۱۴۰۱ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

تحلیل دیگری از تراژدی «مهره سرخ» ـ شاهکار سیاوش کسرایی (۱۶)

 Siyavash Kasraei.jpg 

تحلیلی 

از

شین میم شین

 

آتش به تار و پود پلاس سیاه شب

افکنده پیچ و تاب

مشتاق در شنیدن دنباله سخن

سهراب

دارد بسی شتاب

 

«آن دم که خود پذیره شدی مهره پدر

یاقوت دانه شهره گیتی را

بستی به بازوان

در از بلا به خویش گشودی و در نخست

باید که راز فاجعه در سنگ سرخ جست

 

سهراب، آنچه زیور بازوی و دست تو ست

آن مهره

مهر جهان پهلوانی است

مردی بدان برآمده ره، ناچار

حتی

در مرز و بوم خویش

نقشی جهانی است

 

نا پیش بین و غافل و سهل آزما کسان

که به نوخاسته جوان

یا هر ز راه تازه رسی ناگشوده چشم

بیگاه بسپرند چنین مهره گران

 

آری

آن مهره، آن نگین

آن لعل درنشسته به بازو بند

چون دانه های دلکش جادویان

کان را درون شعله آتش می افکنند

نا گه تو را ز خانه و کاشانه می کند

آواره می کند

 

آری تو را به گردش چشمی

با شهر و با دیار و چه بسیار مردمان

با مهر و کینه های بسا ناشناخته

پیوند می زند

اما به گشت روز و شب و ماه و سالیان

دندانه زمان

زر بفت عمر و وقت خوشت را

خاموش وار می جود و پاره می کند

 

آن مهره هر پلیدی و هر پستی

ناداری و ندانی و بیداد و بیم را

پیش تو

همچو نقش پدیدارمی کند

و این گونه

چشم های تو

بر درد روزگار

بیدار می کند

 

آن می کند به کار 

که  

برخیزی

با اردوی ستم

تا پای جان بمانی و بستیزی

 

هر چند دل به خدمت کاشانه می نهی

اما جهان به پیش تو لشگر کند به صف

بر تیر هر بلا

آنک تویی هدف

شمشیر می خوری

شمشیر می زنی

 

دردی تو را دهد

زخمی تو را زند

جانکاه تر ز مرگ

خواهد زمانه  

گوهر یکتات بشکند

یا در ستوه آوردت

تا نهی ز کف

و آنگاه کار سترگ را

باور به خویش و پاکی پندار نیست، بس

شادان کسی که در دل ظلمت سرای جهل

در سوز خود به نور خرد یافت دسترس

 

باری

این مهره نقش داشت

در نام رشک و بیم برانگیز تهمتن

این مهره رنگ زد

برعشق تند وسرکش تهمینه

ز این مهره پر گرفت

بال بلند آرزویت تا بلند جای

خاموش باش و بیهده بهتان به کس مزن

این مهره رخ نهفت به هنگامه، 

تا 

تو

 را

خونینه تن کشاند بر امواج شعر من»

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر