محمد زهری
با این بی تو بودن
(تهران - اسفند ۱۳۳۹)
با سپاس
از
مسعود
با این بی تو بودن
(تهران - اسفند ۱۳۳۹)
با سپاس
از
مسعود
باز بودن
دوباره بودن
·
شرم بر من باد!
· - با این بی تو
بودن - باز بودن
·
بی تو، گفتن،
·
بی تو، خواندن،
·
بی تو، دیدن.
·
درد بر دل باد!
·
- بی آن آرزو- دیگر تپیدن
·
از در و دیوار هم، نَفرین شنیدن
·
روزی از دروازهٔ روز آمدم، بیدار
·
روز دیگر رفتم اندر پردهٔ شب، خواب
·
کوچه ها و خانه های آشنا، انگار،
·
حرف گنگی بود با هذیان یک بیمار
این فرو افتاده دیوارِ زمانفرسود
این دیوار آوار گشته ی فرسوده در اثر گذشت زمان
·
هیچ کس باور نخواهد کرد - من خود نیز –
·
این فرو افتاده دیوارِ زمانفرسود
·
روزگاری، برج و باروی دیاری بود
·
چشمهٔ سرشار آن اندیشه ها - اکنون –
·
مانده همچون،
·
دستِ خالیِّ به بی راهه نشسته ره نشینی
·
با هیاهو ها، خموشی، با نشانی ها، فراموشی
·
دل ـ همه ـ سنگ است و با گوش است، سنگینی
سرگران
بی اعتنا، متکبر، خشمناک
·
تو که چشم آسمان هستی،
·
جاودان هستی.
·
من که خاک سر گران هستم،
·
ناتوان هستم.
·
در میان ما، جدایی، از زمین تا آسمان است.
·
شرم بر من باد!
·
درد بر دل باد، با این بی تو بودن
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر