جمعبندی
از
مسعود بهبودی
مفاهیم ذهن منفی باف و مثبت باف
خود خرافه ـ مفاهیم اند.
۱
ذهن چیست؟
خطای خطیری است
اگر تصور شود که اعمال اعضای طبقه حاکمه امپریالیستی
فقط بعد مالی (اقتصادی) دارند.
۱
تفاوت و تضاد
ماتریالیسم اقتصادی
با ماتریالیسم تاریخی
همین جا ست.
۲
طبقه حاکمه امپریالیستی
استراتژیکی عمل می کند و نه اقتصادی
۳
سرمایه در مقیاس جهانی متحد است.
۴
عیب پرولتاریا هم درست در همینجا ست.
۵
تمامی رهبری حزب توده
بدون دلیل منطقی و واقعی زجر کش می شوند.
۶
پرولتاریای جهانی
بویژه اتحاد شوروی (پرولتاریای سازمانیافته به مثابه طبقه حاکمه)
ککش هم نمی گزد.
۷
همه رهبری حزب کمونیست سودان
پس از پیروزی کودتا
با هواپیمایی از غربت به میهن برمی گردند.
۸
معر قذافی ملعون
همه
را
دستگیر می کند و به جوخه اعدام می فرستد.
۹
در حالیکه بهترین روابط را با اتحاد شوروی دارد.
۱۰
اعتراضی صورت نمی گیرد.
۱۱
لنین
می گفت:
طبقه کارگر باید شیوه حکومت را و خیلی چیزهای دیگر را از بورژوازی بیاموزد.
۱۲
این جور جا ها ست که خون مارکس به جوش می آید.
۱۳
جمهوری خلق چین چشم دوخنه به منطقه ای نفت خیز در آب ها که مال ویتنام هم است.
۱۴
ویتنام برای نجات از شر چین
به امریکا پناه برده است
۱۵
درد یکی دوتا که نیست.
۱۶
وحدت جهانی کار
لنگیده و می لنگد.
۱۷
این ضعف ها شرم انگیزند.
طبقه حاکمه
اگر مصلحت ببیند
می تواند سید علی را و همه اجامر جماران را
ترور کند و حاکمیت خود را حفظ کند.
۱
ولایت فقیه
چیزی فرمال است.
۲
چیزی روبنایی است.
۳
تحول باید تحول زیربنایی باشد تا تحول باشد.
۴
تنها ره رهایی
سرنگونی نظام سرمایه داری و برقراری سوسیالیسم است.
۵
ضمنا در اوپوزیسیون
نیروی آزادی خواه کیست؟
۶
طرفداران سرسخت نظام سرمایه داری؟
نه.
والله
از این خبرها نیست.
۱
ما
هنوز روز خوشی ندیده ایم
۲
روزهای بدون استثنآء سخت
اما
دوست واقعی را هنوز نشان مان نداده اند
چه رسد به نشان دادن دوستان واقعی
این عندرز ماهاتما را صدها نفر منتشر کرده اند
بی آنکه به محتوای حقیقی آن پی ببرند.
۱
ایراد این عندرز کجا ست؟
۲
برای پیدا کردن جواب به این سؤال
باید پرسید:
الف
بهشت چیست؟
ب
منظور از تلاش برای بردن همنوعان به بهشت چیست؟
اندکی اندر باب انتخابات
من می گویم:
آنهایی که اهداف ندارند،
در حقیقت
هدف دارند
و هدف شان رساندن هدفمندان به اهداف خویش است.
حریف
۱
ایراد نظر حریف کجا ست؟
۲
مقصر در روی کار امدن مثلا ترامپ و یا مشد حسن
توده های مولد و زحمتکش طویله امریکا و یا جماران اند؟
۳
اگر توده
در انتخابات شرکت نکند
اعضای طبقه حاکمه
به قدرت و تکثیر ثروت نایل نمی آیند؟
۴
هزاران سال
توده برده و رعیت
و تا همین ۷۰ سال قبل
توده زنان و دهقانان
مجاز به انتخاب کردن نبودند.
۵
انتخاب شدن پیشکش
۶
اعضای طبقه حاکمه
یعنی
اشرافیت برده دار و فئودال و روحانی و بورژوازی
در اینهمه مدت
در ذلت بسر می بردند؟
۷
اصلا
انتخابات صوری وسطحی و فرمال
در تقسیم ثروت
چه نقشی دارد؟
۸
فلسفه انتخابات
در طویله های طبقاتی
اصلا
چیست؟
۹
مثال:
پیش شرط کاندید شدن
در طویله امریکا
میلیونر بودن است.
در طویله جماران
آخوند با عمامه و بی عمامه
یعنی
عضو و جزو طبقه حاکمه
بودن
است.
۱۰
انتخابات
فرم است.
۱۱
فرم معینی برای تعیین هیئت حاکمه است.
۱۲
هیئت حاکمه ای که سگ سرسپرده ی طبقه حاکمه است.
۱۳
در دیالک تیک فرم و محتوا
نقش تعیین کننده از آن محتوا ست.
بی آنکه فرم
فرمالیته باشد.
یعنی هیچ و پوچ باشد.
۱۴
ترامپ و مشد حسن
مأمور طبقه حاکمه اند
سگ سرسپرده طبقه حاکمه اند.
طبقه حاکمه ای
که
نامرئی است.
از جنس اجنه است
همه جا هست و همه جا دستش در کثیف ترین کارها ست
بی انکه دیده شود.
۱۵
انتخابات
به مثابه فرم
اصلا بد نیست
۱۶
انتخابات
در طویله طبقاتی
اما
حاوی فونکسیون های متعدد و متنوع است.
۱۷
فونکسیون های انتخابات کدامند؟
۱۷
چرا طبقه حاکمه
هزاران سال
اجازه انتخابات نمی داد
ولی
حالا از آن
معیار المعاییر (معیار معیارها)
ساخته است؟
دیالک تیک اندیشه و عمل
مارکس
دیالک تیک خرد نظری و خرد عملی
کانت
نه.
چنین نیست.
۱
اما کاش چنین بود.
۲
طبقه حاکمه امپریالیستی
از اواخر قرن ۱۹
راسیونالیسم
(خردگرایی)
را
به گور سپرده و بتون ریزی کرده
۳
حتی بر سنگ گورش
همراه با سگ و گربه اش
ادرار کرده است.
۴
از این به بعد
ایراسیونالیسم
(خردستیزی)
در مقیاس جهانی نمایندگی می شود که
مؤسسش
لاشخوری به نام نیچه
بوده است.
۵
خرد کل اندیش
(فلسفه)
در تبعید است
و
دفاع از خرد کل اندیش
بزرگ ترین تکلیف
آیا ایران به مرحله ای از شناخت و آگاهی رسیده که با عقلانیت وارد عرصه جهانی شود؟
حریف
۱
منظور از راسیونالیته چیست؟
۲
ضمنا کشور که به لحاظ فکری رشد نمی کند
۳
سکنه کشور می توانند رشد کنند
البته
اگر عدو بخواهد و بگذارد.
۴
سکنه کشور هم همگون و یکدست که نیست.
۵
سکنه کشور
متشکل از طبقات و اقشار جامعه اند
۶
ضمنا
نظری بر مطالب فیس اباد بیندازید
و به پرسش خود
پاسخ بیابید.
۷
علاوه بر این
مگر سکنه کشورهای دیگر به مرحه خاصی از شناخت و آگاهی رسیده اند و با راسیونالیته وارد طویله جهان شده اند
که سکنه ایران بی سامان هم برسد؟
۸
در متر و پول های امپریالیستی جاکشان را به عنوان رهبر برمی گزیند
و نه زحمتکشان را
۹
مگر این نشانه ترقی ترقه وار نیست؟
ویرایش:
بگذار تا تنها شوم
شهنام دادگستر
(۷. ۸. ۱۳۸۸)
به مناسبت دهم مهر
پيشكش به ياوران پايدار مهر و نيك انديشى
امشبم بگذار تا تنها شوم
(امشب بگذار تا من)
پايكوبان راهىِ فردا شوم
گل بچينم از دلِ پاليزِ شب
پا نهم بر خار و بى پروا شوم
پرسشى دارم، ستاره گويدم:
"مى درخشم تا كه ناپيدا شوم"
(ستاره که به قصد ناپیدا شدن نمی درخشد.
درخشش
در ذات ستاره است.
ستاره
چراغ است و روشنگری فونکسیون ستاره است.
ای بسا چراغ ستاره که یک میلیون سال قبل خاموش شده است و نور ناچیزش اکنون به ما می رسد.)
خيسم از پندارِ ريزش بر زمين
آبشارم، مى جهم دريا شوم
(خیلی زیبا ست:
شاعر آبشارسار
از تصور ریزش بر زمین، خیس است.)
واژه ها، يارانِ ناپيداى من
(این تصور از واژه ها خیلی نوآورانه و زیبا ست.
ولی ناپیدا نادرست است.
ویرایش:
واژه ها یاران بی پروای من)
مى فشارم خويش تا بينا شوم
(این بی معنی است:
کسی با تحت فشار قرار دادن خود بینا نمی شود.
چشمانش از حدقه بیرون می زنند.
ویرایش:
می بیاموزند، بی پروا شوم )
نى نوازى مى كنم تا بامداد
از دمِ خاموشِ خود، گويا شوم
(کسی که نی می نوازد، دمش خاموش نیست.)
(احتیاج به ویرایش دارد)
مى كِشد گرماى مهرم (گرمای مهر مرا می کشد) هر دمى
گامكى
تا بى سر و بى پا شوم
(احتیاج به ویرایش دارد)
مى نهم يخ بر دلِ بيمار خود
تا كمى آسوده از گرما شوم
(احتیاج به ویرایش دارد)
مى زدايد پرتوت گٓرد از رخم
گر بتابى، شسته و زيبا شوم
(ایراسیونال است.
احتیاج به ویرایش دارد.
نور که گرد گیر و غبارزدا نیست.
می زداید بارشت گرد از رخم
گر بباری آینه آسا شوم)
دردها دارم نهفته در سخن
از كه درمانِ دلم جويا شوم؟
(احتیاج به ویرایش دارد)
قطره اى از عشق در درياى عقل
بس بُوٓد تا عاشق (عاشقی) شيدا شوم
همرهى آيد به فرجام و نهان
مى دهد امّيد تا زايا شوم
(دریای عقل که امید به همراه امیدبخش نمی بندد. )
امشبم بگذار تا بار دگر
مست و تنها راهىِ فردا شوم
(احتیاج به ویرایش دارد.
مست و تنها
لازم نیست راهی فردا شوی.
بنشین و بیندیش تا رستگار شوی)
سرِ کوهِ بلند
مهدی اخوان ثالث
آخر شاهنامه
سرِ کوهِ بلند آمد
ـ سحر ـ
باد
ز توفانی که می آمد، خبر داد
درخت و سبزه لرزیدند
و
لاله
به خاک افتاد
و
مرغ از چهچهه افتاد
سـر کوه بلنـد ابر است و باران
زمین غرق گل و سبزه ی بهاران
گل و سبزه ی بهاران
خاک و خشت است
برای آن که دور افتــد ز یاران
(منظور مشد اخوان؟
منظور از یاران گلو سبزه چیست؟
ابر و باران؟
ضمنا به چه دلیل گل و سبزه خاک و بدتر از ان و عجیب تر از آن، خشت اند؟)
ســر کوه بلنـــد
آهــوی خسـته
ـ شکسته دست و پا ـ
غمگین نشسته
شکست دست و پا درد است، اما
نه چون درد دلش کز غم شکسته
(آهو در این بند شعر در ان واحد از دو درد جسمی و روحی رنج می برد:
از درد شکستن دست و پایش
از درد شکستن دلش از فرط اندوه
اندوه آهو احتمال به دلیل جدایی از یاران در اثر شکست دست و پا)
سـر کـوه بلنــد
ـ افتـــان و خــیزان
چکان خونش از دهان زخم و ریزان ـ
نمیگوید پلنگ پیــر مغـرور
که پیروز آید از ره، یا گریزان
(خیلی قوی است:
پلنگ مغرور افتان و خیزان به سر کوه بلند رسیده است و از دهان زخمش خون می چکد و بر زمین می ریزد.
پلنگ اما برای شکست و پیروزی در نبرد تره حتی خرد نمی کند.
البته از دید مش مهدی اخوان.
چون همین زخم چه بسا به مرگ پلنگ و حتی شیر منجر می شود.
پلنگ ها از نعمت پزشک و دارو محروم اند. )
سـر کـوه بلنـــد آمـد عقـــابی
نه هیچش نالهای، نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هِشت و جان داد
غـروبـی بـود و غمـگیـن آفتـــابـی
ســر کوه بلنــد از ابر و مهتــاب
گیاه و گل گهی بیدار و گه خواب
اگر خوابنــد اگر بیــدار، گوینــد
که هستی سایهی ابر است، دریاب
سـر کـوه بلنـد آمــد حبیبـم
بهاران بود و دنیا سبز و خرم
در آن لحظه که بوسیدم لبش را
نسـیم و لاله رقصیـدند با هـم
(مصراع اول این بند شعر معیوب است.
برای اینکه حبیب (حبیبم) با خرم همقافیه نیست.
ویرایش:
سـر کـوه بلنـد آمــد محرم )
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر