۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

سیری در گلستان سعدی (90 )

سعدی شیرازی 
( ۵۶۸ - ۶۷۱ هجری شمسی) 
حکایت هفتم 
(گلستان با ب اول، ص 27 ـ 28)  
تحلیلی از شین میم شین

·        پادشاهی با غلام عجمی در کشتی نشست.
·        اتفاقا غلام که دریا ندیده بود و محنت کشتی نیازموده، گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد.
·        چندان که ملاطفت کردند، آرام نمی گرفت و ملک را عیش از او منغص بود.
·        چاره ندانستند.
·        حکیمی در آن کشتی بود.

·        ملک را گفت:
·        «اگر فرمان دهی، من او را به طریقی خاموش گردانم.»

·        گفت:
·        «اگر بکنی، غایت لطف و کرم باشد.»

·        بفرمود، تا غلام را به دریا انداختند.
·        باری چند غوطه خورد و به آخر مویش گرفتند و به پیش کشتی آوردند و به دو دست، در سکان کشتی آویخت.
·        چون بر آمد، به گوشه ای بنشست و نطق نزد. (دم نزد) 
·        ملک را عجب آمد.
·        پرسید که در این چه حکمت بود.

·        گفت:
·        «از اول محنت غرق شدن نا چشیده بود، قدر سلامت کشتی نمی دانست و همچنین قدر عافیت، کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید.»


ای سیر، تو را نان جوین خوش ننماید 
معشوق من است آنکه به نزدیک تو زشت است

حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
(برزخ در فاصله بهشت و دوزخ) 
از دوزخیان پرس، که اعراف بهشت است

فرق است میان آنکه یارش در بر
تا آنکه چشم انتظارش بر در. 
پایان

·        سعدی در این حکایت ماجرائی را توصیف رئالیستی می کند تا تئوری شناخت خویش را به خواننده آموزش دهد:

1
·        اولین مرحله شناخت، شناخت حسی است:
·        کشتی، هراس غلام عجم، گریه و زاری و بی تابی اش.

2

·        سعدی سپس از پله حسی شناخت گامی بالاتر می نهد:
·        حکیمی پا پیش می نهد و راه حلی عقلی مطرح می سازد.

·        چرا حکیم؟

·        برای اینکه جفت دیالک تیکی همیشه همراه شناخت حسی، شناخت عقلی (راسیونال) است و قاعدتا فلاسفه (حکما) نمایندگان کلاسیک شناخت عقلی اند.
·        خود سعدی یکی از برجسته ترین حکما بوده است.
·        یادش به یاد باد!     
3

·        در دیالک تیک شناخت حسی و شناخت عقلی همیشه و همه جا نقش تعیین کننده در تحلیل نهائی از آن شناخت حسی است.
·        شناخت عقلی همیشه بر شالوده شناخت حسی، بر پایه سیگنال های حسی ارسال شده بواسطه حواس به مغز، تشکیل می شود.
·        ولی از همان بدو تشکیل شناخت حسی، عقل آن را همراهی و هدایت می کند.
·        به همین دلیل از دیالک تیک حسی و عقلی سخن می رود.

·        مراجعه کنید به دیالک تیک حسی و عقلی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

·        در صورت نقصان عقل، کودک می تواند بارها دستش را به آتش زند و بسوزاند و کلاغ سنگسار شود.
·        شناخت عقلی است که به کودک و یا حتی به کلاغ اندیشنده می آموزد که دست زدن به آتش آدمی را به عذاب الیم گرفتار می سازد و سنگ کودک سنگ انداز، کلاغ را.

4

·        سعدی از پله عقلی شناخت نیز پا فراتر می نهد و به پله تجربی (امپیریکی) شناخت می رسد:
·        حکیم بی رحم برای تشکیل تئوری خویش، دست به تجربه می زند: 
·        فرمان می دهد که غلام عجم را به آب بیاندازند.
·        بعد رفتار او را و روانشناسی او را مورد بررسی قرار می دهد:
·        غلام عجم پس از نجات، در گوشه ای می نشیند و آرام می  گیرد.

·        این مرحله تجربی شناخت است.
·        موضوغ (اوبژکت) شناخت (غلام عجم)  در این مرحله شناخت مورد آزمون و  آزمایش عملی قرار می گیرد.

5

·        حکیم بلافاصله از پله تجربی شناخت گام به پله ی بالاتر می نهد، به پله نظری شناخت و به تدوین تئوری خویش مبادرت می ورزد.
·        در دیالک تیک شناخت تجربی و شناخت نظری (شناخت امپیریکی و شناخت تئوریکی) نقش تعیین کننده از آن شناخت تجربی است:
·        نخست باید تجربه ای صورت گیرد تا مورد جمعبندی نظری قرار گیرد و به تشکیل شناخت نظری بیانجامد.  
·        مراجعه کنید به دیالک تیک تجربی و نظری (امپیریکی و تئوریکی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 
6
·        شناخت نظری عالی ترین مرحله شناخت است.

·        در پله نظری شناخت، تجربه بشری (خواه تجارب فردی، گروهی، طبقاتی، ملی و  بین المللی و خواه تجارب تاریخی، بشری، عام) تقطیر فکری و منطقی می شود و به تشکیل تئوری منتهی می گردد. 
  
·        دیالک تیک پراتیک و تئوری عالی ترین فرم (فرمولبندی فلسفی) همین دیالک تیک تجربه و نظر، عمل و اندیشه است.
·        ملک وقتی می پرسد که  «در این چه حکمت بود؟»
·        منظورش تئوریزه کردن تجربه حی و حاضر است و حکیم بلافاصله جواب می دهد:

الف

·        غلام عجم «از اول محنت غرق شدن نا چشیده بود، قدر سلامت کشتی نمی دانست.»

·        حکیم اکنون دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک تجربه و دانش، به شکل دیالک تیک «چشیدن محنت مرگ» و «دانستن قدر سلامت کشتی» بسط و تعمیم می دهد و به نقش تعیین کننده پراتیک (تجربه، چشیدن محنت مرگ) تأکید می ورزد.

ب


·        این دیالک تیک اما در اروپا در همین 160 سال قبل بوسیله مارکس و انگلس کشف و اثبات و فرمولبندی شده است.
·        وقتی گفته می شود که سعدی دیالک تیسینی خودپو بوده است، به همین دلایل است.

·        اگر اینجا ما با بسط و تعمیم دیالک تیک پراتیک و تئوری مورد نظر مارکس و انگلس و لنین سر و کار نداریم، پس با چه سر و کار داریم؟

·        گیریم که مشتی از فضلای طبقات خرفت و مفت خور و خونخوار پارس کنند و دشنام دهند که سعدی چه ربطی به دیالک تیک و بدتر از آن، چه ربطی به مارکسیسم ـ لنینیسم دارد.

ت

·         «و همچنین قدر عافیت، کسی داند، که به مصیبتی گرفتار آید.»

·        حکیم دو باره دیالک تیک پراتیک و تئوری را به شکل دیالک تیک تجربه و دانش بسط و تعمیم می دهد، ولی به شکلی دیگر، به شکل دیالک تیک «گرفتار مصیبتی گشتن» و « قدر عافیت دانستن ».

·        ما که اهل دعوی بی پایه نیستیم.
·        هر کس که در کله به جای شلغم، مغز داشته باشد، به همین نتیجه می رسد که ما رسیده ایم:
·        پراتیک و تجربه که شاخ و دم ندارد.
·        پراتیک و تجربه همین  «چشیدن محنت مرگ» و یا در پله ای عام تر، همین «گرفتار مصیبتی گشتن» است، دیگر.
·        تحقیر و توهین و تهمت برای چیست؟

 ·        مراجعه کنید به دیالک تیک پراتیک و تئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر