۱۳۹۶ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

در انتظار حادثه «هادس»



 
پرسفونه 
 در اساطیر  یونان ملکه جهان زیرین
 و همسر هادس
ـ  فرمانده مردگان ـ
 است.

 او را  
کورئه یا کوره 
نیز می‌ نامند که به معنی دختر است.

  نام او به معنی  
«کسی است که نور را نابود ساخته است.»  


پرسوفنه
فرزند ربوده شده زئوس و الهه حاصلخیزی موسوم به دمتر بوده است.

 پرسفونه
زن جوان زیبای محبوب العموم بود
  هادس 
نیز او را برای خود می‌ خواست.
  روزی
 وقتی که  پرسفونه در حال چیدن گل‌ در دشتی به نام «انا» بود،
 ناگهان زمین شکافته شد و 
هادس 
 بیرون آمد و پرسفونه را ربود.

 هیچکس غیر از
 زئوس 
ـ خدای آذرخش ـ
و
هلیوس
ـ ایزد جوان خورشید ـ 
  متوجه این ماجرا نشد.

هنگامی که زمین زیر پای پرسفونه دهان گشود و هادس او را ربود،
 پرسفونه فریادی از وحشت برآورد که مادرش ـ دمتر ـ صدای او را شنید و 
مشعل به دست، به جستجوی دخترش برآمد: 
کاری که در مراسم آئینی کورئه کاربرد یافت. 

سرانجام هلیوس آشکار کرد که چه اتفاقی افتاده‌ است. 

دمتر 
بسیار خشمگین شد
دست از کار کشید و عزلت گزید
 و زمین، لم یزرع شد.

زئوس 
 هرمس را مأمور رهایش پرسفونه از دست هادس کرد.


هادس 
ـ با بی میلی ـ
این درخواست را قبول کرد
و به  پرسفونه  اناری داد.

پرسفونه 
پس از خوردن انار
 مجبور شد که نیمی از سال را 
نزد هادس در جهان زیرین باشد
 و نیمی را نزد مادرش در جهان رویین (روی زمین.)
 
وقتی پرسفونه نزد هادس است، 
دمتر 
ـ الهه رشد و رویش ـ
دست از کار می‌ کشد و به گیاهان اجازهٔ رشد نمی‌ دهد 
بعد به کُنجی می خزد و بازگشت دخترش را انتظار می‌ کشد.
 
  با 
بازگشت پرسفونه، 
رشد و رویش گیاهان آغاز می شود.
 
 صدای پای پرسفونه 
در برگشت به نزد مادرش 
برای زمین و گیاهان و جانوران
 بسان پیک بهار است.

پرسفونه 
در جهان زیرین 
 هم 
ملکه است 
و 
هم 
راهنمای ارواح مردگان.  

پرسفونه 
  معمولاً  در هیئت  ایزدبانوی جوان تصور و تصویر می شود 
که
 دانه ـ خوشه‌ ای یا شعله ور ـ مشعلی
 در دست دارد.

  گاهی
 او 
در کنار مادرش ـ دمتر ـ و استاد کشت و زرع ـ تریپتولموس ـ
 نشان داده می‌ شود. 

گاهی 
او را کنار همسرش ـ هادس ـ نشسته بر تخت سلطنت تصویر می‌ کنند.

شعری از 
ساغر
 


آب 
در بستر نهر
درخشش لرزان ماه را
در خواب روان بیدار می کند

 
پرسفونه ای 
در من به دنیا می آید،
با عطر وحشی اردیبهشت
 

نیمیم از خاک و نیم دیگرم از آتش
خاکستری خم گرفته
از آتش اشتیاق روشن و
سوزش شعله های متجاوز بهاری
در انتظار حادثه «هادس»
به ساعت باران
در چهلم اقاقی
 

***

پادشاه سرزمین مردگان من،
دریچه ای از این معبد خاکستری
که آن ستاره کوچک آبی رنگ
بر تاریکی ازلی مان بدرخشد،
برای

 دوام شادی ابدی من 
کافی است،
حادث شو.


پایان
ویرایش از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر