پروفسور
دکتر هورست هولتسر
فصل هشتم
علوم
اجتماعی / جامعه شناسی
برگردان
شین میم شین
فصل
هشتم
بخش
پنجم
ایده ئولوژیزه کردن کاپیتالیسم
ماکس
وبر
پیشکش
به
عبدالحسین نوشین
(1285 ـ 1350)
9
·
در آلمان تا سال های 90 قرن 19، بویژه
در اثر بحران 1891 ـ 1892، وضعیتی حاکم بوده که انگلس به شرح زیر توصیف می کند:
الف
·
«دولت در آلمان، در واقع، فراورده ضرور (جبری)
شکست اجتماعی است.
·
شکست اجتماعی ئی که دولت از آن سر
بر آورده است.
ب
·
در پروس (که سکاندار کشتی است)، در
جوار اشرافیت کلان زمیندار کماکان نیرومند، بورژوازی نسبتا جوان و به غایت بزدل
قرار دارد که تاکنون برای احراز حاکمیت سیاسی نرزمیده است:
1
·
نه بسان بورژوازی فرانسه بطور
مستقیم برای احراز حاکمیت سیاسی رزمیده است.
2
·
و نه بسان بورژوازی انگلیس، که کم
و بیش بطور غیرمستقیم برای احراز حاکمیت سیاسی رزمیده است.
ت
·
در جوار اشرافیت کلان زمیندار و بورژوازی،
پرولتاریای بسرعت تکثیر شونده، به لحاظ فکری فوق العاده توسعه یافته و به طور
روزافزون سازمان یابنده قرار دارد.
پ
·
ما اینجا در جوار شرط اصلی سلطنت
مطلقه سنتی (کهنه)، یعنی تعادل (تناسب قوا. مترجم) میان اشرافیت زمیندار و بورژوازی، شاهد شرط اصلی
بناپارتیسم مدرن، یعنی تعادل (تناسب قوا.
مترجم) میان بورژوازی و پرولتاریا هستیم.
ث
·
هم در سلطنت مطلقه سنتی (کهنه) و
هم در سلطنت بناپارتیستی مدرن، قدرت دولتی واقعی در دست کاست خاصی از افسران و
کارمندان است که مکملی از قرار زیر دارد:
1
·
مکملی بخشا از خود پروس
2
·
مکملی بخشا از اشرافیت موروثی
3
·
مکملی بندرت از اشرافیت بزرگ
4
·
مکملی ناچیز از بورژوازی
ج
·
استقلال این کاست خاص که به ظاهر
در خارج از جامعه و بر فراز جامعه ایستاده، به دولت، هاله ی استقلال از جامعه را
اعطا می کند.»
·
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 18، ص 258، جلد
16، ص 56)
10
·
پس از رحلت ویلهلم اول (1888) و
عقب نشینی بیسمارک از سیاست (1890)، این هاله رنگ می بازد.
·
چون به همان میزان که از سوئی، بورژوازی
بلحاظ اقتصادی «رشد یافته» هرچه بیشتر مهر خود را بر حوادث می کوبد و از سوی دیگر،
پرولتاریای (سازمان یافته) به مثابه قدرت اجتماعی، مؤثر می افتد، به همان میزان
نیز فونکسیون سلطنت مطلقه ـ بناپارتیستی ویلهلم
دوم در زمینه تضمین «تعادل» (تناسب قوا. مترجم) در جامعه کاهش می یابد.
11
·
دولت بطور روزافزونی به دست بورژوازی
می افتد که دستگاه حاکمیت سیاسی را به کارگردانی خویش بطور چشمگیری به خدمت می
گیرد و «تبدیل سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد دوره 1890 به سرمایه داری اولیگارشی
مدرن» را به کمک دستگاه دولتی منطبق با آن مورد حمایت قرار می دهد.
12
·
بدین طریق، بورژوازی از سال 1900
در هیئت سرمایه ی به غایت تغلیظ یافته به تعیین میدان اقتصادی (و نه فقط آن) نایل می
آید.
·
(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 18، ص 259
·
آبندروت، «تاریخ اجتماعی جنبش کارگری
اروپا»، ص 67)
13
·
توسعه ی تغلیظ و تمرکز سرمایه ـ به
همان سان که مارکس پیشگوئی کرده بود ـ پیشبرد کسب می کند.
·
تغییرات حاصله در تکنیک تولید این پدیده
را الزامی می سازد.
·
(همانجا)
14
·
با توسعه اقتصاد کاپیتالیستی و سیر
تغلیظ و تمرکز آن، طبقه کارگر آلمان نیز به سرعت رشد می کند و سازمان می یابد.
·
طبقه کارگر آلمان به سرمشق احزاب و
سندیکاهای کارگری بدل می شود که در بین الملل انجمن کارگری دوم (1890) و در
دبیرخانه سندیکاهای بین المللی (1903) متحد می شوند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر