ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت
(۱۹۶۹)
برگردان
شین میم شین
۱
· تئوری یک واژه یونانی است.
۲
· تئوری به انعکاس زبانی پیوندهای عینی ـ واقعی اطلاق می شود که در عرصه شیئی معینی وجود دارند و با یکدیگر به واسطه اظهاراتی راجع به شرایط مرزبندی می شوند.
۳
· تئوری به لحاظ صوری و فرمال به مثابه جمعبندی احکام عام و مفرد در مجموعه احکام نمودار می گردد.
۴
· تفاوت تئوری با مجموعه احکام معمولی عبارت از این است که تئوری حاوی احکام قانونی است.
· احکام قانونی ئی که مدعی روابط ماهوی و ضرور (جبری) راجع به کلیه اشیای عرصه مربوطه اند.
· مراجعه کنید به قانون
قانون
https://hadgarie.blogspot.com/2020/06/blog-post_84.html
پایان
۵
· تئوری ها برای توضیح و پیش بینی اوضاع و حوادث و لذا برای سمتگیری عملی به خدمت گرفته می شوند.
۶
· به عنوان مثال:
الف
· تئوری پیش بینی جامعتی
ب
· تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی
۷
· از آنجا که تئوری ها امپلیکاسیون هایی از قبیل «اگر این شرایط فراهم آیند، آنگاه آن رخداد را در پی خواهند داشت» را امکان پذیر می سازند، ما را به تدارک حوایج و هدفگزاری های درخور مدد می رسانند.
۸
· برای رسیدن به هر هدف، باید انتظارات معینی در رابطه با نتایج کار انجام یافته، فرمولبندی شوند.
۹
· در غیر این صورت، نمی توان کاری را به مدد همکاری اجتماعی انجام داد.
۱۰
· تعیین دقیق این انتظارات و تبیین این انتظارات به صورت امپلیکاسیون ها (اگر این ... آنگاه آن ...) فونکسیون خاص تئوری ها در چارچوب روند جامعتی کار است.
۱۱
· عرصه واقعیت عینی که مورد بررسی تئوریکی قرار می گیرد، هرچه اساسی تر باشد، یعنی میدان عمل برای هدفگزاری و امکان واقعی منطبق با اعمال عملی معنامند وسیعتر باشد، شرایط اختیار (آزادی) انسانی به همان اندازه دامنه دارتر خواهد بود.
۱۲
· بدون تئوری، هیچ کار معنامندی را نمی توان به طور کلی پلان بندی (نقشه ریزی) کرد.
· برای اینکه در آن صورت، امکان واقعی ئی برای مقایسه با هدفگزاری ئی نمی تواند وجود داشته باشد.
۱۳
· تئوری، ما را با عواقب بسیاری از اعمال مفرد ممکنه، چه بسا قبل از جامه عمل پوشی واقعی شان، آشنا می سازد.
۱۴
· تئوری است که به ما آزادی انتخاب اعمال معینی را از خیل متنوع بیشماری از اعمال به لحاظ سوبژکتیو ممکنه عرضه می دارد.
۱۵
· تئوری ها به این دلیل حاوی توان پیش گویانه اند که خود نتیجه تعمیمات دانش های تجربی اند که در روند کار کسب شده اند.
۱۶
· شرط اساسی تشکیل همه تئوری ها را کار بشری تشکیل می دهد.
۱۷
· تئوری ما را از تکرار تجارب منفرد بی نیاز می سازد.
· برای اینکه آن دانش های تجربی قابل تمیز را جمعبندی می کند.
· به همین دلیل تئوری حاوی خصلت صرفه جویانه است.
۱۸
· کار خاص تشکیل تئوری (تئوری سازی) ماهیتا با تدقیق تعین اعمال و پیامدهای شان در رابطه است.
۱۹
· در کردوکار حسی ـ شیئی بیواسطه است که شرایط عمل در رابطه با نیاز مفرد مورد نظر، کم و بیش دقیق در نظر گرفته می شوند.
۲۰
· در هر کار علمی اما به تدقیق پیوند هر عمل با پیامدهای (عواقب) آن نیاز مبرم هست.
۲۱
· اشیای به کار افتاده اینجا نه به مثابه اشیای مصرف بشری، بلکه به مثابه اشیایی عرض اندام می کنند که نماینده (نشاندهنده، بیانگر) روابط خاص خویش با یکدیکرند.
· یعنی نماینده عام اند.
۲۲
· از این رو، کار علمی به قول مارکس، «کار عام» است و یا کاری برای نمودارسازی عام واقعیت عینی است.
۲۳
· تئوری نتیجه این کار (کار علمی) است.
۲۴
· دانش تجربی تحت تأثیر تئوری شناخت بورژوایی، به ویژه تحت تأثیر تئوری شناخت جان لاک، در معنی اش، ماهیتا به آنچه که مشاهده می شود، محدود گشته است.
۲۵
· به این معنی ، هرازگاهی از تئوری های «دانشی ـ تجربتی ـ علمی» نیز سخن می رود و منظور این است که اعتبار آنها بسته به احکام امپیریکی است.
· یعنی بسته به احکامی است که به مشاهده و آزمایش تقلیل یافته اند.
۲۶
· «دانش تجربی» بدین معنی، همیشه به ویژه به کردوکارهای قابل تمیز از یکدیگر اطلاق می شود.
۲۷
· بدین طریق، فراموش می شود که بیشک، کار نیز فراتراز زیرکارها، عرضه کننده دانش های تجربی است که مربوط به خصلت عام کار، به مثابه تجربه است.
۲۸
· از این رو، تجربه عامی راجع به کار دال بر آن است که کار، بدون شرایط شیئی (اوبژکتیو) نمی تواند جامه عمل بپوشد:
· کردوکار از این رو، همیشه یا کردوکار شیئی است و یا کردوکار واقعا پایداری نیست.
۲۹
· تجربه عام دیگری دال بر آن است که با اشیائی که در ورای ما وجود دارند، می توان بنا بر قواعد پیشاپیش موجود به «طرز کلیشه ای عمل کرد.»
· (لورنتسن، «مقدمه ای بر منطق و مته متیک عملیاتی»، ۱۹۵۵)
۳۰
· برای دانش های تجربی از این نوع نمی توان فراتر از خصلت (طبیعت) خاص اشیایی که کردوکار بر روی شان اجام می گیرد، پیشقاعده ای تصور کرد.
۳۱
· کافی است که اشیاء و کردوکار تحت تابعیت آنها قرار گیرند، تا بتوان دانش های تجربی معینی را فرمولبندی کرد.
۳۲
· به این معنی، دانش تجربی نه فقط پدیده علوم امپیریکی (تجربی)، بلکه پدیده کلیه علوم به طور کلی است.
۳۳
· مشاهده و کردوکار، تشکیل دهنده گشتاورهای ناگسستنی دانش تجربی اند.
۳۴
· چند و چون توسعه امکانات لازم برای تئوری سازی به چند و چون امکانات تجربی واقعی درچارچوب فرماسیون اقتصادی جامعه مورد نظر و به سطح توسعه نیروهای مولده موجود بستگی دارد.
۳۵
· چند و چون تبدیل امکانات تجربی به دانش تجربی واقعی نیز نهایتا به منافع عملی لازم برای الزامی ساختن فرمولبندی دانش تجربی، یعنی تئوری سازی وابسته است.
۳۶
· تئوری های استقرایی زمانی امکان پذیر می گردند که نظام جامعتی ئی باشد که بسان مولدین کالا، تعمیم انتزاعی نسبت به پراتیک روزمره و جامعتی منطبق و لذا به پراتیک به لحاظ اجتماعی سازنده داشته باشد. (مثلا مقایسه ارزشی، مقایسه توزینی و غیره)
۳۷
· جامعه شناسی، زمانی می تواند تشکیل یابد که جامعیت بشری به مرحله ای رسیده باشد که افراد، دیگر با روابط پاتریارکال (مبتنی بر پدرسالاری) و قبیلتی با هم پیوند نداشته باشند.
۳۸
· بسته به این شرایط که تاریخ تاکنونی، تاریخ مبارزه طبقاتی است و طبقات اجتماعی مختلف، در عین حال، نمایندگان بخش های مختلف کار جامعتی اند و در نتیجه، دارای عرصه های تجربی مختلف اند، شرایطی پدید می آید که خدمات تئوریکی معینی فقط بر اساس طبقات اجتماعی معینی و در رابطه با طبقات اجتماعی معینی بارور می شوند.
۳۹
· به عنوان مثال، برای اشرافیت فئودال، راسیونالیته منطقی بورژوازی غیرقابل درک است.
۴۰
· به همین دلیل، اشرافیت فئودال، راسیونالیته منطقی بورژوازی را به درجه چیزی ضد مذهبی (ضد مسیحی) و الحادی تنزل می دهد.
· (اشرافیت فئودال در ایران نیز دیالک تیک ماتریایلستی را به درجه چیزی ضد اسلامی و الحادی تنزل داده است. مترجم)
۴۱
· برای اشرافیت فئودال، اما راسیونالیته منطقی بورژوازی تا زمانی غیرقابل درک است که اشرافیت فئودال، خود را به مثابه طبقه ای تصور می کند که باید حفظ شود.
· طبقه ای که هستی پراتیکی اش (عملی اش) «به مثابه برخوردار از ثروت» مطرح است، یعنی مبتنی بر از آن خود کردن بی غل و غش کار اضافی است.
· کاری که به هیچ وجه من الوجوه با مبادله ای در رابطه نیست.
· مبادله ای که پیش شرط پراتیکی (عملی) راسیونالیته منطقی بورژوازی است.
۴۲
· به همین سان نیز بورژوازی یارای درک دیالک تیک ماتریالیستی را ندارد.
· برای اینکه بورژوازی عاجز از رئالیزاسیون (درک) پیش شرط پراتیک دیالک تیک ماتریالیستی به عنوان پراتیک خویشتن است.
· برای اینکه پیش شرط پراتیکی دیالک تیک ماتریالیستی را تجربه کاری اله منتار (عنصری، اساسی) کارگران مدرن تشکیل می دهد
۴۳
· کنش عملی سرمایه داران در بهره وری سرمایه است و نه در تولید مادی.
· آنها باید از تولید مادی پرهیز ورزند تا بتوانند حکمرانی کنند.
۴۴
· «انطباق تغییر دادن شرایط و کردوکار انسانی و یا خوددگرگون سازی» (مارکس) که در تولید مادی قابل تجربه است، در گردش سرمایه قابل تجربه نیست.
۴۵
· فقط حوزه گردش سرمایه است که به عنوان شالوده تجربه در اختیار بورژوازی قرار دارد.
۴۶
· همین شرایط واقعی است که سبب می شوند که ایده ئولوگ های بورژوایی، راسیونالیته علمی را به راسیونالیته منطقی محدود سازند و دیالک تیک ماتریالیستی را به مثابه اسطوره ماقبل علمی نوسازی شده، تخطئه کنند.
۴۷
· ایده ئولوگ های بورژوایی بر ضد راسیونالیته علمی و دیالک تیک ماتریالیستی، به لحاظ تاریخی همان موضع را می گیرند که روزی مدافعان ایمان مذهبی بر ضد خرد گرفته بودند.
۴۸
· می توان میان سه گشتاور اساسی تئوری های علمی تفاوت گذاشت.
· سه گشتاور اساسی که از خصلت کار نشئت می گیرند:
الف
۱
· کاری که بر مبنای توالی اعمال یکسان برای رسیدن به اهداف تنظیم گشته و تکراری صورت می گیرد، حاوی گشتاور «عمل کلیشه ای» است.
۲
· اگر این عمل کلیشه ای فی نفسه مورد بررسی قرار گیرد.
· یعنی مستقل از اینکه روی چه موضوعات خاص کار انجام می گیرد، در این صورت، نتیجه بررسی، تئوری های منطقی و مته متیکی خواهند بود.
ب
۱
· اگر کار در تغییر شرایط شیئی اش، بسان حامل سوبژکتیو آن شرایط باشد، بیانگر (نمودارکننده) روند تاریخی تولید خلاق خواهد بود.
۲
· اگر تفکر این خصلت کار را بازتاب دهد، نتیجه بررسی تئوری های دیالک تیکی و فلسفی خواهند بود.
پ
۱
· اگر کار بیانگر (نمودارکننده) تنوع کردوکارهای قابل تمییز باشد که به قصد تغییر شرایط خاص طبیعی و جامعتی به شرایط درخور بشری و قابل تسلط توسط بشر صورت می گیرد، تشکیل دهنده شالوده تئوری های امپیریکی (تجربی) خواهد بود.
۲
· تئوری های امپیریکی (تجربی) همواره حاوی مفاهیم و احکامی اند که به معاییر و جریانات قابل ادراک مربوط می شوند.
۳
· معاییر و جریانات زمانی قابل ادراک خواهند بود که از معاییر و جریانات دیگر قابل تمییر باشند.
۴۹
· تئوری های مته متیکی ساختارهایی عرضه می دارند که در زبان های واضح و اصولا قابل فرمالیزاسیون می توانند با اشیای (موضوعات) واقعیت قابل ادراک پر شوند.
۵۰
· اگر چنین امکانی وجود داشته باشد، می توان دست به تفسیر زد.
۵۱
· در این صورت می توان متغیرهای مسندی را بر مسندهای عرصه مورد سؤال و متغیرهای شیئی (موضوعی) را بر اشیای (موضوعات) مربوطه منعکس کرد.
۵۲
· پیش شرط این تصویرسازی این است که چیزها و روابط عرصه مورد بررسی به لحاظ زبانی به طور واضح تبیین یافته باشند که می تواند از طریق تجرید صورت گیرد.
۵۳
· اگر تفسیر صورت گیرد، می توان مدلی برای تئوری مورد نظر عرضه کرد.
۵۴
· مدل ها، تفاسیر معتبر تئوری ها هستند.
۵۵
· از این رو، سیستم منظومه شمسی مدلی برای تئوری های بیضی است.
۵۶
· باید توجه داشت که مدل ها هرگز انعکاس و یا نمایانگر واقعیت عینی بدان معنی نیستند که همگون ها یکسان باشند و یا رابطه شان منطقی باشد.
۵۷
· مسئله همواره تقارب (نزدیکتر سازی) است.
۵۸
· میان مدل و واقعیت، همگونی (ایزومورفی) وجود ندارد.
· همگونی میان مدل و امکان معینی از واقعیت وجود دارد که مدل به طور شیئی نمایندگی می کند.
۵۹
· کلیه اگره گات های (ماشین های متشکل از بخش های متنوع) فنی ما که مدل های تئوری های معینی اند، تفاوت مدل با واقعیت را بدین طریق نمودار می سازند که ما به انجام مختلف ترین کارها مجبور می شویم تا خصلت مدلی آنها را حفظ کنیم.
۶۰
· اگر مدل ها را به حال خود رها کنیم، در مدت کوتاهی مدل بودن خود را از دست خواهند داد و نشان خواهند داد که واقعیت در ورای مدل بندی به چه معنی است.
۶۱
· تئوری های مته متیکی در نظام خود تحت تابعیت هنجارهای منطق (علم قوانین تفکر) قرار دارند و باید منطقی تشکیل شده باشند.
۶۲
· صحت منطقی تئوری های مته متیکی زمانی حاصل می آید که پیوست واقعی مفاهیم و احکام در تئوری ها با مشخصات ساختاری شان مطابقت داشته باشد که به واسطه تئوری منطق تبیین می یابند.
۶۳
· باید توجه داشت که فقط منطق وجود ندارد.
· بلکه حداقل دو تئوری منطقی وجود دارند که با یکدیگر تفاوت دارند.
۶۴
· بسته به قبول و یا عدم قبول «اصل ممنوعیت ثالث»، بسته به اینکه ما احکام مربوط به اوبژکت های موجود را و یا مربوط به اعمال مورد نظر را در محاوره ببینیم، می توانیم یا به منطق به اصطلاح کلاسیک دست یابیم و یا به منطق عملیاتی (اوپراتیو.)
· (اصل ممنوعیت و یا طرد ثالث به قوانین سه گانه بنیادی در منطق (علم قوانین تفکر) اطلاق می شود که رعایت آنها برای استفاده درست از عقل، هم لازم است و هم کافی. مترجم)
۶۵
· این بدان معنی است که ایندو نباید با یکدیگر به لحاظ منطقی تضاد (تناقض) داشته باشند.
· بلکه برعکس، هر کدام از آندو باید مستقل از دیگری بدون داشتن تضاد منطقی (تناقض) قابل اجرا باشد.
۶۶
· منطق به اصطلاح کلاسیک عمدتا بر آن است که شاخص احکام، می تواند مشخصه حقیقت باشد.
· منطق عملیاتی (اوپراتیو) اما بر آن است که احکام باید قابل رد باشند.
· (یعنی بتوان صحت و سقم آنها را اثبات کرد.)
۶۷
· منطق به اصطلاح کلاسیک، تئوری احکام همیشه حقیقی (معتبرالعام) است.
· منطق عملیاتی (اوپراتیو) اما تئوری استراتژی های برد (برنده شدن) در محاوره (دیالوگ، گفتگو) را نمودار می سازد.
۶۸
· تئوری های فلسفی احکام عام مربوط به رابطه طبیعت با انسان را به مثابه پیوند تأثیر تاریخی در اختیار ما قرار می دهند.
۶۹
· فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی تنها فلسفه ای است که اشتراط (مشروطیت) تاریخی تئوری های فلسفی را درک می کند و تبیین می دارد و به همین دلیل، خود را نه به مثابه سیستم حقایق ابدی و لایتغیر، بلکه به مثابه روند لاینقطع خودفرمایی تئوریکی انسان می داند.
۷۰
· فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی به عنوان مثال اعلام می دارد که انسان ها ماهیتا به برکت جامعگیت دارای وجود واقعی اند و ضمنا اعلام می دارد که این جامعگیت نتیجه ای تاریخی است و نه چیز «درخود» فی نفسه موجود.
۷۱
· فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی با چنین احکامی پیش شرط بنیادی عامی در اختیار جامعه شناسی قرار می دهد که این علم امپیریکی (تجربی) بدون آن نمی تواند به طرز معنامندی تحقق پذیرد.
۷۲
· تئوری های فلسفی همواره بیانگر حرکت واقعیت عینی در خصلت تاریخی اش هستند.
· به همین دلیل تئوری های فلسفی در تضاد بی واسطه با تئوری های مته متیکی (ریاضی) قرار دارند که بیانگر همان حرکت واقعیت عینی به مثابه عملیات کلیشه ای اند.
· عملیات کلیشه ای یعنی حرکتی که بر روی اوبژکت های تغییرناپذیر (به لحاظ منطقی یکسان) صورت می گیرد.
۷۳
· این مسئله در عین حال سبب می شود که نظام تئوری های فلسفی نه تحت تابعیت هنجارهای منطق، بلکه تحت تابعیت هنجارهای دیالک تیک قرار داشته باشد.
· در غیر این صورت، فلسفه تحریف می شود و به متافیزیک مبدل می گردد.
۷۴
· تفاوت منطق با فلسفه این است که منطق، تئوری پیوند امکان با خویش (ممکنه با ممکنه) است.
· ولی فلسفه تئوری پیوند امکان با واقعیت (ممکنه با واقعی) است.
· مراجعه کنید به امکان و واقعیت (بالقوه و بالفعل).
۷۵
· منطق و فلسفه به مثابه متدهای علمی، همدیگر را مشروط می سازند.
· یعنی لازم و ملزوم یکدیگرند.
۷۶
· مارکس از «متد تجزیه و تحلیلی (آنالیتیکی)» اقتصاد ملی سخن می گوید که پیش شرط متد «ژنه تیکی» است.
· متد «ژنه تیکی» ئی که به نوبه خود، درک «روند واقعی تشکیل را در مراحل مختلفش تضمین می کند.»
· (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۶، ص ۳، ۴۹۱)
۷۷
· متد آنالیتیکی (تجزیه ـ تحلیلی) و یا منطقی همیشه شرایطی را مبداء حرکت خود قرار می دهد که به عنوان شرایط موجود و پایدار تلقی می شوند.
۷۹
· متد آنالیتیکی (تجزیه ـ تحلیلی) و یا منطقی به تعیین دقیق شرایطی می پردازد که به مثابه گشتاورهای (ممان های) روند واقعی از طریق تجزیه (ایزولاسیون) از گشتاورهای دیگر به عنوان حقایق امور موجود تثبیت می یابند.
۸۰
· متد «ژنه تیکی» و یا دیالک تیکی به الحاق امکانات حرکتی حاصل از تجزیه و تحلیل منطقی با شرایط تاریخی کردوکار عملی می پردازد.
۸۱
· متد دیالک تیکی نقطه نظر مبتنی بر جدایی حقایق امور و تصمیمگیری های حاصله در اثر متد منطقی را نفی می کند.
· آن سان که این را «ادهومینم» نمودار می سازد».
· یعنی به مثابه مشخصه ای تحت تابعیت خودنگهداری (ابقای خویشتن) انسان های زحمتکش قرار می دهد.
۸۲
· تئوری دیالک تیکی روابط غیرمنطقی عام اوبژکت های واقعی را نمودار می سازد:
الف
· تقابل را
ب
· علیت را
پ
· نفی نفی را
ت
· و غیره را
۸۳
· تئوری دیالک تیکی به لحاظ زبانی با گویش هایی (تبییناتی) کار می کند که اسامی اوبژک های (طبقات) به وضوح تعیین (تعریف) شده نیستند.
· بلکه پیوندهای مشخص را در نظر دارند.
· یعنی قبل از همه مناسبات متضادند.
۸۴
· تئوری دیالک تیکی بدین طریق، آنها را تحت تابعیت اصل اساسی خود، یعنی قانون تضاد دیالک تیکی قرار می دهد که به مثابه علت عام کل حرکت واقعی است.
· یعنی شیوه هستی تاریخی شان را تبیین می دارد.
۸۵
· در تئوری های امپیریکی (تجربی)، متدهای «آنالیتیکی» (تجزیه ـ تحلیلی) با متدهای «ژنه تیکی» (دیالک تیکی) وحدت دیالک تیکی تشکیل می دهند.
۸۶
· بسته به هدف تئوری های امپیریکی، گاهی متدهای «آنالیتیکی» (تجزیه ـ تحلیلی) مسلط بر متدهای «ژنه تیکی» (دیالک تیکی) اند و گه بر عکس.
۸۷
· اگر قرار بر این باشد که تئوری به تثبیت گشتاورهای خاصی از روند واقعی بپردازد، در آن صورت تحت تسلط متدهای منطقی به مورد اجرا گذاشته می شود.
۸۸
· این همیشه زمانی رخ می دهد که ما علاقه مند به دانستن این مسئله هستیم که تحت شرایط از قبل تعیین شده، چه صورت خواهد گرفت.
۸۹
· تئوری هایی که به طور منطقی هنجاربندی شده اند، از این رو، حاوی «خصلت ابزاری (اینسترومنتال)» نیز هستند و موجد تکنولوژی رفتاری ئی اند.
· بی اعتنا به اینکه این تکنولوژی به چه هدفی مورد استفاده قرار می گیرد.
۹۰
· اگر قرار بر این باشد که تئوری روندهای واقعی را یعنی روندهای تاریخی را نمودار سازد، در آن صورت تحت تسلط متد های دیالک تیکی به مورد اجرا گذاشته می شود.
۹۱
· این در صورتی صورت می گیرد که ما علاقه مند به دانستن این مسئله باشیم که ما کدام تصمیمگیری ها را برای خودپایی (حفظ خود) لازم داریم.
۹۲
· اثر کارل مارکس، تحت عنوان «سرمایه» نشانگر وحدت دیالک تیکی متدهای آنالیتیکی (تجزیه ـ تحلیلی) و ژنه تیکی (دیالک تیکی) است.
· یعنی نشانگر وحدت دیالک تیکی متدهای منطقی و دیالک تیکی است.
۹۳
· پیش بینی فرمولبندی شده توسط مارکس راجع به سقوط سرمایه داری را نمی توان با متد آنالیتیکی (تجزیه ـ تحلیلی) محض به دست آورد.
· (از این تصور سوسیال ـ دموکراسی رفرمیست تبعیت می کند که به خاینین بر مارکسیسم مبدل شده اند.)
۹۴
· دلیل این مسئله این است که منطق، به مثابه متد تحت تابعیت شرایط ثابت یعنی تحت تابعیت شرایطی که موجود تصور می شوند، قرار دارد.
· تحت تابعیت شرایطی که در چارچوب شان پژوهش پیوندها صورت می گیرد.
۹۵
· نفی این شرایط را نمی توان به طور منطقی و قطعی پیش بینی کرد.
· برای اینکه آن پیوست (گره) منطقی نیست.
۹۶
· متد منطقی فقط تدوین پیگیرانه مدل های مختلف برای سرمایه داری را مجاز می دارد.
· مثلا نموداری سازی سرمایه داری به عنوان سیستم بی ثبات را نیز.
۹۷
· اما مدل با واقعیت عینی یکسان نمی شود.
۹۸
· با هر تغییر واقعی شرایط، مدل های قبلی فقط به مثابه وسیله تمرین جهت تشکیل مدل های جدید به کار می آیند.
· یعنی بدون اهمیت عملی.
۹۹
· خدمت تعیین کننده دیالک تیک در این زمینه این است که می تواند مناسبت (رابطه) کار مبتنی بر دستمزد با سرمایه را به مثابه تضاد نفی کننده تلقی کند.
۱۰۰
· دیالک تیک از این رو، در عین حال، انقلابی است.
· برای اینکه به طبقه کارگر روشن می کند که وجود خود در چارچوب شرایط کاپیتالیستی را به مثابه طبقه اجتماعی مستمرا سلب مالکیت شونده، به شرطی می تواند بهبود بخشد که به درک شرایط عینی کار نایل آید.
۱۰۱
· دیالک تیک بدین طریق، پیشرفت بشری را وابسته به قانون خیالی «فی نفسه موجود» تلقی نمی کند.
· بلکه وابسته به خود انسان های عمل کننده می داند.
· در درک شرایط عینی کار می داند.
· یعنی وابسته به عمل قانونمند کارگران می داند.
· (اینجا ست که اکتیویته (فعالیت مبتنی بر آگاهی و داوطلبی) جای پاسیویته (انفعال) را می گیرد.
· اینجا ست که ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی با ماتریالیسم مکانیکی و آنتروپولوژیکی (فویرباخ) مرزبندی می کند.
· یعنی حساب خود را از ماتریالیسم ماقبل مارکس و انگلس جدا می کند.
· مترجم)
۱۰۲
· جامعه شناسان بورژویی به ترویج تئوری به اصطلاح با کاربرد متوسط می پردازند.
۱۰۳
· این اصطلاح فاقد معنای تئوریکی ـ علمی است.
۱۰۴
· هر تئوری همواره عرصه مربوط به خود را در نظر دارد و حاوی دعاوی معینی راجع به همه چیزهای همان عرصه است.
۱۰۵
· اگر چنین شرایطی وجود نداشته باشند، در آن صورت تئوری ئی نیز تشکیل نمی یابد.
۱۰۶
· اگر چنین شرایطی وجود داشته باشند، در ان صورت نه تئوری ئی با «کاربرد متوسط» و یا هر نوع محدود دیگر، بلکه تئوری مربوط به کل عرصه مربوطه تشکیل می یابد.
۱۰۷
· منظور جامعه شناسان بورژوایی از این تئوری های من در آوردی، حمله بر مارکسیسم است که در مقابل اینها روند تاریخی ئی را مطرح می سازد که طبیعتا بر اساس اصول دیالک تیک تشکیل می یابند.
۱۰۸
· اینجا ما با محدودیت های طبقاتی بورژوایی سر و کار پیدا می کنیم که «علمیت» و «متدئولوژی منطقی ـ هنجاری» را به معنی واحدی به کار می برند.
۱۰۹
· جامعه شناسی بورژوایی نه سودای کشف دورنمای تاریخی را، بلکه سودای تضمین مانی پولاسیون روابط اجتماعی موجود را در سر دارد.
· از این رو دانش اینسترومنتال (ابزاری) عرضه می دارد.
۱۱۰
· برای نیل به این هدف، متد آنالیتیکی (تجزیه ـ تحلیلی) کافی است.
۱۱
· تحقیر متد ژنه تیکی (دیالک تیکی) به مثابه پیشگویی میتولوژیکی (اساطیری) به زیان خود جامعه شناسان بورژوایی تمام می شود.
· این دیالک تیک ستیزی منجر بدان می شود که خود حضرات از درک خصلت متد تجزیه ـ تحلیلی حتی عاجز بمانند.
· برای اینکه با این تحقیر متد دیالک تیکی، زیر پای نقد راسیونال (عقلی) متد تجزیه ـ تحلیلی ممکنه خالی می شود.
۱۲
· بدین طریق، کسانی که دیالک تیک را به مثابه میتولوژی (علم الاساطیر) تحقیر می کنند، عنقریب به ایمان به منطق می رسند.
۱۳
· یعنی به عوض تسلط بر منطق، تحت تسلط منطق قرار می گیرند
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر