوسداری در چیست؟
 
منظور او احتمالا این است 
که 
در دستخوش پیگیر باز و بسته شدن
حتی
از
نعمت مشاهده ماه
محروم 
است.
 
چون کسی که چراغ در دست دارد،
قادر به تشخیص چیزهای فرو رفته در ظلمات قیرگون نیست.
 
موضع نورانی او
او
را
به 
درجه اوبژکت صرف مشاهده 
تنزل می دهد.
 
 قوه تخیل سهراب به ظاهر ساده
خیلی غنی و غول آسا ست.
 
ادامه دارد.

۴ نظر:

  1. شمعدانی ها
    و
    صدادارترین شاخه فصل
    ماه را می شنوند
    پلكان جلو ساختمان،
    در فانوس به دست
    (در خانه که فانوس در دست دارد)
    و
    در اسراف نسیم
    معنای تحت اللفظی:

    شمعدانی ها، صدا دارترین شاخه فصل، پلکان جلو ساختمان و در فانوس به دست، ماه را می شنوند و نسیم در این میانه در شنیدن صدای ماه اسراف می کند.

    پاسخحذف
  2. ممنون.
    به نظر ما «در» اسراف نسیم را به در برمی گرداند. در خانه در اسراف نسیم بسر می برد. یعنی جر و جر در بلند است. اگر «در» نبود حق با شما بود.

    پاسخحذف
  3. و در اسراف٘ نسیم
    ف در اسراف ساکن خوانده می شود.
    فکر می کنم معنای تحت اللفظی اینجانب منطبق بر متن شعر باشد. با مهر

    پاسخحذف
  4. ممنون
    اسراف
    ماهیتا
    فعل متعدی است و نه فعل لازم.
    مثال:
    حسن آمد
    آمد فعل لازم است. به مفعول احتیاجی ندارد.
    حسن سیب آورد.
    آورد فعل متعدی است
    به مفعول احتیاج دارد.
    نسیم در چه چیزی اسراف می کند؟
    اگر خوانش شما معتبر باشد.

    این در خانه است که در مصرف نسیم اسراف می ورزد.
    در نتیجه جر و جر در بلند می شود.

    پاسخحذف