۱۴۰۲ آذر ۱, چهارشنبه

درنگی در پژوهشی تحت عنوان «مارکسیزم و آئین بهائی» (۱۹)

 

 مارکسیزم و آئین بهائی
سایت پژوهشنامه 

 نگارنده:

 نادر سعیدی 

 درنگی 

از

میم حجری

 

حضرت بهاءالله در بررسی هر پدیده‌ای

 آن را در آن واحد مادّی و روحانی می‌پندارند. 

همه چیز در عین ظاهر مادّیش 

آینهء تجلّی خدا ست 

و 

در نتیجه 

این دو گانگی ویژگی بنیادین همهء هستی است. 

در آثار بهائی 

گاهی این دوگانگی به صورت دوگانگی ماهیت و وجود ظاهر می شود. به عنوان مثال حضرت بهاءالله بیان فرمود

 که

 "در هر شیئی حکم کلّ شیئی مشاهده می‌شود" 

و 

حضرت عبدالبهاء تأکید نموده‌اند

 که

 "در هر چیزی کمال هر چیزی هست" 

و 

حضرت باب بیان داشتند 

که 

"دون‌الله موجود نمی‌شود الّا به دو جهت، 

جهت وجودی

 که 

دال بر ظهور متجلّی است 

و

 جهت ماهیتی 

که 

دال بر جهات عبودیت و قبول این تجلّی است".

امّا در عرصهء تاریخ نیز

 حضرت بهاءالله 

رادیکال‌ترین (شگرف‌ترین) اصل هشیاری تاریخی را بیان نمودند. 

ولی نه تنها به خلاف هگل و مارکس

 پایانی برای این تحول تاریخی قائل نشدند بلکه بعلاوه منطق این تاریخیت و زمانمندی را در عرصهء کلام و وحی و تجلّی الهی نیز صادق دانستند. 

نویسندگانی مانند هگل

 اگر چه دیالکتیک را قانون تاریخ دانستند ولی دربارهء عرصهء حقیقت دینی اندیشه ‏ای ایستا داشتند کما اینکه از دیدگاه هگل، مسیحیت پایان وحی و حقیقت دینی است. آئین بهائی 

نه تنها زمانمندی را در همهء نهادها از جمله دین و وحی صادق می‌پندارد بلکه تجدید تجلّی تاریخی الهی (وحی) را حاصل ارتباط متقابل دین و نهادهای جامعه دانسته و آن را مبتنی بر بنیان تحوّل جامعه و نهادهای آن اعلان می‌نماید. 

به عبارت دیگر

 تاریخ در آن واحد امری روحانی و مادّی است و این ارتباط در درون مفهوم وحی و دین واقعیت می‏یابد 

چرا که به فرموده حضرت عبدالبهاء 

شریعت نه امری دلبخواهی و بی‏ ارتباط با روابط اجتماعی، بلکه "روابط ضروریه منبعث از حقائق اشیاء است". 

به عنوان مثال حضرت عبدالبهاء می‌فرماید:

"تغییر احوال و تبدّل و انقلاب زمان، از لوازم ذاتیهء ممکنات است و لزوم ذاتی از حقیقت اشیاء انفکاک ندارد... 

و چون تغییر و تبدّل حال از لوازم ممکنات است لهذا احکام نیز به سبب تبدّل و تغییر زمان تبدیل شود... 

عالم مانند انسان است و انبیاء و رسل الهی طبیبان حاذق.

 شخص انسانی بر حالت واحده نماند، امراض مختلفه عارض گردد و هر مرض را علاجی مخصوص. 

پس طبیب حاذق هر علل و مرض را معالجه واحده ننماید بلکه به مقتضای اختلاف امراض و احوال، ادویه و علاج را تغییر دهد"

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر