۱۴۰۳ بهمن ۱۳, شنبه

درنگی در غزلی از خواجه شیراز (۱)


 
درنگی
از
شین میم شین
 

 
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطا ست


سخن شناس نه‌ای جان من خطا این جا ست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمی‌آید


تبارک الله از این فتنه‌ها که در سر ما ست
در اندرون من خسته دل ندانم کیست


که من خموشم و او در فغان و در غوغا ست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
ب

نال هان که از این پرده کار ما به نوا ست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود


رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
نخفته‌ام ز خیالی که می‌پزد دل من


خمار صدشبه دارم شرابخانه کجا ست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم


گرم به باده بشویید حق به دست شما ست
از آن به دیر مغان ام عزیز می‌دارند


که آتشی که نمیرد همیشه در دل ما ست
چه ساز بود که در پرده می‌زد آن مطرب


که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هوا ست
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند


فضای سینه حافظ هنوز پر ز صدا ست

پایان


در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان وغوغا ست

حافظ
معنی تحت اللفظی:
در درون من، فرد نامعلومی است که رفتارش صد در صد بر خلاف میل و رفتار من است.
مثلا
وقتی من خاموشم،  او در خروش است.


خواجه در این بیت غزل
دیالک تیک داخلی و خارجی  (دیالک تیک درون و برون)
را به شکل دیالک تیک «من» درونی و «من» برونی بسط و تعمیم می دهد.


البته خواجه بر خلاف سعدی از دیالک تیک خبر ندارد.


این خود دیالک تیک عینی است که خود را به خواجه دیالک تیک ستیز و خردسیتز تحمیل می کند.


کسب و کار اقطاب دیالک تیکی همیشه همین است:
اقطاب دیالک تیکی
ضد همدیگرند
اگر چه با همدیگرند.

 
من درونی هر کس
یعنی حالات روحی و روانی هر کس
نتیجه انعکاس (عکس اندازی، عکس برداری)   برون او در آیینه درون او ست.
پدیده های روحی و روانی
همه در واقع
ناشی از انعکاس پدیده های برونی (مادی و واقعی و عینی)  اند.


نقش تعیین کننده در این دیالک تیک
از ان پدیده های برونی (مادی و واقعی و عینی) است:
مثال:
بچه ات مریض می شود پدیده برونی (مادی و واقعی و عینی)
دلت می گیرد پدیده درونی )
بهبود می یابد پدیده برونی (مادی و واقعی و عینی)
سر حال می ایی
 

ادامه دارد.

 

درنگی در سخنی از کارل مارکس راجع به پول (۸)

 

درنگی

از

شین میم شین

 
توصیف مارکس از پول
 
مارکس
چون پول به‌مثابه‌ی مفهومی فعال از ارزش‌ها، 
تمام چیزها را درهم می‌آمیزد و معاوضه می‌کند، 
خود نیز بیان‌گر درهم‌آمیختگی و معاوضه‌ی عام همه چیزها ـ جهانی وارونه ـ 
یا به‌عبارتی
 درهم‌آمیختگی و معاوضه‌ی همه کیفیت‌های طبیعی و انسانی است.
 
معنی تحت اللفظی:
پول
مفهومی فعال از ارزش ها ست.
در نتیجه 
پول می تواند همه چیزها را با هم مخلوط و معاوضه کند.
از این رو،
پول بیانگر اختلاط و معاوضه عام همه چیزهای جهان وارونه است.
به عبارت دیگر
پول اختلاط و معاوضه کلیه کیفیت های طبیعتی و بشری است.
 
 ما برای درک و توضیح این بند از سخن مارکس به تجزیه و سپس تحلیل مارکسیستی آن خطر می کنیم:

۱
پول
مفهومی فعال از ارزش ها ست.
 
 مارکس 
ظاهرا مفاهیم را به دو دسته طبقه بندی می کند:
مفاهیم فعال (اکتیو)
مفاهیم منفعل (پاسیو)
 
معلوم نیست که منظور مارکس از این طبقه بندی چیست.
هر مفهومی 
چیزی مجرد و انتزاعی است 
یعنی
نتیجه تجرید (انتزاع) چیزهای مادی و عینی و مشخص است.

مثال:
مفهوم دختر
چیزی مجرد و انتزاعی است (فقط در ذهن ما وجود دارد و نه در عالم واقع)
یعنی
نتیجه تجرید (انتزاع) دختران مادی و عینی و مشخص از قبیل نرگس و نیر و نادره و نجیبه و غیره است.
 
مفهوم پول
هم
چیزی مجرد و انتزاعی است 
یعنی
نتیجه تجرید (انتزاع) چیزهای مادی و عینی و مشخص است.
 
 پول
به عنوان وسیله معاوضه و مبادله کالاها 
 نتیجه تجرید انواع مختلف واسطه ها و وساطت ها ست.
  زمانی به عوض پول چرم و حبوبات و دانه ها و مهره ها و سنگ های قیمتی و زینتی و نمک و غیره
 وسیله معاوضه و مبادله کالاها بودند.
زمان دیگر شخصی به عنوان دلال معاوضه و مبادله کالاها را وساطت و میانجیگری می کرد.
پول
نتیجه تجرید این واسطه ها ست.
 
مفهوم پول 
ضمنا
نتیجه تجرید سکه و اسکناس و چک و غیره است.
 
پول
ماهیتا 
فرقی با چرم و دلال و غیره ندارد.
پول
فقط
فرم تکامل یافته ای از واسطه ها ست که معاوضه و مبادله را تسهیل و تسریع می کند.
 چرا باید مفهوم پول اکتیو باشد و مفاهیم دیگر مثلا چرم و دلال، پاسیو باشند؟

 ۲
پول می تواند همه چیزها را با هم مخلوط کند و معاوضه کند.
 
این حرف مارکس یا غلط ترجمه شده و یا غلط است:
پول
نه سوبژکت (فاعل)، بلکه اوبژکت است.
پول
اوبژکت معاوضه و مبادله  است.
پول
به عنوان سکه و اسکناس و غیره
بین خریدار و فروشنده دست به دست می شود.
پول
فی نفسه
کاره ای نیست.
پول
معیاری برای معاوضه و مبادله کالاها ست و نه ماشین اختلاط و معاوضه.

۳
پول بیانگر اختلاط و معاوضه عام همه چیزهای جهان وارونه است.
 
اینکه پنبه با پرتقال مبادله و معاوضیه می شود،
به دلیل وجه مشترک مادی و مصرفی پنبه و پرتقال است و نه به دلیل بود و نبود پول.
هم برای تولید پنبه کار فیزیکی و فکری صرف شده است 
و
هم برای تولید پرتقال.
بر مبنای میزان ساعات کار لازم برای تولید هر کدام، مبلغی پول دست به دست می شود.
ضمنا
بهای پنبه و پرتقال بسته به دیالک تیک عرضه و تقاضا در بازار کالاها تعیین می شود و پول بیانگر عام چیزی نیست.

 ۴
پول اختلاط و معاوضه کلیه کیفیت های طبیعی و بشری است.
 
این ادعای مارکس هم درست نیست.
 کیفیت های مختلف  چیزهای طبیعی مثلا پنبه و پرتقال و دیوان شعر و ترانه و تصنیف
به طور عینی و عملی تعیین می شود و ربطی به پول ندارد.

اگر کسی پولدار باشد می تواند کالای کیفیتا بهتری بخرد و اگر کسی تهیدست باشد، کالای دست دوم می خرد
و
این ربطی به پول ندارد.

این به جایگاه اجتماعی افراد و تعلقات طبقاتی آنها مربوط می شود و نه به پول و شق القمرهای کذایی پول.

ادامه دارد.

درنگی در غزلی غول آسا از شیخ شیراز (۱)


درنگی
از
شین میم شین
 
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم

گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده‌ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
 
پایان

از
 در
 درآمدی
و
 من از خود
به در شدم
سعدی


این غزل سعدی
نه تنها به لحاظ صنعت و ساختار پوئه تیکی ـ هنری
فوق العاده زیبا و شیوا ست،
بلکه به لحاظ محتوای معنوی و متد فکری
غول آسا ست.

در این غزل سعدی
دیالک تیک دگرگونی
به هزاران صورت بسط و تعمیم داده شده است.

این غزل سعدی
باید کلمه به کلمه و بیت به بیت
تحلیل مارکسیستی شود 
تا
عظمت فکری، تئوریکی و متدیکی و استه تیکی ـ هنری سعدی روشن شود.

ادامه دارد.