۱۳۹۴ شهریور ۱۵, یکشنبه

جهان بینی محمد زهری در آئینه آن و این (159)


محمد زهری
( ۱۳۰۵ ـ ۱۳۷۳)
تحلیلی از
ربابه نون

میمدال
روزها را می فروشم، روزهای بی سحر، بی شام
ـ خانه های خالی ِ رنگین رسوایی
گام ها را تیز کرده، رفته تا آنجا که یادش مانده با افسانه ی انبوه  ـ
ممنون
معنی تحت اللفظی:
روز ها را می فروشم
 روز هایی را که صبح و شام شان یکسان سپری شده اند
در درون خانه هایی خالی
اما لبریز از رنگ های ملون رسوایی

·        میمدال میان روزها و خانه ها رابطه محتوا و فرم برقرار می کند.
·        اما در قاموس شاعر چنین رابطه ای برقرار نبوده است.
·        روزهای بی سحر ـ بی شام را شاعر به خانه های خالی تشبیه می کند.
·        یعنی میان روز ها و خانه ها علامت تساوی می گذارد.
·        در حالیکه میمدال میان روزها و خانه ها رابطه دیالک تیکی محتوا و فرم برقرار می کند.
·        یعنی روزها عملا به ضد دیالک تیکی خانه ها بدل می شوند.

1
روز ها را می فروشم
 روز هایی را که صبح و شام شان یکسان سپری شده اند
در درون خانه هایی خالی
اما لبریز از رنگ های ملون رسوایی

·        میمدال میان رنگ ها و خانه ها نیز رابطه محتوا و فرم برقرار می کند.
·        به همین دلیل می نویسد که خانه ها لبریز از رنگ های ملون رسوایی بوده اند.
·        در قاموس شاعر، این رابطه نیز برقرار نیست:

روزها را می فروشم، روزهای بی سحر، بی شام
ـ خانه های خالی ِ رنگین رسوایی
گام ها را تیز کرده، رفته تا آنجا که یادش مانده با افسانه ی انبوه  ـ

·        خانه ها در این بند شعر، حاوی رنگ نیستند.
·        خانه ها ظروف مظروف هائی به نام رنگ های متنوع نیستند.
·        خانه ها شبیه سطل های حاوی رنگ های متنوع نیتسند.

·        خانه ها در قاموس شاعر، رنگین گشته اند.
·        یعنی به رنگ رسوائی الوده گشته اند.
·        به عبارت دیگر رنگ آمیزی شده اند.
·        به همان سان که اوبژکتی را می توان رنگ سبز و سرخ و آبی زد، دشمن در و دیوار خانه های خالی را به رسوائی رنگ آمیزی کرده است.
·        دشمن به خانه های خالی انگ ننگ زده است.
·        رنگ رسوائی زده است.

2
·        این بدان معنی است که در و دیوار خانه های توده ای ها از قبل به رسوائی رنگین نبوده اند.
·        حتی مصدق به روایتی از ابراهیم گلستان در مصاحبه با صدای المان، به خدمات عظیم حزب توده رشگ می برده است.
·        رژیم کودتا برای توجیه شط خونی که از اندام حزب توده و فرقه ریخته و برای مشروعیت بخشیدن به وجود منحوس خویش، حزب و فرقه را رسوا می سازد.
·        خمینی بر جمله ای که دربار و امپریایلسم نوشته، نقطه پایان می گذارد.
·        گربه چوف و یلسین و شیوادنادزه و پوتین وغیره هم نقطه پایانی بر جمله فاشیسم می گذارند.
·        نظری بر مطبوعات رژیم کودتا و فاشیسم آلمان (ناسیونال ـ سوسیالیسم) در زمینه تبلیغات ضد توده ای و ضد کمونیستی کافی است.

3
·        بی سحری و بی شامی روزها به فقدان تمایز میان روز و شب از سوئی و به رسم و روال عینی زیست پرولتاریا از سوی دیگر اشارت دارد.  
·        محمد زهری خود را پرولتر تمامعیار تصور و تصویر می کند و زندگی خود را قابل مقایسه با زندگی پرولتاریا.

·        در مصاحبه های انگشت شماری که از محمد زهری به عمل آمده، شکوه وشکایت او از خصلت مونوتونیک (یکنواختی) زندگی است.
·        این خصلت مونوتونیک و تکرار مکرر توخالی فرمال را می توان بسط و تعمیمی از روزهای بی سحر ـ بی شام تلقی کرد.

·        اگر کسی به عنوان پرولتر کار کرده باشد، دیر یا زود به این نتیجه می رسد که نه 8 تا 10 ساعت در روز، بلکه 24 ساعت شبانه روز حاضر به یراق بوده است.
·        محمد زهری در مصاحبه زیر همین بی سحری و بی شامی روزها را در فرمی دیگر تبیین می دارد:

از روزگارم ناراضی هستم که امانم نمی ‌‌دهد
 و روز و شبم در تلاش آب و دانه می‌‌ گذرد.
بدبختی است که مجال پرداختن به ذوقیات کمتر دست می‌‌ دهد.
عمر من در قفس خانه، در قفس اتومبیل، در قفس اداره
 و در قفس کلاس می ‌‌گذرد.
بناچار آنچنان منظم است که از هم اکنون می ‌‌توانم بگویم
مثلا ساعت ده روز اول بهمن ماه ۱۳۳۸
به چه کاری مشغول هستم.
بارها آرزوی داشتن دو گاو و مزرعه ‌ای داشته ام .

4
هر چه دارم می فروشم:
روزهای بی سحر، بی شام
سال های بی خبر، بی نام

می فروشم تا که بفروشی

·        روی سخن شاعر در این بند شعر مستقیما با مخاطب است.
·        درست به همان سان که روی سخن پرولتری با بورژوائی می تواند باشد:
·        من هر چه دارم (یعنی روز های بی سحر، بی شام و سال های بی خبر، بی نام  را) می فروشم، تو دار و ندار مرا می خری.
·        هدفم از فروش دار و ندار خود، خرید چیزهای زیر است.
·        اکنون خواننده هم به محل و مکان گفتگو و یا داد و ستد (بازار)  پی می برد و هم به ماهیت مخاطب که خریدار و فروشنده همزمان است و عمدتا خریدار.
·        یعنی از سر تا پا، ضد دیالک تیکی شاعر پرولتر است.
·        بورژوا ست.

5
می فروشم تا که بفروشی
یک نگین از پهندشت ِ خاک
یک نفس از سینه ی آرام
یک نگاه دلنشین ِ پاک
بعد از آن با یک شب جاوید خاموشی، همآغوشی  

·        معنی تحت اللفظی:
·        من دار و ندارم را می فروشم تا به ازای آن، یک وجب خاک، یک نفس از سینه آرام و یک نگاه دلنشین پاک دریافت کنم و بعد با شب جاوید سراسر سکوت، هماغوش گردم.

·        در این بند پایانی شعر، ذلت مادی و روحی و روانی (پاوپریسم، بی همه چیزی مطلق)  پرولتاریا تصور و تصویر می شود:
·        فروشنده دار و ندار خویش، در نهایت اینهمه ذلت و ریاضت،  حسرت یک نگین از پهندشت خاک، یک نفس از سینه آرام و یک نگاه دلنشین پاک را با خود به گور می برد.
·        تراژدی زندگی پرولتاریا از همین قرار است که شاعر با دقتی رئالیستی و با سمتگیری هومانیستی ـ کمونیستی تصور و تصویر می کند.
پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر