محمود کیانوش
زهری، در آفتاب و باران
(مجله ی نگین / دی ۱۳۵۰)
تحلیلی از
ربابه نون
زهری، در آفتاب و باران
(مجله ی نگین / دی ۱۳۵۰)
تحلیلی از
ربابه نون
محمود کیانوش
و او آگاه یا ناآگاه این تردید و دوگانگی را در شعرهایی به تمامی زمزمه میکند، مینالد، فریاد میزند.
در ایـن زمـزمه ها، ناله ها و فـریادها ست که گاه بانگ من واقعی او را میشنویم:
و او آگاه یا ناآگاه این تردید و دوگانگی را در شعرهایی به تمامی زمزمه میکند، مینالد، فریاد میزند.
در ایـن زمـزمه ها، ناله ها و فـریادها ست که گاه بانگ من واقعی او را میشنویم:
کردهام خو با غرور خـویشتن، ای دوست
گرچه جانم می پرد در حسرت یک بوسه ی عشقی به جان پیوند
لیک از جان می خورم سوگند
این پلنگ خفته را هرگز نخواهم داد
تـا بـگیرم دسـت طاووس نوازش را
گرچه جانم می پرد در حسرت یک بوسه ی عشقی به جان پیوند
لیک از جان می خورم سوگند
این پلنگ خفته را هرگز نخواهم داد
تـا بـگیرم دسـت طاووس نوازش را
۱
در ایـن زمـزمه ها، ناله ها و فـریادها ست که گاه بانگ من واقعی او را میشنویم.
در ایـن زمـزمه ها، ناله ها و فـریادها ست که گاه بانگ من واقعی او را میشنویم.
کیانوش اکنون «من» جدیدی را به «من» های طبیعی و اخلاقی محمد زهری اضافه می کند و آن را
«من» واقعی (رئال)
می نامد.
این اما به چه معنی است؟
الف
این اولا بدان معنی است که گویا من طبیعی و من اخلاقی محمد زهری
این اولا بدان معنی است که گویا من طبیعی و من اخلاقی محمد زهری
غیرواقعی (ایرئال) اند.
ب
این ثانیا فاتحه ای بر دوگانگی شخصیت محمد زهری است.
چون کسی نمی تواند در آن واحد حاوی سه «من» متفاوت باشد
این ثانیا فاتحه ای بر دوگانگی شخصیت محمد زهری است.
چون کسی نمی تواند در آن واحد حاوی سه «من» متفاوت باشد
و ضمنا هویت و یا شخصیت دوگانه بداشته اشد.
یعنی تجسم دوئالیسم هویتی و یا شخصیتی باشد.
یعنی تجسم دوئالیسم هویتی و یا شخصیتی باشد.
ت
محمد زهری در هر صورت به مثابه
محمد زهری در هر صورت به مثابه
فردی سه هویتی و یا سه شخصیتی
تصور و تصویر می شود.
۲
کیانوش
پس این مرد مردد و سرگردان را چه چیز مشخص میکند؟
کیانوش
پس این مرد مردد و سرگردان را چه چیز مشخص میکند؟
بدین طریق، محمد زهری رفته رفته مسخ می شود
و به عنوان «مردی مردد و سرگردان» جا زده می شود.
کیانوش باید خیلی حواسش پرت باشد که به این نظر رسیده باشد.
۴
کیانوش
در این چـهره ی دوگـانه، صداقت و بی ریایی چنان درخشان است که چشم را خیره میکند
کیانوش
در این چـهره ی دوگـانه، صداقت و بی ریایی چنان درخشان است که چشم را خیره میکند
و کیست که در این روشنایی پاک بخواهد دوگانگی چـهره ی او را
بـه دوگـانگی روح بداند که حقیقت دو رویی است.
او دو رو نیست، چهره ای دوگانه دارد.
او دو رو نیست، چهره ای دوگانه دارد.
کیانوش به سبب بیگانگی با تفکر مفهومی قادر به شناخت محمد زهری
و تبیین دقیق و درست استنباطات خود از او نیست.
هر کس برای شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها به مفاهیم فلسفی نیاز مبرم دارد.
در غیر اینصورت از
شناخت آنها و فرمولبندی نتیجه بررسی خود
عاجز خواهد ماند.
کیانوش به همین دلیل سر بر در و دیوار می کوبد
و پرت و پلا تحویل خواننده می دهد:
کیانوش محمد زهری را فردی تصور و تصویر می کند
که در آن واحد دو چهره و یک روح دارد.
خواننده از خود می پرسد:
چگونه و به چه ترفندی می توان بلحاظ چهره دوگانه بود و بلحاظ روح یگانه؟
چگونه و به چه ترفندی می توان بلحاظ چهره دوگانه بود و بلحاظ روح یگانه؟
۵
برای داشتن چهره دوگانه
باید ماسکی با هویتی دیگر بر سر کشید.
فقط در این صورت می توان هم هویت خود را در زیر ماسک داشت
و هم هویت دیگری را با ماسک از خود نشان داد.
این اما به معنی دو رویی خواهد بود.
الف
مظهر نمونه وار دو رویی،
مظهر نمونه وار دو رویی،
گل رعنا
ست که یک روی آن سرخ است و روی دیگر آن زرد.
ب
مظهر دیگر دو رویی،
مظهر دیگر دو رویی،
پارچه
است که پشت و رویش بلحاظ طرح و رنگ متفاوت اند.
ت
مظهر انسانی دو رویی،
مظهر انسانی دو رویی،
کسی است که حرفش با عملش تضاد داشته باشد.
۶
کیانوش ولی تعریف شخصی و دیگری از دو رویی دارد.
بنظر او پیش شرط دو رویی
کیانوش ولی تعریف شخصی و دیگری از دو رویی دارد.
بنظر او پیش شرط دو رویی
نه دوگانگی رو،
بلکه دوگانگی روح است.
علمای عیرانی
به همان سان که در عمل بی انضباط و بی پرنسیپ اند،
در تفکر هم بغایت بی انضباطند.
کیانوش فکر می کند
که می توان مفاهیم و مقولات علوم مختلف را به دلخواه «تعریف» یعنی تحریف کرد.
به همین دلیل دست به تحریف مفهوم پسیکولوژیکی دو رویی می زند.
به همین دلیل دست به تحریف مفهوم پسیکولوژیکی دو رویی می زند.
۷
پیش شرط دوگانگی روحی،
پیش شرط دوگانگی روحی،
بیماری روحی و به عبارت دقیقتر اختلال روانی است.
در این صورت بیمار روانی، هویت دو شقه و دوگانه کسب می کند.
یعنی حاوی دو هویت و یا چه بسا دو شخصیت متفاوت در آن واحد می شود.
در این صورت بیمار روانی، هویت دو شقه و دوگانه کسب می کند.
یعنی حاوی دو هویت و یا چه بسا دو شخصیت متفاوت در آن واحد می شود.
با این پدیده در فیلم های هیچکاک مواجه می شویم:
یکی از کاراکترهای او هم خودش است و هم مادرش که دیگر زنده نیست.
او ولی با تبحر خارق العاده ای نقش مادرش را بازی می کند.
یکی از کاراکترهای او هم خودش است و هم مادرش که دیگر زنده نیست.
او ولی با تبحر خارق العاده ای نقش مادرش را بازی می کند.
۸
در این چـهره ی دوگـانه، صداقت و بی ریایی چنان درخشان است که چشم را خیره میکند
در این چـهره ی دوگـانه، صداقت و بی ریایی چنان درخشان است که چشم را خیره میکند
و کیست که در این روشنایی پاک بخواهد دوگانگی چـهره ی او را
بـه دوگـانگی روح بداند که حقیقت دو رویی است.
محمد زهری زیر قلم کیانوش به فردی بلحاظ ظاهر، دوگانه
و بلحاظ باطن و یا روح، یگانه استحاله می یابد.
البته ضمنا هندوانه کت و کلفتی هم زیر بغلش چپانده می شود:
محمد زهری به عنوان مردی دو چهره، ولی یک روحه تصور و تصویر می شود
تا نتیجه گرفته شود که مظهر «صداقت و بی ریایی درخشان» است.
۹
تفکر دوئالیستی
تفکر دوئالیستی
را بهتر از کیانوش نمی توان نمایندگی و تبلیغ کرد:
کیانوش میان چهره و روح دیوار دوئالیستی می کشد تا نتیجه بگیرد
کیانوش میان چهره و روح دیوار دوئالیستی می کشد تا نتیجه بگیرد
که دوگانگی کذایی چهره محمد زهری کمترین ربطی به روح او ندارد.
چهره بزعم کیانوش برای روح، تره حتی خرد نمی کند.
این همان طرز تفکر خرافی مذهبی است
که تن آدمیان را به گور می سپارد و برای روح شان دعا می کند.
روح برای خود هستی مستقل از جسم کسب می کند
روح برای خود هستی مستقل از جسم کسب می کند
و در عالم ارواح تا ابد ادامه حیات می دهد.
با این ترفند فکری است
که وجود خدا و ائمه و ملائکه و اجنه و غیره توجیه و تئوریزه می شود.
الف
از کیانوش چه پنهان که
از کیانوش چه پنهان که
اولا
میان ماده و روح و یا جسم و جان (در قاموس او چهره و روح)
رابطه دیالک تیکی هست.
هر تحول و تغییر درونی و روحی،
هر تحول و تغییر درونی و روحی،
در سیمای هر چیز و هر جانور و هر کس منعکس می شود.
به همین دلیل
بیماری های جسمی و روحی و روانی
هر کدام مرضتصویر معینی را
سبب می شوند
و اطبا با توجه به این عوارض ظاهری به نوع بیماری پی می برند.
مرضتصویر
یکی از مقولات مهم علم پزشکی و روانشناسی است.
دیوانه را از چهره و حرکات و سکناتش نیز می توان تشخیص داد.
دیوانه را از چهره و حرکات و سکناتش نیز می توان تشخیص داد.
ب
ثانیا در دیالک ماده و ورح، روح ثانوی است.
روح و یا شعور و یا احساس و عاطفه و غیره محصول ماده است
ثانیا در دیالک ماده و ورح، روح ثانوی است.
روح و یا شعور و یا احساس و عاطفه و غیره محصول ماده است
و فقط در پیوند با ماده می تواند وجود داشته باشد.
روح و ماده پیوند دیالک تیکی ناگسستنی دارند.
پیوند دیالک تیکی را با بمب اتم هم نمی توان در هم شکست.
ت
ثالثا چند و چون روح هر کس
ثالثا چند و چون روح هر کس
وابسته به چند و چون زیست آن کس است.
کسی نمی تواند روح یگانه داشته باشد و ضمنا طرز زیست دوگانه داشته باشد.
به همین دلیل است که طرز تفکر و حالات روحی و روانی یک کارگر
با طرز تفکر و
حالات روحی و روانی یک لومپن (گدا، فاحشه، دزد، ولگرد و غیره) از زمین تا
اسمان تفاوت دارد.
کسی نمی تواند گدا باشد و ضمنا روحیات پرولتری داشته باشد.
ضرب المثل معروف مبنی بر
وجود عقل سالم در بدن سالم،
حاکی از همین حقیقت امر دیالک تیکی است.
۱۰
از سادگی افسانه های خوب خـطوطی و از غـبار خـواب های بد سایه ای چهره ی او را تصویر می کند.
از سادگی افسانه های خوب خـطوطی و از غـبار خـواب های بد سایه ای چهره ی او را تصویر می کند.
این برداشت من در آوردی کیانوش از شعری است که قبلا تحلیل کرده ایم:
سخت تنها مانده ام، اندیشناک روز های تو
که نمی دانم در آن آیینه ی خاموش بی تصویر
می نشیند چـهره ی افسانه های خوب،
یا غبار خواب های بد
که نمی دانم در آن آیینه ی خاموش بی تصویر
می نشیند چـهره ی افسانه های خوب،
یا غبار خواب های بد
معنی تحت اللفظی:
نمی دانم در آیینه بی تصویر و خاموش روزهای تو،
افسانه های زیبا انعکاس خواهند یافت
و یا بر آیینه ی آنها گرد و غبار کابوس خواهد نشست.
نمی دانم در آیینه بی تصویر و خاموش روزهای تو،
افسانه های زیبا انعکاس خواهند یافت
و یا بر آیینه ی آنها گرد و غبار کابوس خواهد نشست.
کیانوش از این بند شعر
جفنگی دلبخواهی و شبه پسیکولوژیکی ـ پسیکو آنالیتیکی
سرهم بندی می کند که کمترین ربطی به این بند شعر ندارد.
چقدر باید مسئولیت ناشناس بود
و چنین سهل انگارانه راجع به خردگراترین شاعر خلق داد سخن سر داد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر