۱۳۹۷ شهریور ۱۶, جمعه

پای منبر دکتر مرتضی محیط و پامنبری های او (۱۱)


مرتضی محیط
(متولد ۱۳۱۴ در شوشتر خوزستان)
نویسنده و پژوهشگر
مقیم کالیفرنیا
حوزهٔ فعالیت او بیشتر در زمینهٔ مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است.
وی از حامیان جنبش سبز و از مخالفان حملهٔ نظامی به ایران است و آن را با هدف نابودی ایران تحت عنوان دخالت بشردوستانه می‌داند.
یادداشتی بر مفهوم "چپ ملی" در دیدگاه دکتر مرتضی محیط
نویدنو
تلخیص، ویرایش و تحلیل
از
یدالله سلطان پور
پامنبری ها:
حقیقت آن است که برخورد مارکس و مارکسیست ها به مسئله ملی
از منشور مبارزه طبقاتی می گذرد
و
همواره تحلیل مشخص از وضعیت مشخص یک تضاد، درگیری و جنگ بین دو کشور و ماهیت آن جنگ است
که
مهم ترین عامل برای تشخیص جهت گیری های ارتجاعی یا ترقی خواهانه هر یک از طرفین جنگ
در روند عمومی مبارزه طبقاتی و رهایی بخش است.
دکتر محیط که زندگی و آثار مارکس را ترجمه کرده اند،
آیا در هیچ (؟) جایی از نوشته های مارکس و زندگی ایشان
به عبارتی برخورد کرده اند
که
بیانگر مفهومی نزدیک به آنچه ایشان تحت عنوان "چپ ملی" یا " ملی گرای آلمانی سه آتشه"
از آن سخن می گویند ،
باشد ؟
"ملی گرایی سه آتشه"
بیشتر تداعی کننده نوعی ناسیونالیسم افراطی و گرایشاتی چون پان ترکیسم، پان عربیسم و انواع پان (پانیسم) های مشابه دیگر
و
بدتر از آن
حتی شووینیسم و نازیسم
است.
نسبت دادن اینگونه القاب به مارکس
بشدت دور از حقیقت و دور از انصاف به نظر می رسد.
این ادبیات،
فاقد دقت علمی است
و
با
محتوی اساسی مارکسیسم
به عنوان دانش مبارزه طبقاتی و رهایی بخش بشر از مناسبات مبتنی بر استثمار سیستم سرمایه داری
و
بنای جامعه سوسیالیستی مبتنی بر توسعه انسانی
سازگار نیست.
بعید به نظر می رسد
مارکسیستی
بارزترین و فاجعه بارترین اشتباهات چهره های برجسته ای چون کائوتسکی و برنشتاین از حزب سوسیال دموکرات آلمان در انترناسیونال دوم در دفاع از کشور خود و به عبارت دیگر وجه ملی و بورژوازی خودی و تشویق و کشاندن کارگران آلمان به رویارویی با کارگران سایر کشورهای درگیر جنگ با آلمان در جنگ جهانی را به خاطر نداشته باشد.
این همان انحرافی بود که لنین در برابر آن ایستاد و ضرورت تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ انقلابی بر علیه بورژوازی خودی و انتقال "همه قدرت به دست شوراها " را و پیروزی انقلاب اکتبر را دنبال نمود.
با چنین پیشینه ای در جنبش کارگری و کمونیستی است
که
فعالان چپ و کارگری در ارتباط (رابطه، پیوند) با جنگ ها
پیش از هرچیز
بر اساس تحلیل مشخص از وضعیت مشخص
به تحلیل جنگ و طرفین آن و ماهیت طبقاتی و اهداف آنها پرداخته
و
اگر آن را در جهت منافع عمومی جامعه و طبقه کارگر ارزیابی نکنند،
جنگ را ناعادلانه ارزیابی کرده و آن را تحریم می کنند
که
مصداق های آن در تاریخ جنبش کمونیستی نیز فراوان است.
حال باید دید
با
چنین بستری از تفکر و تحلیل
چگونه می توان عبارت " ملی گرای آلمانی سه آتشه" را به مارکس منتسب نمود!
به نظر می رسد رفیق محترم و بزرگوار ما
دکتر محیط
برای پیشگیری از ترویج سوء تفاهم،
بدون تعارف
باید
در انتخاب واژگان مورد استفاده خود
دقت بیشتری از خود نشان دهند.
این تز «انتقادی» پامنبری ها از مفاهیم مرتضی محیط
را
بهتر است
نخست تجزیه و بعد تحلیل کنیم:
۱
حقیقت آن است که برخورد مارکس و مارکسیست ها به مسئله ملی
از منشور مبارزه طبقاتی می گذرد
و
همواره تحلیل مشخص از وضعیت مشخص یک تضاد،
درگیری
و
جنگ
بین دو کشور
و
ماهیت آن جنگ است
که
مهم ترین عامل برای تشخیص جهت گیری های ارتجاعی یا ترقی خواهانه هر یک از طرفین جنگ
در روند عمومی مبارزه طبقاتی و رهایی بخش است.

پامنبری ها
از
فرط حواسپرتی
میان مفاهیم کج و معوج مرتضی محیط
و
مفهوم مسئله ملی
علامت تساوی می گذارند.

ضمنا
مفهوم مسئله ملی
را
تحت اللفظی، معنی و عملا تحریف می کنند.
مسئله ملی
در هر کشور،
معمولا
به
مسئله مربوط به تضادهای ملی در آن کشور اطلاق می شود.
پیش شرط طرح و حل مسئله ملی
وجود ملت های متنوع در کشور مورد نظر است.
یعنی
طرح مسئله ملی در جوامع فئودالی ـ ملوک الطوایفی خطای بزرگی است.

در ایران از دیرباز مد شده
و
تجزیه طلبی با مفهوم خودمختاری ملی پرده پوشی می شود.

طرفه تر از طرفه
این است
که
حلالان مسئله کذایی ملی
مشتی فئودال، گردنه گیر، راهزن و آدمکش
بوده اند و هستند.
غافل از اینکه هم معمار ملت و هم طبقه قادر به تشکیل خودمختاری ملی
در
دوران کنونی
(دوران گذار تمامارضی (گلوبال) از سرمایه داری به سوسیالیسم)
طبقه کارگر است و بس.
۲
حقیقت آن است که برخورد مارکس و مارکسیست ها به مسئله ملی
از منشور مبارزه طبقاتی می گذرد
منظور پامنبری ها این است
که
مسئله ملی باید در پرتو مبارزه طبقاتی بررسی شود.
اولا
چرا و به چه دلیل؟
ثانیا
این رهنمود تحلیلی
را
کجا مارکس و مارکسیسم داده است؟

ثالثا
منظور از مبارزه طبقاتی چیست؟

۳
حقیقت آن است که برخورد مارکس و مارکسیست ها به مسئله ملی
از منشور مبارزه طبقاتی می گذرد
مبارزه طبقاتی
یکی از مفاهیم مظلوم است
که
بر آن ستم رفته است.
تصور غالب راجع به مفهوم مبارزه طبقاتی
مبارزه از پایین بر ضد بالا ست.
مثلا
مبارزه هر از گاهی توده های برده بر ضد فرماسیون اقتصادی برده داری است.
آنچه
که
در این «تعریف» و استنباط از مفهوم مبارزه طبقاتی
عینا و عملا
پرده پوشی
می شود،
مبارزه از بالا بر ضد پایین است
که
بی وقفه و بی امان جریان دارد.

۴
حقیقت آن است که برخورد مارکس و مارکسیست ها به مسئله ملی
از منشور مبارزه طبقاتی می گذرد.
راستی
چرا
نباید
مسئله ملی
را
بی اعتنا به مبارزه طبقاتی کذایی
عینا و مستقلا
مورد بررسی همه جانبه قرار داد؟
آخر
این چه برداشتی از مارکس و مارکسیسم است
که
دست و پای بررسی کننده مسائل را می بندد
و
راه
را
برای بندبازی پراگماتیستی هموار می سازد؟
چنین طرز و طریق برخورد
با
روح مارکس و مارکسیسم
منافات دارد.
۵
حقیقت آن است که برخورد مارکس و مارکسیست ها به مسئله ملی
از منشور مبارزه طبقاتی می گذرد
و
همواره
تحلیل مشخص از وضعیت مشخص یک تضاد،
درگیری
و
جنگ
بین دو کشور
و
ماهیت آن جنگ است
که
مهم ترین عامل برای تشخیص جهت گیری های ارتجاعی یا ترقی خواهانه هر یک از طرفین جنگ
در روند عمومی مبارزه طبقاتی و رهایی بخش است.

کسی که بررسی مسئله کذایی ملی
را
در پرتو مبارزه طبقاتی توصیه می کرد،
همان کسی است
که
آیه ی تحلیل مشخص از وضع مشخص
(لنین)
را
نازل می کند.
آنهم
چه نازل کردنی:
تحلیل مشخص از وضع مشخص هر تضاد
هر درگیری
و
هر جنگ میان کشورها
و
ماهیت آن جنگ
را
این ادعای نطنز پامنبری ها
به چه معنی است؟
۶
و
همواره
تحلیل مشخص از وضعیت مشخص یک تضاد،
درگیری
و
جنگ
بین دو کشور
و
ماهیت آن جنگ است
تحلیل مشخص از وضع مشخص هر تضاد (؟)،
عملا
نسبیتی
را
وارد تحلیل می سازد.
یعنی
توصیه مارکسی و مارکسیستی کذایی مسئله کذایی ملی در پرتو مبارزه طبقاتی
را
به باد فراموش می سپارد.

مثال
تضاد ملی در کشوری
باید مورد بررسی مشخص از وضع مشخص آن تضاد قرار گیرد.

این
عملا
به معنی حذف جنبه عام مسئله مورد بحث
و
تقلیل آن به جنبه منفرد و خاص است.

این نوع تحلیل ها
در بهترین حالت
می توانند امپیریستی و پوزیتیویستی و متافیریکی باشند
و
نه
ماتریالیستی ـ دیالک تیکی
سؤال
این است که پامنبری ها
چگونه به این جفنگنظر رسیده اند؟
۷
حقیقت آن است که برخورد مارکس و مارکسیست ها به مسئله ملی
از منشور مبارزه طبقاتی می گذرد
و
همواره
تحلیل مشخص از وضعیت مشخص یک تضاد،
درگیری
و
جنگ
بین دو کشور
و
ماهیت آن جنگ است
که
مهم ترین عامل برای تشخیص جهت گیری های ارتجاعی یا ترقی خواهانه هر یک از طرفین جنگ
در روند عمومی مبارزه طبقاتی و رهایی بخش است.

دلیل رسیدن آنها به این جفنگنظر
خط مشی بلشویک ها تحت رهبری لنین و انجمن اسپارتاکیست ها در آلمان
در
زمینه موافقت و مخالفت پرولتاریا با جنگ های امپریالیستی است
که
به انشعاب آنها از بین الملل دوم و احزاب بورژوایی سوسیال - دموکرات منجر می شود.
پامنبری های دکتر محیط
مخالفت بلشویک ها با شرکت در جنگ جهانی اول
را
به طرز مکانیکی
به معنی ضد ملی بودن بلشویک ها تفسیر می کنند.
حالا
معلوم می شود که مدعیان معنی مفهوم ملی را هم نمی دانند.
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر