جینا روک پاکو
پونی سواری بزرگ
· هورست اسب کوچک لکه داری را وارد صحنه می کند.
· «کی از شما می خواهد که پونی سواری کند؟»، هورست از تماشاچی ها می پرسد.
· «من، من!»، دو نفر از تماشاچی ها می گویند.
· «نگاه کنید.
· اینجا دو کلاه قرمز رنگ هست.
· تنها کسی که کلاه قرمز بر سر داشته باشد، اجازه دارد، پونی سواری کند.»، هورست می گوید.
· «شما باید به کلاهبرداری از سر یکدیگر بپردازید.
· هرکس آخر سر، کلاهی بر سر نداشته باشد، سوار پونی نخواهد شد.»
· معرکه کلاهبرداری شروع می شود و پونی با بی خیالی تمام به تماشا می ایستد.
· بچه ها بیشتر وقت را به کلنجار با یکدیگر می پردازند و به ندرت کسی فرصت سوار شدن بر پونی پیدا می کند.
· اگر هم فرصت پیدا کرد، نمی تواند سوار شود.
· سؤال این است که چرا بچه ها موقع سوار شدن اغلب به زمین می افتند.
· «برای سوار شدن، اول عقب عقب بروید، بعد بدوید و بپرید روی پونی و سوارش شوید!»، هورست می گوید.
· سؤال این است که سوار شدن بر اسب از پشت آسانتر است و یا از طرفین آن؟
· در خنده دار بودن ماجرا تردیدی نیست.
· اکنون این سؤال پیش می آید که گاوچران ها چگونه سوار اسب می شوند؟
· سوار شدن آنها بر اسب همیشه ساده و راحت به نظر می رسد.
· هورست بالاخره بچه ها را سوار پونی می کند و آنها دوری می زنند.
· حالا بچه های هر چه بیشتری از دختر و پسر، آمادگی خود را به پونی سواری اعلام می کنند.
· «آفرین!»، هورست می گوید.
· یکی از بچه ها بالاخره می تواند به تنهائی سوار پونی شود.
· «برای اینکه پاهای درازی دارد»، کلاودیا می اندیشد.
· تماشاچی ها برای پسرک کف می زنند و آفرین می گویند.
· «تماشاچی های محترم!»، رئیس سیرک یکهو سر و کله اش پیدا شده.
· «سیرک بلونی، فردا نمایش خداحافظی اش را در این شهر برگزار می کند.
· فردا در رأس ساعت سه بعد از ظهر.
· برنامه امروز اکنون به پایان می رسد.
· ما امیدواریم که از برنامه ما راضی و خشنود باشید و از شما ممنون و متشکریم!»
· نوای موسیقی فضا را پر می کند.
· «تمام شد؟»
· تمام شد!
· کلاودیا اندکی کف می زند.
· او تصاویر رنگارگ زیادی را به خاطر سپرده است و تمامی سیرک بلونی را نیز.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر