۱۴۰۱ خرداد ۲۱, شنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) اونتولوژی و نئو اونتولوژی (۶) (بخش اخر)


 پروفسور دکتر مانفرد بور

پروفسور دکتر هاینتس پپرله

برگردان

 شین میم شین  
 

 

۱۴

·    هارتمن که به نظرش هر اونتولوژی که به مسائل منفرد می پردازد، به آموزه مقوله ها مبدل می شود، وجود را بدو دسته تقسیم بندی می کند:

 

الف

·    وجود رئال (واقعی)  

 

ب

·    و وجود ایدئال

 

۱۵

·    وجود رئال (واقعی) به نوبه خود از چهار طبقه وجود و یا قشر وجود تشکیل می یابد:

 

الف

·    وجود رئال جسمی ـ مادی   

 

ب

·    وجود رئال ارگانیکی  (آلی)   

 

پ

·     وجود رئال روحی  

 

ت

·    وجود رئال جانی (فکری)

 

۱۶

·    اگرچه تعدادی از مقولات بنیادی در همه طبقات نفوذ می کنند، اما هر طبقه، مقولات و قانونمندی های خاص خود را دارد.

 

۱۷

·    هیچ کدام از این طبقات  را نمی توان به دیگری تقلیل داد، اگرچه میان آنها پیوند وجود دارد.

 

۱۸

·    واقعیت امری که پایه و اساس این نظریه را تشکیل می دهد، عبارت است از فرق کیفی میان هر کدام از فرم های حرکت ماده که واقعا هم به یکدیگر قابل تقلیل نیستند.

 

۱۹

·    مثلا طبقه ارگانیکی (آلی) اگرچه قانونمندی های طبقه نازلتر (معدنی و یا غیرآلی) را دارد، اما به لحاظ کیفی طبقه جدیدی است که به کمک قانونمندی های طبقه غیرآلی صرف قابل توضیح نیست.

 

۲۰

·    استقلال نسبی هر کدام از فرم های حرکت ماده را اما هارتمن به طور متافیزیکی مخدوش و مطلق می کند.

 

۲۱

·    مثلا او بر آن است که هر پیوند دیگر که از این «قانونیت مقولتی اساسی»  فراتر باشد، به طور کلی غیرقابل فهم خواهد بود.

 

۲۲

·    او ـ علاوه بر این ـ مسئله مرکزی مربوط به منشاء ژنتیکی فرم های عالی تر حرکت ماده را اصلا و ابدا مطرح نمی کند.

 

۲۳

·    اگرهم پیوند میان مراحل منفرد کیفی در واقعیت عینی بغرنج باشد، مثلا گذار از فرم غیرارگانیک (معدنی) به فرم ارگانیک (آلی) هنوز کاملا و در جزئیات توضیح داده نشده باشد، منشاء ژنتیکی فرم عالی تر در فرم نازلتر به طور علمی و بی چون و چرا توضیح داده شده و جای سؤالی نمانده است.

 

۲۴

·    چون هارتمن در این مسئله خود را به کوچه علی چپ می زند و پیوند ژنتیکی میان فرم های مختلف حرکت ماده را از هم می گسلد، نئو اونتولوژی، به مثابه تلاشی برای شانه خالی کردن از پاسخ به مسئله اساسی فلسفه جلوه می کند که به لحاظ جهان بینی تعیین کننده است.

 

۲۵

·    گرایش نئو اونتولوژی ـ روی هم رفته ـ در این جهت است که با توسل به تقلیل ناپذیری، فرق ماهوی فرم های منفرد حرکت واقعیت عینی (ماده)، موضعگیری ایدئالیسم و ماتریالیسم را (به اتهام پاسخ سهل انگارانه و بی انعطاف دادن این یا آن به مسئله رابطه ماده و شعور) نادرست اعلام کرده و بر ضد آندو وارد مبارزه شود و به دلیل به اصطلاح «چند لایه بودن بنیادی» جهان، هرگونه طرح و حل مونیستی مسئله اساسی فلسفه را بی معنا اعلام کند.

 

۲۶

·    موضعگیری بر ضد ماتریالیسم و ایدئالیسم مهمترین سودای نئو اونتولوژی است.

 

۲۷

·    در تشکیل حوزه ایدئال وجود نیز ایدئالیسم نئو اونتولوژی خودنمائی می کند.

 

۲۸

·    منظور هارتمن از این حوزه ایدئال وجود عبارت است از وجود ماهیات، ساختارهای ریاضی و ارزش ها.

 

۲۹

·    او اگرچه تأکید می ورزد که رابطه ماهیت نسبت به وجود واقعی «جا داشتن در آن» است، اما علیرغم این، به درک ماتریالیستی و دیالک تیکی درست از رابطه ماهیت و پدیده (نمود)  نمی رسد.

 

۳۰

·    در رابطه با ارزش ها نیز به همان سان، وجود فی نفسه آنها نفی می شود و هرگونه نسبیت و اشتراط تاریخی آنها نیز مورد انکار قرار می گیرد.

·    امری که ناگزیر به ایدئالیسم می انجامد.    

 

۳۱

·    در اظهارات مربوط به چهارمین طبقه وجود واقعی، که هارتمن نظرات سوسیولوژیکی خود را ارائه می دهد، روح در فرم های خود، به مثابه روح فردی، عینی و عینیت یافته مطرح می گردد و این نشاندهنده خصلت بی چون و چرای ایدئالیستی ـ عینی نئو اونتولوژی   است.

 

(سوسیولوژی یعنی جامعه شناسی.

مترجم)

 

۳۲

·    اینجا خصلت بورژوائی موضعگیری طبقاتی این فلسفه نیز به صورت عریان آشکار می گردد.

 

۳۳

·    علیرغم این، در نئو اونتولوژی هارتمن و یاکوبی، عناصر راسیونالیسم، گرایش معینی در نقد فرم های افراطی فلسفه ایدئالیستی ـ ذهنی بورژوائی، در نقد تحریف و لاپوشانی مذهبی فلسفه (انتقاد از اثبات خدا و تئولوژی) و امثالهم نیز به چشم می خورد.

 

۳۴

·    اما این امر تغییری در خصلت ایدئالیستی ـ عینی اساسی نئو اونتولوژی نمی دهد.

 

۳۵

·    چنین عناصری در آثار فلاسفه ای از قبیل دریش، بشر، ونزل، که تمایلات نئو اسکولاستیکی شدید دارند، اصلا دیده نمی شوند.

 

۳۶

·    تلاش های هاسرل، هایدگر، سارتر و امثالهم در راستای اونتولوژی نشاندهنده این امرند که تفکر اونتولوژیکی با ایدئالیسم ذهنی نیز می تواند دمخور باشد.

 

۳۷

·    در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی با پاسخ به مسئله اساسی فلسفه، طرح مسائل اونتولوژیکی محلی از اعراب پیدا نمی کند.

 

۳۸

·    کلیه مسائل دیگر مطروحه از سوی اونتولوژی در تئوری مارکسیستی شناخت مورد بررسی قرار می گیرند و حل می شوند.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر