میم حجری
خبرنگار از ارنستو چگوارا سوال میکند:
شما وزیر اقتصاد کوبا هستید؟
چگوارا :
بله من وزیر اقتصاد دولت کوبا هستم.
خبرنگار :
آیا برای مقام یک وزیر بی احترامی نیست که بر کرسی وزارت اقتصاد تکیه بزند و اینجا در کارخانه تولید شکر بر روی تراکتور کار می کنید و چون یک کارگر عادی روی چرکین دارید؟
چگوارا :
دقیق متوجه این موضوع نشدم که چرا من وقتی مقام وزیر اقتصاد دارم باید چهره متفاوت از انسانهای دیگر هم پیدا کنم
و
نباید کار فیزیکی انجام دهم.
تا جاییکه من میدانم این ساعت کار رسمی دولتی من نیست
دقیق همین لحظه ساعت بهوقت کوبا ۱۶ و ۲۱ دقیقه عصر است
و
من به صفت (سمت) وزیر تا ساعت ۱۶ کار ذهنی انجام می دهم
بعد آن تا ساعت ۲۲ یعنی ۶ ساعت کار فیزیکی باید انجام دهم
چون من از بودجه ملی این کشور نان می خورم ، لباس می پوشم ، بیمه دارم و بخاطر بیدار نگهداری کردن وجدانم اینکار را من با افتخار انجام می دهم و هیچگاه بر چهره چریک (کثیف) خود فکر نکرده ام
فقط بر پاکی وجدانم و نگهداری اندیشه ام فکر می کنم
این را تفکر سیاسی ام نمی پذیرد که دیگران کار فیزیکی سخت انجام دهند
و
من بخاطر کار ذهنی
آن را راحت بخورم .
پایان
این مصاحبه ارزش سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) چشمگیری دارد و مفاهیم مطروحه در آن باید تحلیل شوند.
چه گوارا
تقسیم کار در جامعه بشری
را
به
رسمیت نمی شناسد
و
هنوز نمی داند که تقسیم کار
مثلا
جدایی کار جمع آوری میوه جات و سبزیجات و غیر از کار شکار جانوران،
جدایی کار کشاورزی از کار دامپروری
یعنی
پرداختن گروهی از اعضای جامعه به کشت و زرع و گروه دیگر به دامپروری
انقلاب جامعتی بزرگی بوده است
و
به توسعه جامعه بشری منجر شده است.
یکی از انواع تقسیم کار در اثر رشد نیروهای مولده
جدایی کار فیزیکی از کار فکری بوده است.
کار فکری
به
ظاهر
سبکتر و آسانتر از کار فیزیکی است.
مثلا
در جامعه کمونیستی اولیه
روحانیت
در
معابد
از کار فیزیکی معاف بوده اند
و
به کار فکری مثلا تبلیغات مذهبی، پاسداری از آتش و وسایل تولید و سازماندهی تدفین اموات می پرداختند.
چه گوارا
مثل دهاتی جماعت
خیال می کند
که
کار فکری
نوعی «مفتخوری»
است.
دهاتی جماعت
در
یکی از آثار ساعدی
کارمند اداره ثبت احوال و اسناد
را
با همین تفکر خرافی چه گوارا
روانی کرهای تو در توی ده اند.
پیر مرد در لابلای پرونده های گرد و خاک آلود
مثل کرمی می لولد و در دالان ذهنش
توهینواژه «مفتخور»
طنین می اندازد و به جنونش می کشد.
کارمند بدبخت اداره ثبت احوال و اسناد
احتمالا
پدر خود ساعدی بوده است.
در
فیلم مارمولک
هم
همین خرافه
تبلیغ می شود:
آخوندی که برای هدایت زندانیان به زندان آمده،
مفتخر بدان است که شغلش گچبری است و نه ارشاد خلایق به صراط مستقیم.
تحقیر کار فکری
دیالک تیکی از نادانی و نادان پروری (عوامفریبی)
است.
ژان پل سارتر
که
سر دسته عوامفریبان جهان بوده
در خرافه ای به نام «جنگ شکر در کوبا»
همین دهاتیگری های چه گوارا و امثالهم را ایدئآلیزه می کند.
چه گوارا
برای مصاحبه با او
وقت ندارد.
به همین دلیل مصاحبه چه گوارا با لاشخور امپریالیستی
در ساعات آخر شب صورت می گیرد.
چه گوارا
پزشکی خوانده بود.
اصلا
نمی بایستی
وزیر اقتصاد شود.
به همین دلیل خیال می کرد که وزیر اقتصاد فقط باید به کارهای فرمال و صوری اداری بپردازد
که چنگی به دلش نمی زد.
البته انقلابیون کوبا
در منگنه مسئولیت های اداری
مجبور به فراگیری تئوری های علمی می شوند و رشد می کنند.
خود چه گوارا هم در جنگل های بولیوی به خواندن جزواتی از مارکس
می پردازد
و
در خاطراتش می نویسد که خیلی خوشش می آید.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر