۱۳۹۶ اسفند ۷, دوشنبه

خرد ـ انسان ـ تاریخ (۱۵)


 
پروفسور دکتر مانفرد بور
پروفسور دکتر گرهارد بارچ
بررسی تاریخ توسعه ی فلسفه کلاسیک بورژوائی

بخش دوم
سر آغاز تفکر کلاسیک بورژوائی
در
 فلسفه نیکولاس کوزانوس
ادامه

قسمت چهارم

۱
·      کوزانوس از این موضع، تصورات کوسمولوژیکی (کیهان شناسی) خود را توسعه می دهد و بر کیهان شناسی اسکولاستیکی غلبه می کند و تا درجه معینی به پیشاهنگ کیهان شناسی کوپرنیک مبدل می شود.

۲

·        کوزانوس می نویسد:
·      « جهان فاقد حاشیه (محیط) است.
·      اگر جهان مرکز و حاشیه می داشت، در آن صورت می بایستی آغاز و پایان در خود داشته باشد.
·      جهان در آن صورت می بایستی نسبت به چیز دیگری محدود گردد.
·      در آن صورت می بایستی علاوه بر جهان، جهان دیگری و مکانی وجود داشته باشد.
·      بدین طریق، زمین نیز نمی تواند مرکز جهان باشد و نمی تواند بدون انواع مختلف حرکت و جنبش باشد.   

·      برای اینکه حرکت و جنبش بایدی زمین، بدان معنی است که حرکت و جنبش بی نهایت کمتر آن امکان ناپذیر است.
·      به همان سان که زمین نمی تواند مرکز جهان باشد، به همان سان هم حاشیه و یا محیط دیگری برای جهان نمی تواند وجود داشته باشد.
·      اگرچه زمین، در رابطه با آسمان، به مثابه مرکز و آسمان، به مثابه حاشیه (محیط) بنظر می رسد. 

·      در آسمان، قطب ساکن و ثابتی وجود ندارد.
·      هر جزئی از آسمان باید به تنهایی در حرکت و جنبش باشد و ستارگان در رابطه با مدارهای دایره وار خود به طرز نایکسان (متفاوت) حرکت می کنند.»
·      (ایضا، همانجا، ص ۶۲ ـ ۶۳)

۳
·      کوزانوس به این نتیجه خارق العاده در زمانه خود می رسد که «زمین در حرکت و جنبش است» و «هیئت کروی دارد.»
·      (ایضا، همانجا، ص ۶۲ ـ ۶۳)

۴
·      کوزانوس زمین را مرکز کاینات نمی داند.
·      بلکه فقط به عنوان ستاره ای در میان ستارگان دیگر می داند که بسان آنها در مدار دایره وارش حرکت می کند.

·      (وقوف به اینکه مدار حرکت زمین بیضوی است، بعدها صورت می گیرد.)

۵


·      اصل  قرون وسطایی حرکت زمین بر مدار دایره وار از اصول کوسمولوژیکی پتولموس یونان آنتیک بوده است، که زمین را مرکز کاینات می پنداشت.

۶

·      کوزانوس این اصل کوسمولوژیکی را در هم می کوبد و  گمان ورزانه به همان جهانتصویر خورشیدمرکزی می رسد که بعدها کوپرنیک خواهد رسید.

۷
·      کوزانوس در پیوند با تصورات کوسمولوژیکی اش، تئوری ضد اسکولاستیکی ئی در رابطه با رابطه خدا و جهان توسعه می دهد.

۸
·      اونتولوژی (وجود شناسی) اسکولاستیکی، بویژه تومیستی، در آنالوژی (قیاس) با سیستم سلسله مراتبی حاکم در جامعه ی فئودالی، بر آن بوده که میان پایانمند و بی پایان (جهان و خدا)، مراحل واسط (پل های پیوند، روحانیت فئودالی با هیرارشی خاص خود) متعددی وجود دارد.

۹
·      کوزانوس در مقابل این نظریه اسکولاستیکی و تومیستی، این تز را عرضه می دارد که میان همه چیزهای پایانمند و بی پایان، فاصله یکسانی وجود دارد.

۱۰
·      در انسانتصویر اسکولاستیکی، انسان موجود دردمند ذلیلی بوده است.

۱۱
·      کوزانوس با این تز خود درکی از انسان عرضه می دارد که در آن، انسان میکروکاینات محسوب می شود.

۱۲
·      بدین طریق، در مقابل محسوب داشتن انسان به مثابه موجود درمند ذلیل، درک نوینی از انسان به مثابه میکروکاینات قرار داده می شود.

۱۳
·      انسان در قاموس کوزانوس، نه پاسیو (منفعل) است و نه، دردمند و ذلیل.
·      بلکه اکتیو (فعال آگاه) است.
·      مولد و خلاق است.
·      کوشا ست.
·      مؤثر است.

۱۴
·      انسان با این استعدادها و لیاقت هایش در عالی ترین نیروی الهی، یعنی در نیروی خلاقیت سهیم می گردد.

۱۵
·      کوزانوس می نویسد:
·      «انسان، خدا ست.
·      انسان، اما مطلق نیست.
·      برای اینکه انسان است.

·      بنابرین، انسان، خدایی بشری است.
·      انسان به انحای بشری، خدا ست.
·      در بشریت، همه چیز بشری است.
·      به همان سان که در کیهان (کاینات) همه چیز به طرز کیهانی شکوفا می شود.

·      جهان در اینجا به مثابه جهان بشری وجود دارد.
·      برای خلاقیت مبتنی بر کردوکار بشری، حد و مرز دیگری جز خود بشریت وجود ندارد.»
·      (ایضا، همانجا ص ۱۳۷ ـ ۱۳۸)

·      چه سخنان فخرانگیزی در نیمه اول قرن ۱۵ بر زبان متفکری جاری می شوند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر