۱۳۹۸ تیر ۱۷, دوشنبه

صمد بهرنگی از دید احسان طبری (۱۷)


قهرمانِ منفرد یا مجاهدِ خلق؟
احسان طبری
ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور



تمامِ نَسجِ داستان تا رسیدن ماهی سیاه کوچولو به دریا 
( که سمبلی از جامعه و خلق است )، 
عبارت است
 از 
عبور از مراحل مختلف نبرد، 
و در این سلوک انقلابی، 
قهرمان به تدریج بصیرتر و آبدیده تر می شود، 
گرچه چنانکه خواهیم دید،
 نمی تواند به درجۀ لازمِ تکامل دست یابد.
 
یکی از حوادثِ این سیر و سلوک، 
ملاقات ماهی سیاه کوچولو با مارمولک
 است 
که
 از 
تیغِ گیاه ها 
خنجر می تراشد 
و 
به 
ماهی های دانا 
می‌دهد.

مارمولک
در
قصه ماهی سیاه کوچولو
سمبل چیست و کیست؟

طبری
کمترین تلاشی در جهت کشف هویت و ماهیت مارمولک 
به
خرج نمی دهد.

برای اینکه طبری
بیگانه
با
تفکر مفهومی
است.

مفاهیم
برای احسان طبری
پلکان های شناخت
نیستند.

وقتی
از
سوبژکتیویسم معرفتی (شناختین) طبری
سخن می رود،
به
همین دلیل
است.

۱ 
یکی از حوادثِ این سیر و سلوک، 
 ملاقات ماهی سیاه کوچولو با مارمولک
 است 
که
 از 
تیغِ گیاه ها 
خنجر می تراشد 
و 
به 
ماهی های دانا 
می‌دهد.

مارمولک
اسلحه ساز
است.

مارمولک
برای چریک فدایی 
تفنگ و فشنگ و تپانچه و نارنجک و خنجر و بمب می سازد.

هدف صمد
از
عبور از ارس
(به روایت یارانش)
که
به
دلیل ناتوانی از شنا،
به
 غرق گشتنش منجر می شود،
  پیدا کردن مارمولکی
در
آنسوی ارس
یعنی
در
آذربایجان شوروی 
بوده است.

خصوصیات اصلی مارمولک
دال
بر
همین حقیقت امر
است:

۲
 از 
تیغِ گیاه ها 
خنجر می تراشد 
و 
به 
ماهی های دانا 
می‌دهد.

مارمولک
در
واقع
نه
اسلحه ساز
(آهنگر و غیره)
است
و
نه
دلال اسلحه.

چون
مارمولک
به 
فکر ارتزاق از طریق اسلحه سازی 
نیست:

  وقتی ماهی سیاه کوچولو به مناسبت دریافتِ خنجر از مارمولک تشکر می‌کند، 
 مارمولک در پاسخ می‌گوید:
«تشکر لازم نیست من از این خنجر ها خیلی دارم 
وقتی بیکار می شوم، 
می نشینم از تیغ گیاه ها خنجر می سازم
 و 
به ماهی های دانایی مثل تو
 می‌دهم.
مارمولک
ماجراجو
ست.
اسلحه سازی تفنن او ست.

مارمولک
خنجرهای خود
را
به
رایگان
در
اختیار  ماهی های دانا
قرار می دهد.

پارادوکس تروریسم فدایی و مجاهد
همینجا ست:
بدترین دشمنان سوسیالیسم
برای رسیدن به قدرت
به
هر کردوکاری
حاضر بوده اند.

مجاهدین
حتی
به
مأموریت از طرف سفارت شوروی
به
ترور شخصیت های امریکایی
مبادرت ورزیده اند.

این
زباله های آنتی کمونیست
از سر تا پا
اوپورتونیست
بوده اند.
 
فاقد اصولیت و پرنسیپ
بوده اند.

۳
 از 
تیغِ گیاه ها 
خنجر می تراشد 
و 
به 
ماهی های دانا 
می‌دهد.

چسباندن صفت دانا به اجامر تکرو فدایی
 به
نیت خرپروری
است.

صمد
بسان مرادش
جلال آل عبا
عوامفریب
بوده است.

صمد
با
صفت دانا
هندوانه زیر بغل کودکان و نوجوانان ناقص العقل مردم
چپانده است.

چریک جماعت و مجاهد جماعت و حزب الله جماعت
مظاهر بی چون و چرای خریت
اند.

اخیرا
مادری
 خاطرات جوانی اش
را
در
رابطه با مسعود رجوی 
در
فیسبوک
منتشر کرده است.

به
عنوان مجاهد خلق
از
ایران 
با
هزار مشقت و مصیبت
فرار می کند
و
در
پاریس
به
حضور رهبر مشرف می شود.

رهبر با دیدنش می گوید:
«اینجا
 چه کار می کنی؟
چرا در ایران نمانده ای و شهید نشده ای؟» 
(نقل به مضمون)

۴
  ماهی گفت:  
مگر قبل از من ماهی ای از اینجا گذشت؟   
مارمولک گفت:  
خیلی ها گذشته اند.  
 حالا دیگر آنها برای خود دسته ای شده اند و مردِ ماهیگیر را به تنگ آورده اند»

اکنون 
تناقضی
وارد قضیه می شود.

البته
طبری
نه
قادر به کشف تناقض 
است
و
نه
مایل
به
کشف تناقض.

صمد
قصه نویس
نیست.

قصه
برای او
اسباب عوامفریبی
است.

این جمله مارمولک
بدان
معنی
است
که
فکر و ذکر همه ماهیان کوچولوی «کنجکاو و جسور»
نه
پیدا کردن آخر جویبار،
بلکه
تشکیل دار و دسته آنارشیستی، آوانتوریستی و تروریستی
است.
 
۵
وقتی ماهی سیاه کوچولو از مارمولک می‌پرسد 
چگونه مرد ماهیگیر را به تنگ آورده اند، 
مارمولک پاسخ می‌دهد:  «آخر نه که همه با هم اند، 
همین که ماهیگیر تور انداخت، واردِ تور می شوند 
و تور را با خودشان می کشند. می‌برند به ته دریا»

طبری
به
دلیل اقامت در غربت
منظور مستور صمد بهرنگی
را
از
این 
گفتگو
در نمی یابد.

فلسفه جنبش فئودالی ـ فاشیستی ـ آنارشیستی ـ آوانتوریستی ـ تروریستی فدایی و مجاهد و غیره
در
همین گفتگو
تبیین می یابد.

قبل از توضیح محتوای این گفتگو
به
تفسیر سوبژکتیویستی طبری از این گفتگو 
می پردازیم: 


این گفتگو را برای آن نقل کردیم 
که
 به 
نظر ما 
از لحاظ درکِ جهان بینیِ نویسندۀ قصه 
یعنی جهان‌بینیِ صمد بهرنگی 
و 
نه
 جهان‌بینیِ ماهی سیاهِ کوچولو
 که 
با 
جهان‌بینیِ صمد
 تفاوت دارد، 
دارای اهمیت است.
مارمولک می‌گوید:  "خیلی‌ها گذشته اند.  حالا دیگر آنها برای خود دسته ای شده اند که همه با هم اند".
اتّحاد و تشکلِ مبارزان 
برای به تهِ دریا بردنِ تورِ مرد ماهیگیر 
در
 این عبارات
 برجسته می‌شود.
 
 و 
"مرد ماهیگیر"
 در
 اینجا 
سمبلِ رژیم،
 سمبلِ نظامِ ستمگرِ موجود
 است  و
 صمد
 این سمبل
 را 
چند بار در متن داستان
 به
 کار 
می‌برد.  وقتی ماهی سیاه کوچولو سرانجام به دریای موّاجِ خلق می رسد،  در اینجا حادثه‌ای روی می‌دهد 
و 
یک بار دیگر،
 جهان بینیِ بهرنگی 
را 
برای خواننده
 روشن می‌کند.
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر