احمد
الهی
دو
سؤال برای من پیش آمد:
هدف
ادیان از نمایندگی شعور وارونه چیست؟
منظوراز نمایندگان طبقات اجتماعی
واپسین، چه کسانی هستند؟
سیری در جهان بینی عمر خیام (52)
تحلیلی از شین میم شین
تحلیلی از شین میم شین
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
عمر خیام
میم حجری
توانمند
چطور
انسان شعور وارونه را می پذیرد و بر آن سر می نهد
بدون
آنکه نتیجه ای از آن دیده باشد؟
·
برای تأمل روی این اندیشه دوست مان مقایسه بت پرستی با
خداپرستی بی ضرر و ضرور است.
1
·
بت پرست تندیسی را، صنمی را، بتی را، چیزی مادی، مشخص،
مرئی، ملموس و محسوس را می پرستد.
·
خداپرست اما چیزی واهی، خیالی، انتزاعی، غیرمادی، ماورای
طبیعی، نامرئی و ناملموس را می پرستد.
2
·
بت پرست از این لحاظ واقع بین تر و واقعی اندیش تر از
خداپرست است.
·
بت پرست چیزی رئال (واقعی) را می پرستد.
·
به زبان ساده تر، ماتریالیست و یا رئالیست است.
·
در حالیکه خداپرست چیزی ایدئال (ایده ای، فکری، غیرمادی)
را می پرستد.
·
به زبان ساده تر ایدئالیست است.
3
·
بت پرستی اما بلحاظ سطح توسعه توان تفکر، حاکی از مشخص «اندیشی»
است.
·
بت پرستی عمدتا بر شناخت حسی و به عبارت دقیقتر بر ادراک
حسی مبتنی است.
·
بت پرست چیزی را می پرستد که به مدد حواس پنجگانه خود احساس
و ادراک می کند.
4
·
خداپرستی اما حاکی از انتزاعی اندیشی است.
·
خداپرست چیزی انتزاعی را تصور می کند و می پرستد.
·
خداپرستی بر شناخت عقلی ـ به معنی فلسفی آن ـ مبتنی است.
·
به همین دلیل خداپرستی از توسعه سطح توان تفکر بشری
حکایت دارد.
·
به همین دلیل دین اسلام ـ به عنوان مثال ـ مترقی تر از
بت پرستی بوده است، اگرچه شعور وارونه بوده است.
5
·
حسی اندیشی هنوز تفکر به معنی واقعی کلمه نیست.
·
تفکر و شناخت وقتی تشکیل می شود که شناخت حسی با شناخت عقلی
تکمیل شود و شناخت تجربی با شناخت نظری (تئوریکی)
·
مراجعه کنید به دیالک
تیک حسی و عقلی، دیالک تیک تجربی و نظری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
6
چطور
انسان شعور وارونه را می پذیرد و بر آن سر می نهد
بدون
آنکه نتیجه ای از آن دیده باشد؟
·
منظور دوست مان از مفهوم «بر سر شعور وارونه نهادن»، به
احتمال قوی، توسعه و تکامل شعور وارونه (دین) است.
·
شعور ـ چه شعور وارونه و چه شعور سر راست ـ انعکاس وجود
است.
·
همانطور که ذکرش در بخش های قبلی رفت، در دیالک تیک وجود
و شعور (ماتریالیسم دیالک تیکی) نقش تعیین
کننده از آن وجود است.
·
در دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی (ماتریالیسم تاریخی)
نیز در انطابق مطلق با آن، نقش تعیین کننده از آن
وجو اجتماعی است.
·
چرا؟
7
·
برای اینکه وقتی جامعه بشری بلحاظ مادی توسعه می یابد، وقتی
به عنوان مثال، وسایل تولید تکامل می یابند، جای خیش چوبی را گاو آهن و جای گاو و
خر را تراکتور و کمباین می گیرند، یعنی وقتی وجود اجتماعی توسعه می یابد، خواه و
ناخواه جفت دیالک تیکی آن، یعنی شعور اجتماعی هم تحول می یابد و تکمیل می شود.
·
درست به همان سان که وقتی خانه ای مدرنیزه می شود، تصویر
خانه هم در مطابقت با آن کم و بیش دگرگون می گردد.
8
چطور
انسان شعور وارونه را می پذیرد و بر آن سر می نهد
بدون
آنکه نتیجه ای از آن دیده باشد؟
·
نه تغییر و تحول و توسعه شعور اجتماعی بی دلیل است و نه
بی نتیجه.
·
هر تحول بنیادی در وجود اجتماعی انسان ها با تحول شعور اجتماعی
آنها همراه بوده است.
·
برای پی بردن به صحت این دیالک تیک، کافی است که به سیر جنبش
های اجتماعی و انقلابی در طول تاریخ نظری بیندازیم تا ضمنا ببیینم که «بر سر دین
نهادن» بیهوده نبوده است.
9
مونتسر کشیش
در رأس جنگ های دهقانان بر ضد فئودالیسم
·
سراسر قرون وسطی ضمن
اینکه میدان رزم و پیکار میان طبقات اجتماعی ارتجاعی و انقلابی است، همزمان
میدان رزم و پیکار ایدئولوژیکی بی امان میان نمایندگان ایدئولوژیکی طبقات اجتماعی مربوطه
است.
·
شعور وارونه (دین) در این میادین رزم طبقاتی چه بسا دو
شقه می شود:
·
شقه ای از آن به طرفداری از ارتجاع و سنت می پردازد و
شقه ای دیگر به طرفداری از تحول و انقلاب.
10
·
انشعابات به عمل آمده در ادیان و احزاب و غیره نیز به
همین دلیل است.
·
تضاد کاتولیسیسم با پروتستانتیسم، تضاد تسنن و تشیع و
غیره نیز به همین دلیل است.
·
مبارزه جاری در شعور اجتماعی، یعنی مبارزه ایدئولوژیکی انعکاس
مبارزه اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و غیره میان اقشار و طبقات اجتماعی مختلف است.
·
دیالک تیک طبقه اجتماعی و ایدئولوژی، در تحلیل نهائی فرمی
از بسط و تعمیم دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی است.
·
اندیشه ـ چه خرافی و چه علمی ـ همیشه منشاء و علت و دلیل مادی دارد.
·
روح همیشه سایه ماده را بالای سر خود دارد. (کارل مارکس)
ادامه دارد.
انسان همواره برای بقای خود نیازمند به یک منشا قدرت قوی و بیرونیست، قدرتی که ریشه در وجود خویش اش ندارد و بیرونیست . سوال : آیا این موضوع ناشی از آموزشهای محیط است ( مادر ، پدر، معلم، دوستان و ....) یا اینکه کاستی ای در وجود انسان هست که او را نیازمند خدا ، بت، ... میکند؟
پاسخحذف