۱۳۹۴ مهر ۱۶, پنجشنبه

دایرة المعارف فلسفه بورژوائی واپسین (367)


پروفسور دکتر هورست هولتسر
فصل هشتم
علوم اجتماعی / جامعه شناسی
برگردان شین میم شین

فصل هشتم
بخش پنجم
ایده ئولوژیزه کردن کاپیتالیسم
ماکس وبر

پیشکش
 به
 عبدالحسین نوشین 
(1285 ـ 1350) 

  9


·        در آلمان تا سال های 90 قرن 19، بویژه در اثر بحران 1891 ـ 1892، وضعیتی حاکم بوده که انگلس به شرح زیر توصیف می کند:

الف
·        «دولت در آلمان، در واقع، فراورده ضرور (جبری) شکست اجتماعی است.
·        شکست اجتماعی ئی که دولت از آن سر بر آورده است.

ب
·        در پروس (که سکاندار کشتی است)، در جوار اشرافیت کلان زمیندار کماکان نیرومند، بورژوازی نسبتا جوان و به غایت بزدل قرار دارد که تاکنون برای احراز حاکمیت سیاسی نرزمیده است:

1
·        نه بسان بورژوازی فرانسه بطور مستقیم برای احراز حاکمیت سیاسی رزمیده است.

2
·        و نه بسان بورژوازی انگلیس، که کم و بیش بطور غیرمستقیم برای احراز حاکمیت سیاسی رزمیده است.

ت
·        در جوار اشرافیت کلان زمیندار و بورژوازی، پرولتاریای بسرعت تکثیر شونده، به لحاظ فکری فوق العاده توسعه یافته و به طور روزافزون سازمان یابنده قرار دارد.

پ
·        ما اینجا در جوار شرط اصلی سلطنت مطلقه سنتی (کهنه)، یعنی تعادل (تناسب قوا. مترجم)  میان اشرافیت زمیندار و بورژوازی، شاهد شرط اصلی بناپارتیسم  مدرن، یعنی تعادل (تناسب قوا. مترجم)  میان بورژوازی و پرولتاریا هستیم.  

ث
·        هم در سلطنت مطلقه سنتی (کهنه) و هم در سلطنت بناپارتیستی مدرن، قدرت دولتی واقعی در دست کاست خاصی از افسران و کارمندان است که مکملی از قرار زیر دارد:  

1
·        مکملی بخشا از خود پروس  

2
·        مکملی بخشا از اشرافیت موروثی     

3
·        مکملی بندرت از اشرافیت بزرگ

4
·        مکملی ناچیز از بورژوازی  

ج
·        استقلال این کاست خاص که به ظاهر در خارج از جامعه و بر فراز جامعه ایستاده، به دولت، هاله ی استقلال از جامعه را اعطا می کند.»
·        (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 18، ص 258، جلد 16، ص 56)

10

·        پس از رحلت ویلهلم اول (1888) و عقب نشینی بیسمارک از سیاست (1890)، این هاله رنگ می بازد.
·        چون به همان میزان که از سوئی، بورژوازی بلحاظ اقتصادی «رشد یافته» هرچه بیشتر مهر خود را بر حوادث می کوبد و از سوی دیگر، پرولتاریای (سازمان یافته) به مثابه قدرت اجتماعی، مؤثر می افتد، به همان میزان نیز فونکسیون سلطنت  مطلقه ـ بناپارتیستی ویلهلم دوم در زمینه تضمین «تعادل» (تناسب قوا. مترجم) در جامعه کاهش می یابد.    

11
·        دولت بطور روزافزونی به دست بورژوازی می افتد که دستگاه حاکمیت سیاسی را به کارگردانی خویش بطور چشمگیری به خدمت می گیرد و «تبدیل سرمایه داری مبتنی بر رقابت آزاد دوره 1890 به سرمایه داری اولیگارشی مدرن» را به کمک دستگاه دولتی منطبق با آن  مورد حمایت قرار می دهد.  

12
·        بدین طریق، بورژوازی از سال 1900 در هیئت سرمایه ی به غایت تغلیظ یافته به تعیین میدان اقتصادی (و نه فقط آن) نایل می آید.
·        (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد 18، ص 259
·        آبندروت، «تاریخ اجتماعی جنبش کارگری اروپا»، ص 67)   

13
·        توسعه ی تغلیظ و تمرکز سرمایه ـ به همان سان که مارکس پیشگوئی کرده بود ـ پیشبرد کسب  می کند.
·        تغییرات حاصله در تکنیک تولید این پدیده را الزامی می سازد.
·        (همانجا)   

14

·        با توسعه اقتصاد کاپیتالیستی و سیر تغلیظ و تمرکز آن، طبقه کارگر آلمان نیز به سرعت رشد می کند و سازمان می یابد.

·        طبقه کارگر آلمان به سرمشق احزاب و سندیکاهای کارگری بدل می شود که در بین الملل انجمن کارگری دوم (1890) و در دبیرخانه سندیکاهای بین المللی (1903) متحد می شوند.     

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر