۱۳۹۸ تیر ۱۷, دوشنبه

سیری در غزلی از خواجه شیراز (۱۵)

 
حافظ
 
ویرایش و تحلیل
از
میمحا نجار

۱
شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد
قدر یک ساعته عمری که در او داد کند
 
معنی تحت اللفظی:
یک ساعت عدالت شاه
در
تمام عمرش
بهتر
از
صد سال عبادت و ریاضت (زهد) او
ست.
 
خواجه
در
این بیت غزل،
 دوئالیسم عدالت ـ عبادت و ریاضت
را
توسعه می دهد
و
نقش تعیین کننده
را
از 
آن عدالت 
می داند.

خواجه
اینجا
زهد
را
به 
معنی ریاضت (بی اعتنایی به لذات دنیوی)
به
کار می برد.
 
سؤال
این
است
که
منظور خواجه از داد چیست
و
دلیل طرفداری خواجه از داد و توصیه اکید دادگری به اعضای طبقه حاکمه چیست؟
 
۲
دلا منال ز بیداد و جور یار 
که
 یار
تو را نصیب همین کرد
 و
 این 
از 
آن
 داد
است
برو فسانه مخوان و فسون مدم حافظ
کز این فسانه و افسون مرا بسی یاد است
 
معنی تحت اللفظی:
از
جور و بیداد یار
گلایه مکن.
 
یار
به 
تو
همین را داده است
و
همین داده یار،
داد
است.
 
حقیقت
همین 
است
و
بس.
 
خواجه در این دو بیت آخر غزل
تعریفی سوبژکتیو 
(تعریفی بسته به سوبژکت)
از
داد
(عدالت)
ارائه می دهد:
داد (عدالت) = همان اجرت و دستمزد و غیره که یار (دوست) می دهد.
 
بدین طریق
داد
فاقد تعریف استاندارد و عینی (اوبژکتیو) می گردد:
داد
حتی
می تواند
 مشت و لگد و تف و توهین یار (دوست) هم باشد. 

تناقض منطقی
بین این دو بیت خواجه
اکنون
آشکار می گردد.

پادشاه
به
مثابه دوست
در
این صورت
اصلا
نمی تواند بیدادگر باشد.

خواجه در بیت دیگری
دوست
را
هم
تعریف کرده است:
 
 
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که
دوست (خواجه) خود روش بنده پروری داند.
 
معنی تحت اللفظی:
تو
بندگی
بسان گدایان  (پرولتاریا)
به
ازای مزد
نکن.
 
برای اینکه یار یعنی خواجه رسم و رویه بنده پروری را می داند.
 
داد
در 
این بیت غزل
یعنی
اجرتی
که
خواجه
(اعضای طبقه حاکمه در طویله برده داری)
 به
 بنده 
می دهد.
 
عقد قرارداد کاری
و
تعیین پیشاپیش میزان دستمزد
به
معنی سقوط عمله و کارگر به درجه گدایان
است.
 
۳
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت
کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ
پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت
 
معنی تحت اللفظی:
من از بیداد تو گلایه نمی کنم.
بیداد تو فرقی با لطف و داد (بخشندگی، کرامت) ندارد.
پیوند حافظ با تو
گسست ناپذیر
است.
 
خواجه
اینجا
هم
«تعریفی» سوبژکتیو از مقوله داد ارائه می دهد.
 
داد = بیداد لطیفان
 
وقتی از خردستیزی خواجه
سخن می رود،
به
همین دلایل
است.

ادامه دارد. 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر