فردای انقلاب
·
شیپور ِ انقلاب، پرجوش و پرخروش
·
از نقطه های ِ دور، می آیدم به گوش
·
می گیردم قرار، می بخشدم امید
·
می آردم به هوش
·
فرمان جنبش است، هنگامه ی نبرد
·
غوغای ِ رستخیز، روز ِ قیام مرد
·
جان می پرد ز شوق، خون می چکد ز چشم
·
دل می تپد ز درد
·
در تیره جنگلی، انبوه و دور دست
·
بر طرف ِ کوهسار، در پای ِ رود ِ مست
·
ناچیز کلبه ای است، برپا ز دیر باز
·
دیواره پرشکست
·
بر شاخی از بلوط در آن مکان ِ تنگ
·
آویخته ز سقف، وارون ، یکی تفنگ
·
قنداقه پر غبار، وز گشت ِ سال و ماه
·
بی نور و تیره رنگ
·
این همدم ِ من است، کز روزگار ِ پیش
·
بیکار مانده است، بر جایگاه ِ خویش
·
از جنگ و از شکار، محروم و بی نصیب
·
افزوده تیرگی اش
·
شیپور ِ انقلاب پرجوش و پرخروش
·
از نقطه های ِ دور، می آیدم به گوش
·
می گیردم قرار، می بخشدم امید
·
می آردم به هوش
·
اندر پی اش ز دور، فریاد ِ توده ها
·
آید به دست ِ باد، بر گوش ِ من رسا
·
غوغای ِ کارگر، هورای ِ زنجیر
·
فریاد ِ بینوا
·
لختی به جای ِ خویش، می ایستم خموش
·
وانگه دوان دوان، خون در رگم به جوش
·
زی کلبه می دوم، سوی ِ تفنگ خویش
·
می گیرمش به دوش
·
پاکیزه می کنم، قنداقه اش ز خاک
·
گردش به آستین ، سازم ز لوله پاک
·
پس بر کمر ز شوق، بندم قطار ِ خویش
·
کین جوی و خشمناک
·
انبوه توده ها، فریاد ِ «مرده با»
·
نزدیک می شوند، آماده ی جهاد
·
غرنده همچو سیل، کوبنده همچو پتک
·
توفنده همچو باد
·
من بی خبر ز خویش، سرمست و بی قرار
·
در پیش ِ آن گروه، جویای کارزار
·
خوش، می دوم دلیر، کز روزگار ِ خصم
·
خوش برکشم، دمار
·
فریاد می کشد، پس با سر سپید
·
پیری از آن گذوه، با قلب ِ پر امید
·
ای یاوران به هوش، ای همرهان به پیش،
·
دشمن ز ره رسید !
·
سر نیزه های خصم، در نور ِ آفتاب
·
رخشد همی به چشم، چون موج ها بر آب
·
نیروی ِ دولت است، این لشکر ِ عظیم
·
سرکوب ِ انقلاب
·
رگبارهای تیر، ناگه ز هر دو سو
·
بارد به رهگذر، ریزد ز بام و کو
·
غلطم، من از میان، در حمله ی نخست
·
در خون خود فرو
·
انبوه ِ منقلب، کین خواه تر شود
·
جوشد به کارزار، همراه تر شود
·
آرد چنان هجوم، ریزد چنان به خاک
·
تا چیره ور شود
·
فردای انقلاب، بر صحن ِ کارزار
·
نیمای ِ من مرا می جوید اشکبار
·
من مرده ام، ولی شادم که صد چو او
·
شاد اند و کامکار
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر