جمعبندی
از
مسعود بهبودی
حافظ
دامن کشان همیشد در شرب زرکشیده
صد ماهرو
ز رشکش
جیب قصب دریده
از تاب آتش می
بر
گرد عارضش خوی (عرق)
چون قطرههای شبنم بر برگ گل چکیده
لفظی
فصیح، شیرین
قدی
بلند، چابک
رویی
لطیف، زیبا
چشمی
خوش کشیده (؟)
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده
آن لعل دلکشش بین وان خنده دل آشوب
وان رفتن خوشش بین وان گام آرمیده
آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده
زنهار تا توانی اهل نظر میازار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
تا کی کشم عتیبت (عتیب تو را، قهر و خشم تو را) از چشم دلفریبت
روزی کرشمهای کن ای یار برگزیده
گر خاطر شریفت رنجیده شد ز حافظ
بازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده
بس شکر بازگویم در بندگی خواجه
گر اوفتد به دستم آن میوه رسیده
ویرایش:
دلم برای نفر بعدی زندگیات
میسوزد.
چون
بیچاره هر کاری هم بکند
یا
برای تو مهم نخواهد بود
و
یا
در بهترین حالت،
تو
را
به
یادِ من
خواهد انداخت.
می بینی،
صرفنظر از من
امکان پذیر نیست.
نوعی
وقت تلف کردن است.
پایان
۱
این شعر
برخلاف تصور برخی ها
نه
اگوئیستی
(مبتنی بر خودپرستی)،
بلکه
از سرتاپا
علمی و تجریی و رئالیستی و راسیونالیستی است.
۲
البته
اگر
آدم
آدم باشد و نه زباله
۳
آدم
در
رابطه
می زید.
۴
آدم
که
سهل است
خیلی از جانوران
مونوگام اند.
۵
رابطه میانانسانی
ای بسا
دشوارگسستنی است.
۶
استحکام و صلابت این رابطه
با
درجه آدمیت آدم ها
فزونی می گیرد و گسست آن دشوارتر می گردد.
۷
در روند رابطه و در اثر رابطه
هزاران رشته مادی و روحی و روانی، بیوشیمیای، ژنه تیکی، غریزی و طبیعی
آدمیان را به همدیگر پیوند می زند.
۸
این پیوند چنان قوی است
که
خیلی ها
مجددا مجبور به پیوست رابطه گسسته می شوند.
۹
به
همین دلیل
نیاکان ما
در
زمینه طلاق
تبصره ها و قوانین به ظاهر زاید
ولی
در واقع ضروری
وضع کرده اند.
۱۰
تا
برگشت احتمالی افراد تسهیل شود.
عیرانی ها
عوام وارگی ها و عوامفریبی ها
در این نابخردی حزب توده مدال المپیک را برده است .
مشد عباس
۱
حزب توده
شباهت غریبی به پسرک پابرهنه ای دارد
که
از هر ننه مرده ای تمسخر و طعنه و توهین می شنود
حتی از ننه و بابای خود
۲
اجامر بورژوا از جبهه ملی و غیره
به
نورالدین کیانوری ایراد می گیرند که از ارتجاع جماران
حمایت کرده است.
۳
انتقاد نشانه مهر است و قابل استقبال.
۴
مسئله اما این است
که
سران جبهه ملی و نهضت کثافت عازادی
جزو وزرای ارتجاع جماران بوده اند.
۵
مش کریم سنجابی وزیر خارجه خمینی بوده است
۶
مش مهدی بازرگان نخست وزیر طویله جماران بوده است
۷
بنابرین
انتقاد از رهبر حزب پابرهنه توده
باید
با
انتقاد از خود
توأم باشد.
۸
در غیر اینصورت
انتقاد سلب اعتبار می شود و به عوامفریبی استحاله می یابد.
۹
چون
حقیقت همیشه به صورت تام و تمام حقیقت است و نه به صورت نیمبند.
۱۰
حقیقت نیمبند بدتر از دروغ است.
۱۱
حزب توده را می توان انتقاد کرد و باید هم انتقاد کرد.
۱۲
اما
انتقاد از خود را هرگز نباید فراموش کرد.
۱۳
فرق مهم حزب توده با طویله های سیاسی دیگر
اتفاقا
توان انتقاد از خود
توسط حزب توده و سگان توده است.
۱۴
نسبت دادن نابخردی به حزب توده
نشانه خریت است
اگر
ناشی از خردستیزی و عوامفریبی نباشد.
۱۵
در
ایران ویران
خرد اندیشنده
جز حزب توده
مدافعی نداشته است.
۱۶
حزب توده عاری از ایراد نبوده است
ولی
تنها حزب خردگرای ایران ویران بوده است.
یادش به یاد باد
۱۷
اگر حزب توده را
حذف کنند
جز زباله چیزی باقی نمی ماند.
۱۸
ضمنا
از اساتید دانشکاه ها چه پنهان
که
وابستگی و خیانت و غیره
از مفاهیم فئودالی اند.
۱۹
هر کس و هر حزب
متعلق به طبقه اجتماعی معینی است
و
متحد بین المللی دارد.
۲۰
متحد دربار پهلوی طبقه حاکمه امپریالیستی بوده است
۲۱
به همان سان که متحد حزب توده
طبقه کارگر جهانی بوده است
خواه
طبقه کارگر به صورت دولت سازمان یافته
(دول سوسیالیستی)
و
خواه طبقه کارگر در حال مبارزه برای کسب قدرت دولتی
۲۲
ارتجاع سیاه جماران
متحد طبیعی طبقه حاکمه امپریالیستی است.
۲۳
فریب تضادهای درونطبقاتی را نباید خورد.
۲۴
وعده سرکوب ریشه ای حزب توده
را
خمینی لاشخور به امپریالیسم داده بود
۲۵
مراجعه کنید به سخنان میرحسین موسوی
از صدا و سیمای جماران
در
شب عاشورای حزب توده
پس از عرعر کوسه کثافت
این فیسبوک همچین هم که فکر میکنیم مجازی نیست
خیلی مواقع عشق و محبتی همینجا از رفقا میبینی که میفهمی چقدر دوستیها واقعیست
ممنون از رفیقی که پیرو پُستي كه در مورد نبود يك دارو براي يك بيمار گذاشتم با هر زحمتي بود دارو را پيدا و به دستم رساند و امروز براي بيمار استفاده شد.
امیر المجازیون
۱
استثناء
همیشه وجود دارد.
۲
تعیین کنده در دیالک تیک استثناء و قاعده (برشت)
اما
قاعده
است.
۳
با طناب استثناء نمی توان در چاه تحلیل چیزی اندر شد و در چاه نماند.
۴
دوست شاید در کره مریخ یافت شود.
در کره نفرین شده زمین
دشمن
حتی یافت نمی شود.
۵
ما در عصر عرعر به سر می بریم
عصری که در آن
خلایق حتی توان دوستی با خویشتن خویش را ندارند.
۶
عصری که در آن
خلایق
پهلوان در خودستیزی اند
بمب بر کمر خود و زن و توله خود می بندند
و
در
محل تجمع مردم منفجر می کنند تا در بهشت برین خیمه ای اجاره کنند و کیف خر کنند.
۷
دوستی ها عنترنت
عمدتا بند تنبانی اند
چون کاربران آن
عمدتا
یا علافند و یا عیاش
۷
از یک میلیون نفر نمی توان احدی پیدا کرد که به دنبال اندیشه باشد
دنبال حقیقت عینی بودن پیشکش اجنه عالم جبروت و هپروت
۸
در عصر عرعر
عکس عندیشی جای خوداندیشی
را
گرفته است.
۹
خلایق فقط عکس می بینند و عکس می چینند و عکس در عکسدان عظیم خود عنبار می کنند و خیال میکنند که زندگی می کنند
۱۰
به کجای این طویله می توان آویخت پالان را؟
عرعر به عوض اندیشه
۱
این هارت و پورت های عنقلابی حریف
را
می توان تحلیل کرد
و
محتوای عوامفریبانه آنها را اثبات نمود.
۲
البته اگر کسی دنبال اندیشه باشد.
۳
عیرانی جماعت هر کدام طویله ای افتتاح کرده و طرفدار آن شده اند و کمترین اعتنایی به حقیقت عینی ندارند.
۴
چه بسا
عاجز از فهم حرف دهان خود اند
چه رسد به حرف دهان همنوع خود
۵
در طویله جماران اکنون نیروی انقلابی وجود ندارد تا «رژیم فلان و بهمان» را سرنگون کند و شق القمر کند.
۶
اگر حزب و سازمان و شخصیتی خلقی و انقلابی می شناسید
نام
ببرید
تا
افکارش را تحلیل کنیم.
۷
مدعیان رنگارنگ اوپوزیسیون
مترقی تر از اجامر فاشیست و فوندامنتالیست جماران و جمکران نیستند.
۸
زباله اند.
۹
ما زباله های همه این زباله ها را تحلیل و منتشر کرده ایم.
۱۰
می توانید بخوانید.
۱۱
اگر استثنائا دنبال حقیقت عینی هستید
حافظ
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او
گفت:
«کو محتسبی که مست گیرد؟»
در بحر فتادهام چو ماهی
تا یار مرا به شست (قلاب ماهیگیری) گیرد
در پاش فتادهام به زاری
آیا بود آن که دست گیرد
خرم دل آن که همچو حافظ
جامی ز می الست گیرد
نه.
۱
این دروغ بی شرمانه ای بیش نیست.
۲
این
نوعی تطهیر فاشیسم است.
۳
این عوامفریبی عنقلابی است.
۴
هیتلر فقط در داخل رایش سوم ۶ میلیون نفر را به طرز سیستماتیک ترور کرده و چه بسا در کوره های آدمسوزی خاکستر کرده است
و
در خارج از رایش سوم
فقط
در اتحاد شوروی
۲۰ تا ۳۰ میلیون نفر را
بمباران کرده و یا به مسلسل بسته و به قتل رسانده است
۵
هیتلر
حتی در همسایه اش فرانسه
دهها هزار دهقان را در دهات فرانسه در کاهدانی ها زندانی کرده و بعد به آتش کشیده است
تجرید چیست؟
۱
نتیجه انعکاس انتزاعی
ربطی به اراده ندارد.
۲
ربط
به
تجرید
دارد.
۳
شما سرو و صنوبر و سپیدار و غیره را اگر از مشخصات منحصر به فردشان
تهی سازید و مشخصه مشترک شان را نامگذاری کنید
به مفهوم ـ واژه درخت می رسید.
۴
درخت
تصویر و یا نتیجه تجرید و یا انعکاس انتزاعی سرو و صنوبر و سپیدار و غیره
در
ضمیر شما
است.
۵
درخت وجود خارجی ندارد.
۶
درخت مفهوم است و مجرد است و فقط در ذهن ما وجود دارد.
۷
در
خارج از ذهن ما
منشاء مادی، مشخص و واقعی درخت یعنی سرو و صنوبر و سپیدار و غیره وجود دارند.
۸
حالا
این مثال درخت
را
به
مفهوم خدا منتقل کنید.
صدها تن از پرسنل پلیس امریکا
عضو گروهک های فاشیستی و راسیستی اند
و
فرقی با مش دونالد ندارند.
سؤال استراتژیکی بعضی ها در اواخر دهه دوم قرن ۲۱
چرا ما دعا می کنیم ؟
در حالی که خداوند از خواسته های ما آگاه است و اگر سکوت هم کنیم او همه را می داند!؟
حریفه شریفه
۱
خدا چیست و کیست؟
۲
خدا تصویر است
۳
خدا مفهوم است.
۴
خدا
نتیجه تجرید است.
۵
خدا
نتیجه ی انعکاس انتزاعی برده داران و فئودال ها و خوانین و سلاطین و قلدران قدر قدرت و جباران است.
۶
خدا از تضرع و زاری و ذلت مردم
بسان منشاء مادی اش
لذت می برد.
۷
ضمنا
هر خصلت مثبت و منفی که اینها دارند
خدا هم دارد.
۸
هم به کمک جواسیسش از حال خلایق خبر دارد و هم اگر جواسیس غافل باشند
خبر ندارد.
۹
دعا و ندبه و نوحه و مرثیه و ضجه و زاری را هرگز نباید فراموش کرد
چه
تحت ضربات شلاق جلادان جماران و طالبان و داعش و بخور حرام و غیره و چه در فراغت تصادفی از ضربات شلاق این جباران جهان
حاج داوود رحمانی
از روسای معروف زندان قزلحصار دراوایل دههی ۶۰ است.
قبر، واحدهای مسکونی و قیامت از ابداعاتِ او در شکنجه برای درهم شکستن و به توبه واداشتن زنان زندانیِ مارکسیست میباشد.
قبر و قیامت و واحد مسکونی در زندان قزلحصار:
در قبرها متجاوز از ۹ ماه زنان و سپس مردان را در تابوت یا جعبههایی که تهیه کرده بودند با چشمبند در بدترین وضعیت با شکنجه و آزار و اذیت فراوان به بند کشیده بودند تا عذاب شب اول قبر را که در روایات شیعی آمده به زندانیان بچشانند.
زندانی حق نداشت در طول روز سرش را روی پایش بگذارد و چرت بزند. حقِ عطسه و سرفهکردن را نداشت.
دائم تحت کنترل بود و میبایستی در طول روز به صدای قرآن، القائات ایدئولوژیک و مصاحبههای افراد درهمشکسته و … از طریق بلندگو گوش میکرد.
نمایندگان آیتالله منتظری و شورای عالی قضایی همهی این صحنهها را دیده بودند.
خودِ مسئولان نظام شرایط زندانهای دادستانی را با زندانهای حجاج بن یوسف و بدترین زندانهای تاریخ مقایسه کرده بودند.
لاجوردی در مراسم تودیعاش در ۲۹ دی ماه ۶۳ در این رابطه میگوید:
"حالا زندان ما شد زندان حجاج بن یوسف و بدتر از آن."
او در ادامه راجع به حاج داوود رحمانی میگوید:
"به حاج داود رحمانی مسئول زندان قزلحصار میگویند تو لیاقت ادارهی زندان را نداری، چرا چون توانایی فراوان دارد.
حالا به پاس خدماتش او را حجاج بن یوسف میکنند."
حاج داوود رحمانی در مرداد ۶۰ با حکم علی قدوسی دادستان کل و با پشتیبانی اسداله لاجوردی به ریاست زندان قزلحصار رسید.
دوران حاکمیت او در زندان به دوران وحشت معروف است.
شیخ حسینعلی انصاری نجف آبادی، نماینده و بازرس تام الاختیار آیتالله منتظری در زندانها توانست با بیش از ۸۰ زن زندانی درهم شکستهی جسمی و فروپاشیدهی روانی ملاقات و گزارش شکنجههای طاقت فرسای آنان را به گوش آیتالله منتظری برساند.
او بعدها درخاطراتش نوشت وقتی گزارش بازرسی از زندانها را برای آقا (آیتالله منتظری) میخواندم اشک از گونههای مبارکشان جاری میشد و تا صبح در اتاق راه میرفتند.
درنهایت با فشار آیتاالله منتظری، حاج داوود رحمانی در تیرماه ۶۳ از ریاست زندان قزلحصار کنار گذاشته شد و چندی بعد نیز در دیماه ۶۳ اسدالله لاجوردی از سِمت دادستانی انقلاب و ریاست زندانها برکنار شد.
شیخ حسینعلی انصاریِ نجفآبادی در یک حادثه مشکوک رانندگی درگذشت بیآنکه نام و یاد و خاطرش به پاس نجات جان انسانهای بسیاری گرامی داشته شود.
داوود رحمانی یک آهنگر قویهیکل بود.
حافظ
در نماز ام (در نماز مرا) خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی
همه
بر باد آمد
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد (عاشقی و کار بنیان کسب کرد.)
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد، گل و باد صبا شاد آمد
ای عروس هنر از بخت شکایت منما
حجله حسن بیارای که داماد آمد
دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ما ست که با حسن خداداد آمد
زیر بار (میوه) اند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بار غم
آزاد
آمد
مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان
تا بگویم که ز عهد طرب ام (عهد طرب مرا) یاد آمد
پایان
ایرادات نظری این شعر سایه کدامند؟
ویرایش:
سایه
نه هراسی نیست
پیش ما
ساده ترین مسئله
مرگ
است
مرگ ما
سهل تر از کندن یک برگ
است
من به این باغ می اندیشم
که یکی پشت درش
با
تبری تیز
کمین کرده است
دوستان گوش کنید
مرگ من مرگ شما ست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من
بار دگر
در
شما
کشته شوم
سعدی
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند
دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست
سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند
سحر گویند حرام است در این عهد
ولیک
چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند
غرقه در بحر عمیق تو
چنان بیخبرم
که مبادا که دریام (دریا مرا) به ساحل نکند
به گلستان نروم تا تو در آغوش منی
بلبل
ار روی تو بیند
طلب گل نکند
هر که با دوست چو سعدی نفسی خوش دریافت
چیز و کس در نظرش باز تخیل نکند
فریدون مشیری
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش
اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مىشود انسان پاک
هرکه با گرگش مدارا مىکند
خلق و خوى گرگ پیدا مىکند
هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مىنماید، گرگ هست
در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر
اینکه مردم یکدگر را مىدرند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مىکنند
این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند
گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
پایان
اشعار فریدون مشیری
باید تحلیل شوند.
۱
ما برخی از آنها را تحلیل کرده ایم.
۲
طرز تفکر مشیری
فرق زیادی با طرز تفکر شهریار شیره ای ندارد.
۳
طرز تفکر مشیری و شهریا و خامنه ای و خمینی
طرز تفکری ماقبل علمی و خرافی است
۴
این شعر او را هم می توان تحلیل کرد
و
خرافی بودن افکار او را اثبات نمود
حافظ
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم:
«بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
سایه طوبی و دلجویی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم؟
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
میخورد خون دلم مردمک دیده سزا ست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم»
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر