۱۳۹۶ شهریور ۲, پنجشنبه

وحدت و مبارزه خدایان سه گانه (۸۳)


 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی

فروغ فرخزاد
(۱۳۱۳ ـ ۱۳۴۵)
(1934 ـ 1966)

عصیان
(۱۳۳۶)
 
۱
ساختی دنیای خاکی 
را 
و 
می دانی
  پای تا سر جز سرابی، جز فریبی نیست.
 
  
 
فروغ جوان
در این بیت شعر عصیان
دیالک تیک سوبژکت و اوبژکت
را
به شکل دیالک تیک طبقه حاکمه ـ خدا و جهان بسط و تعمیم می دهد.

این بدان معنی است
که
در 
قاموس فروغ ۲۰ ساله
جهان 
مخلوق طبقه حاکمه ـ خدا
ست
و
نه
طبیعت دوم
و
نه 
جامعه بشری
و
نه 
ماده ای 
که
 روح توده در آن نفوذ کرده
و
فرم دیگری بدان داده است.
 
۲

ساختی دنیای خاکی 
را 
و 
می دانی
  پای تا سر جز سرابی، جز فریبی نیست.
 
 
جهان بینی فروغ جوان
ایدئالیستی 
است:
 
او
روح 
(طبقه حاکمه ـ خدا)
را
خالق ماده 
(دنیای خاکی)
می پندارد.
 
فروغ جوان
بلحاظ جهان بینی
فرقی با آخوندها ندارد.
 
تفاوت و تضاد فروغ با آخوندها
در عصیان فروغ است.
 
۳
ساختی دنیای خاکی 
را 
و 
می دانی
  پای تا سر جز سرابی، جز فریبی نیست.
 
درک فروغ جوان از تاریخ (جامعه)،
درکی ایدئالیستی
 است.
 
فروغ 
دنیای خاکی
را
نه 
نتیجه کار عرقریز توده مولد و زحمتکش،
بلکه
 نتیجه اراده طبقه حاکمه ـ خدا 
می پندارد.

از 
آنجا 
که 
طبقه حاکمه ـ خدا 
انعکاس آسمانی ـ انتزاعی طبقه حاکمه است،
دنیای خاکی
مخلوق طبقه حاکمه 
تلقی می شود.
 
فروغ 
هنوز
از
 مهم ترین کشف مارکس
یعنی
از
تز درک ماتریالیستی تاریخ
بی خبر است.
 
جهان خاکی
نتیجه کار مادی و فکری توده است.
 
اگر
توده مولد و زحمتکش حذف شود،
از 
جامعه بشری
(جهان خاکی)
طبیعت اول می ماند و بس.
 
 
به همین دلیل 
شاعر توده و حزب توده
توده
را
خدای خاک 
می نامد.
 
۴
ساختی دنیای خاکی 
را 
و 
می دانی
  پای تا سر جز سرابی، جز فریبی نیست.
 
ایراد نظری دیگر فروغ جوان و عاصی
پوچ و پوک تصور کردن عالی ترین دستاورد توده است.
 
فروغ ۲۰ ساله
عصبانی و عاصی 
است
و 
بسان نیهلیست ها (پوچی گرایان) عجق ـ وجق
جامعه و جهان
را
هیچ و پوچ
 تصور می کند.
 
فروغ
اگر بزرگ شود 
دیر یا زود
متوجه می  شود
که
چه رنجی 
توده
 برای تولید جرعه آبی و لقمه نانی 
برای تولید کفش و شال و دستکش و جورابی
تحمل می کند.
 
خانه ها
را
کارخانه ها
را
پل ها
را
آسمانخراش ها
را
انواع بیشمار نعمات مادی و معنوی و هنری
را
و
به عبارت ساده تر و کلی تر
دنیای خاکی
را
نه
طبقه حاکمه ـ خدا،
نه
طبقه حاکمه انگل و مفتخور،
بلکه 
توده ی تهیدست بی همه چیز
تولید می کند
و
خود
بسان کوزه گری
 از 
کوزه شکسته
 آب می خورد.
 
دنیای خاکی 
نه
سراب 
است 
و 
نه
فریب.
 
دنیای خاکی
نتیجه مادیت یابی روح توده 
است.
 
دنیای خاکی
نتیجه نفوذ روح توده در طبیعت اول خام است.
 
 
شن و ماسه
 است
 که
 در اثر نفوذ روح توده 
(اندیشه و احساس و عشق و نیروی بازوی توده)
به 
کاسه و بشقات و فنجان و نعلبکی و شیشه و بطری و آیینه و غیره
استحاله می یابد.
 
کدام هیچ و پوچ و کدام فریب و سراب؟!
 
۵
 ما 
عروسک ها
 و 
دستان تو 
در بازی
کفر ما، عصیان ما،
 چیز غریبی نیست 
 
فروغ جوان
دیالک تیک سوبژکت و اوبزکت
را
این بار
به شکل دوئالیسم طبقه حاکمه ـ خدا و توده بسط و تعمیم می دهد
و
ضمنا
وارنه 
و
تحریف
 می کند.
 
در نتیجه
طبقه حاکمه ـ خدا
همه چیز و همه کاره تصور و تصویر می شود
و
توده
هیچ واره و هیچکاره.
عروسک واره.
 
نتیجه نهایی جهان بینی ایدئالیستی
همین است:
هیچ انگاری توده واقعی
و
همه چیز انگاری طبقه حاکمه ـ خدای واهی
 
بر خلاف تصور فروغ جوان عاصی و عصبانی
سراب و فریب
طبقه حاکمه ـ خدا 
 ست
و
نه
توده رزاق و خلاق و هماره در تلاش و تقلا
 
ادامه دارد.
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر