۱۳۹۷ مهر ۱۹, پنجشنبه

تأملی در زمینه اعدام در فرم های متنوع آن (۱۲)



تأملی 
از
میمحا نجار
 
ب
 
ژولیوس روزنبرگ  
 ‏ (۱۹۱۸ - ۱۹۵۳) 
اتل روزتبرگ 
 ‏ (۱۹۱۵ - ۱۹۵۳) 
زن و شوهر یهودی کمونیست آمریکایی 
که 
هر دو را به جرم جاسوسی و دادن اطلاعاتی راجع به سلاح‌ های اتمی به شوروی 
در آمریکا اعدام کردند. 
ژولیوس و اتل از فعالان «اتحادیه کمونیست های جوان»، 
سازمان جوانان حزب کمونیست آمریکا بودند.
 
چرا اعدام  شان کردند؟ 
 برای روزنبرگ ها
(هوشنگ ابتهاج)
 
۱
عزیزم، دخترم
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی
اعدام شان کردند
و 
هنگامی که یاران
ـ با سرود زندگی بر لب ـ
به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد 
ـ چو گل ـ
در 
چشم شان لبخند
 
به شوق زندگی آواز می خواندند
و 
تا
پایان 
به 
راه روشن خود 
با وفا ماندند
 
معنی تحت اللفظی:
دلیل اعدام روزنبرگ ها
دشمنی طبقه حاکمه امپریالیستی با من و تو و راستی است.
روزنبرگ ها
با سرود زندگی بر لب و با امیدی آشنا که در چشمان شان مثل گل لبخند می زد،
اعدام شده اند
آنها
طرفدار شوقمند زندگی بوده اند و وفادار به راه روشن خویش تا پایان راه.
 
۲
عزیزم، دخترم
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی
اعدام شان کردند
 
شاعر جوان
در این جمله
دیالک تیک خیر و شر
را
به شکل دیالک تیک اصلی دوران
یعنی
 به شکل دیالک تیک کار و سرمایه بسط و تعمیم می دهد.
 
کار
را
یعنی پرولتاریا و اردوگاه سوسیالیستی
را
خود 
را 
و 
دختر خود 
را 
و 
راستی 
(حقیقت عینی) 
را
سنگر خیر
می داند
و
سرمایه
را
یعنی

اردوگاه امپریالیستی
را
سنگر شر.
 
از این روشن تر نمی توان موضع گیری سیاسی کرد.
 
۳
و 
هنگامی که یاران
ـ با سرود زندگی بر لب ـ
به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد 
ـ چو گل ـ
در 
چشم شان لبخند
 
به شوق زندگی آواز می خواندند
و 
تا
پایان 
به 
راه روشن خود 
با وفا ماندند
 
شاعر جوان
اکنون
روزنبرگ ها

را
با
معیارهای ارزشی خاص خود
مورد تجلیل قرار می دهد:
 
الف
با سرود زندگی بر لب
به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد 
ـ چو گل ـ
در 
چشم شان لبخند
 
روزنبرگ ها
با سرود زندگی بر لب به سوی مرگ رفته اند.

این جمله سایه
مملو از تئوری است.

خود سایه
بی کم ترین تردید
از محتوای نظری این جمله خود غافل است.
 
ولی
دست خودش نیست.
 
«آنچه استاد ازل»
حکم می کند،
شاعر «بسان طوطی»
بر لب می راند:
 
استاد ازل سایه
پایگاه طبقاتی پرولتری او ست.
 
روزنبرگ ها
علیرغم داشتن عشق به زندگی
اعدام شده اند.
 
مرگ به رهروان رهایش اجتماعی تحمیل شده است.
 
این نخستین مرزبندی کمونیست ها 
با 
نیهلیست ها و فاشیست ها و فوندامنتالیست ها
 ست.
 
با سرود زندگی به سوی مرگ رفتن.
 
 
همین مرزبندی

را
سیاوش در شعر آرش کرده است:
 

دلم از مرگ بیزار است

که مرگ اهرمن خو، آدمی خوار است

ولی آن دم که ز اندوهان روان زندگی تار است

ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکار است

فرو رفتن به کام مرگ شیرین است

همان بایسته ی آزادگی این است!
 
معنی تحت اللفظی:
من
از مرگ متنفرم
برای اینکه مرگ اهرمنخو و آدمیخوار است.

 
اما
زمانی که روان حیات از اندوه تیره است
زمانی که جنگ خیر و شر در جریان است
بایسته آزادگی شرکت در جنگ است
و
مرگ در راه رهایش روان زندگی از تیرگی و پیروزی خیر بر شر

شیرین است.
 
ب
با سرود زندگی بر لب
به سوی مرگ می رفتند
امیدی آشنا می زد 
ـ چو گل ـ
در 
چشم شان لبخند
  
مرزبندی بعدی شاعر
 با

نیهلیست ها و فاشیست ها و فوندامنتالیست ها
درخشش امید بسان گل در چشمان روزنبرگ ها ست.
 
مشخصه اصلی و اصولی روندگان راه پرولتاریا
نه، یأس مبتنی بر پسیمیسم (بدبینی)
حتی 
در دم مرگ،
بلکه امید مبتنی بر اوپتیمیسم (خوش بینی فلسفی، علمی و انقلابی) است.
 
پ
به شوق زندگی آواز می خواندند

مشخصه دیگر روزنبرگ ها
رفتن به سوی مرگ با سرود زندگی بر لب بوده است.
این همان اوپتیمیسم انقلابی و امیدواری علمی و فلسفی است.

روزنبرگ ها
می دانند که حلقه ای در زنجیر رزم پیگیر پرولتاریا هستند
و
رزم طبقاتی ادامه خواهد داشت 
و
دیر یا زود پیروز خواهد گشت.
ت

و 
تا
پایان 
به 
راه روشن خود 
با وفا ماندند.
 
درست به دلیل همین اوپتیمیسم و امید قانونمند است
که
تا پایان به راه خود با وفا می مانند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر