جینا روک پاکو
لوکاس، به مثابه پرستار
حیوانات
· لوکاس انسان کم حرفی است و فقط به اظهار هر آنچه که ضروری است، قناعت می ورزد.
· حرف هائی از قبیل «صبح به خیر!»، «شب به خیر!» و غیره.
· لوکاس پرستار اولگا (فیل)، نیکسه، رومانا، محبوب و اسب های دیگر، هایدی (لاما)، موکل (شتر)، الاغ، خرس های یقه بالا (خرس های آسیائی) و میمون ها ست.
· او گاهی حیوانات را چیز تلقی می کند.
· این نوعی غرش است، ولی با این حال، حیوانات زبان او را می فهمند.
· لوکاس مدتی است که در سیرک بلونی کار می کند.
· قبلا کجا بوده؟
· در راه بوده است، بی سرپناهی ثابت.
· گاهی اینجا، گاهی آنجا.
· جائی با افراد سیرک برخورد کرده است.
· احتمالا در قهوه خانه ای.
· لوکاس در قهوه خانه نشسته بود، رنگ پریده و ساکت.
· چون در سیرک جای یک نفر خالی بود، از او پرسیده بودند که علاقه به همکاری دارد و یا نه.
· لوکاس با تکان سر حاضر به همکاری شده بود.
· اساسیه زیادی به همراه نداشت.
· بقچه ای بود که با یک دست می توانست بلندش کند.
· او بدین طریق در نیمه ای از واگن علوفه مسکن گزیده است.
· قبلا؟
· لوکاس قبلا کجا بوده است و چه کاره بوده است؟
· لوکاس همانطور که گفتم، کم حرف است و در نتیجه کسی نمی داند.
· شکی نیست که او روزی نوزادی بوده است، که بزرگتر شده و به پسری کوچولو و بعد به مردی جوان مبدل شده است.
· او هم بی شک مادری داشته است.
· شاید سرسره ای داشته است و بی تردید توپی داشته است.
· احتمالا او هم خانه ثابتی داشته است و در تختخواب راست راستکی خوابیده است.
· بعد روزی رفته است، از جائی به جائی.
· چیزهای زیادی را تجربه کرده است، چیزهائی را هم تجربه کرده که خوشایند نبوده اند.
· شاید لوکاس گاهی غمگین و تنها بوده است.
· شاید هنوز هم غمگین است.
· اما او دیگر تنها نیست.
· حیوانات زیادی به او تعلق دارند، قحط آدم هم که نیست.
· مهم کردوکار لوکاس است.
· او به حیوانات غذا می دهد، آنها را برس می زند، چشمان شان را تمیز می کند، سم های شان هم نظافت می کند و برای نمایش آماده می سازد.
· لوکاس کسی است که به سیرک تعلق دارد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر