۱۳۹۱ اسفند ۱۶, چهارشنبه

هماندیشی با محسن سیاری (7)

پایگاه مقاومت بابک خرمدین
سرچشمه:
سیری در گلستان سعدی (11)
گروه فیس بوک موسوم به
« کلمات قصار زیر ذره بین تحلیل »
 
محسن
علي دشتي در كتاب 23 سال، شخصيت انقلابي محمد و اعلام اسلام را با لنين و انقلاب او مقايسه كرده و کردوکار محمد مبنی بر متحد سازی همه قبایل عرب زير يك پرچم متحد را كاري ستايش انگيز دانسته است.

·        خیلی ممنون.
·        از این نظر علی دشتی خبر نداشتیم.
·        محسن عزیز همیشه تک خال ها را در آستین دارند.
·        حدس ما این است که جامعه اشتراکی اولیه در حال تجزیه و تلاشی بوده و برده داری ـ هرچند خشن و خونین و ستمگرانه بوده ـ  در تحلیل نهائی تنها راه برای حفظ همبود بشری بوده است.
·        شاید حضرت محمد نماینده این فرماسیون اجتماعی در شرق بوده است. 

1

·        او از این نقطه نظر مترقی و انقلابی تلقی می شود.
·        چون با دفاع ایدئولوژیکی و عملی از نظام برده درای، به توسعه نیروهای مولده جامعه کمک می کند و از تلاشی همبود بشری جلوگیری به عمل می آورد.

2

·        غزوات محمد هم باید جزو جنگ های برده داری تلقی شوند که برای چپاول و برده کردن مردم به بهانه اشاعه دین صورت گرفته اند.
3
·        محتوای قرآن دال بر این است:
·        خدا معبود و خلق عبد تلقی می شود:
·        برده دار و برده.
4

·        محمد و یاران او در آغاز راهزنی هم می کردند و کاروان ها را غارت می کردند.

5

·        اندوه حضرت علی و گفتگو با چاه های کور شاید به خاطر همین قساوت های خونین بوده است و شاید در حسرت جامعه کمونیستی آغازین بر باد رفته.

6

·        قصه بهشت در ادیان و رانده شدن حوا و آدم از بهشت هم بیانگر ایدئالیزه گشته از بین رفتن جامعه اشتراکی اولیه است.

7

·        تراژدی های یونان باستان هم همه در سوگ کمونیسم اولیه بوده اند.

8
·        این سوگ در ایران قرن ها بطول انجامیده:
·        قیام بابک و قرامطه و غیره تلاش برای برگشت به جامعه اشتراکی اولیه بود که محال بوده است.
·        برگشت در تاریخ اما محال است و لذا ناموفق می ماند.
·        زنده باشید.

محسن
در ادامه نظرات شما، حتي لقب خرمدين كه به بابك داده اند به دليل اشتراکي بودن در همسرانشان بوده است و حتي ازدواج با مادر و خواهران خود رواج داشته است.
اما يك سوال:
من فكر مي كردم كه جامعه كمونيستي اوليه بايد خيلي دور بوده باشد، مثلا حدود 10هزار سال پيش، قبل از كشف كشاورزي.
آيا اين طور نيست ؟

1

·        ازدواج با خواهر و غیره در دربار ساسانیان رواج داشته است.
·        تهمت اشتراکی کردن زنان به کمونیست ها زده شده است.
·        چون کمونیست ها اشتراکی کردن مالکیت بر وسایل تولید را نمایندگی می کردند و طبقات دارا برای عوامفریبی زن را به مثابه وسیله تولید جا می زدند و می گفتند که کمونیست ها قصد اشتراکی کردن زنان را دارند.
·        آنها تولید را با تولید مثل مخدوش می کردند.
·        احتمال این می رود که مزدکیان هم برای غلبه بر ریاضت جنسی توده ها چنین شعاری داده باشند.
·        باید تحقیق شود و رد شود.
·        زن و مرد مساوی اند و مولد وسیله تولید اند و نمی توان انسان را ابزارواره کرد و تحت مالکیت خصوصی در آورد.

2

·        جامعه طبقاتی ـ به قول برتولت برشت ـ عمری در حدود دوهزار سال دارد:
·        «از دو هزار سال پیش غریو در فضای جهان طنین افنده است که به این اوضاع و احوال ناهنجار باید خاتمه داده شود!»

·        بنا بر تحقیقات باستان شناس امریکائی به نام جوردان (اگر اشتباه نکنیم) جامعه اشتراکی اولیه 20 تا سی هزار سال طول کشیده است.
3

·        در باره جنبش بابک نمایشنامه ای مفصل منتشر شده است که موضوع یاد شده را نیز مورد بحث قرار می دهد.

محسن
البته منظور من از اشتراك همسران نه فقط زن ها كه هم زن و هم مرد بود.
(منبع آن «دو قرن سكوت»  از زرين كوب)
من از وجود چنين اشتراكي مطمئن نيستم اما اگر وجود داشته باشد چه چيزش نامطلوب است كه شما آن را تهمت مي ناميد؟
من فكر مي كنم احساس عشق امروزي و به تبع آن حس مالكيت فردي در ازدواج وابسته به جامعه طبقاتي امروزي باشد
.

·        مسئله باید از صراحت بگذرد:
1
·        انسان در فلسفه هومانیسم و روشنگری و در فلسفه کلاسیک آلمان که یکی از منابع مارکسیسم است، اصل است.
·        انسان مقوله ای نوعی است.
·        انسان وسیله نیست تا اشتراکی شود.
·        انسان اوبزکت نیست تا راجع بدان شخص ثالثی تصمیم بگیرد.
·        انسان سوبژکت است و لذا همه انسان ها برابرند.

2

·        درست بنا بر همین اصل اساسی معتبر در عصر جدید و بویژه در جهان بینی طبقه کارگر، انسان ـ چه نر و چه ماده ـ تقسیم ناپذیر است.
·        یعنی نمی توان به سرور و نوکر، ابربشر و آشغالبشر به هر دلیل دینی و نژادی و عقیدتی و جنسیتی و طبقاتی و غیره طبقه بندی اش کرد.
·        انسان یک مقوله نوعی است.
3
·        ثانیا مالکیت فی نفسه چیز منفی ئی نیست.
·        حس تملک در ذات انسان است و نمی توان انسان را سلب مالکیت و بی همه چیز کرد.
·        هرکس باید حق تملک بر حاصل کردوکار خود را داشته باشد.
·        سلب مالکیت از توده ها که در گذار از جامعه اشتراکی اولیه به جامعه طبقاتی صورت گرفته، به معنی بیداد بوده است.
·        چون وسایل تولید سلب مالکیت شده، حاصل عرق جبین توده ها بوده اند.
·        آنها بوده اند که زمین را قابل کشت کرده اند.
·        حیوانات را اهلی و به وسیل تولید بدل کرده اند.
·        خانه و باغ و خیش و گاوآهن و بیل و کلنگ و خرمنکوب و غیره ساخته اند.

4

·        گذار به جامعه طبقاتی در اثر توسعه نیروهای مولده یک ضرورت عینی بوده است و علیرغم همه چرک و خونش مثبت بوده است.
·        چون به توسعه شگرف نیروهای مولده منجر شده است.
·        اکنون رشد همان نیروهای مولده نفی جامعه طبقاتی را الزامی می سازد.
·        اکنون گذار به کمونیسم بسان گذار از کمونیسم اولیه به جامعه طبقاتی به یک ضرورت عینی و اجتناب ناپذیر بدل شده است:
·        سلب مالکیت کننده ها اکنون باید خود سلب مالکیت شوند و وسایل غصب شده به صاحبان اصلی آنها یعنی توده ها برگردانده شود:
·        قانون نفی نفی همین است.
5

·        اگر کمونیسم اولیه به جامعه طبقاتی تبدیل نمی شد، بقای همبود بشری و نوع بشر در خطر قرار می گرفت.
·        اکنون نیز به همان سان:
·        اگر گذار به کمونیسم صورت نگیرد خطر سقوط بشریت به قهقرای بربریت بدیل دیگری است.
·        این به معنی زوال تمدن بشری خواهد بود.
6

·        نکته سوم این است که همبود بشری به اتیک و اخلاق متناسب با سطح توسعه نیروهای مولده نیاز دارد.
·        مونوگامی برای تولید مثل و تکثیر نوع الزامی است و ازدواج با خویشان بلحاظ سلامتی نوزاد بلحاظ پزشکی مسئله زا ست.

·        نفی کهنه همیشه نفی دیالک تیکی است و نه مکانیکی.
·        یعنی کهنه تارومار و نیست و نابود نمی شود.
·        نو جنبه های مثبت و بالنده کهنه را به خدمت می گیرد و توسعه می دهد.
·        همه چیز جامعه طبقاتی هرگز نفی نمی شود.
·        نباید هم نفی شود.
·        تمدن بشری روندی پیوسته است.
·        نفی از گردنه دیالک تیک پیوست و گسست می گذرد.
·        جنبه های مثبت و بالنده جامعه طبقاتی در کمونیسم متعالی (بازتولید کمونیسم اولیه در پله متعالی تر) حفظ می شوند و توسعه داده می شوند.
·        فقط جنبه های بازدارنده و مزاحم و فرسوده و ارتجاعی آن حذف می شوند.
·        فرق مارکسیسم با آنارشیسم همین است.
پایان

۳ نظر:

  1. میخواستم بدانم برده داری چه تولید میکرده و تراژدی یونان درسوگ جامعه اشتراکی بچه منظور بوده آیا دوراخونین برده داری مترقی تر از اشتراکی بوده وشکی نیست کهتمدن بشری بهم پیوسته هستویس جالب تر اینکه کمونیسم متعالی جهش از برده داری وفوُدالی بطرف کمونیسم اولیه بشکل فکامل یافته ترش میرود\را چنین میشود ایا محمد کارش مترقی تر از جامعه اشتراکی بوده ؟متشکر ازشما وزحمات شما

    پاسخحذف
  2. خیلی ممنون از خوداندیشی و به تفکر واداشتن بقیه. ناهید عزیز
    فرماسیون های اجتماعی (مثلا جامعه آغازین، برده داری و یا فئودالیسم و غیره)دو مرحله عمده طی می کنند:
    مرحله رونق و شکوفائی که به توسعه شتابان نیروهای مولده (انسان مولد، وسایل تولید، مواد خام، علم و فن و غیره رشد می یابند: نیروهای مولده)منجر می شود.
    مرحله واپسین و بحران فراگیر که به تخریب نیروهای مولد منجر می شود و تمدن بشری در خطر می افتد.
    در مرحله واپسین و بحرانی دو بدیل برای بشریت مطرح می شود:
    یا گذار به پله بالاتر
    و یا سقوط به بربریت و فنای دستاوردهای علمی و فنی و هنری و غیره.
    کمونیسم آغازین در حال تلاشی و زوال بوده و راهی جز گذار به جامعه طبقاتی برده داری نداشته است.
    این یک روند عینی است و بسته به اراده این و آن نیست و باید طی شود تا جامعه از بحران نجات یابد و تمدن بشری علیرغم دشواری های جدید حفظ شود.
    برده داری خشن و خونین و غیرانسانی بوده است. برادر به برده کردن برادر و زن و بچه اش و خرید و فروش آنها مجبور شده است. با گذار به برده داری،انسان تا درجه وسیله تولید و مواد خام تنزل یافته. ولی بشریت در تاریخ خویش پله ای بالاتر رفته و زندگی در تحلیل نهائی تسهیل شده است.
    ثمرات این روند تکاملی را خود برده ها بیشک نمی چینند ولی در همین سیر تکاملی است که بشریت به نظام سرمایه داری می رسد و شرایط عینی و ذهنی برای نفی جامعه طبقاتی بطور کلی و برای همیشه مهیا می گردد:
    نفی نفی!
    عیسی و محمد و غیره به توجیه تئولوزیکی نظام برده داری می پردازند و بدان مشروعیت می بخشند.
    شیوه تفکر آنها خردستیز است و اصولا ضدعقلی و نادرست است.
    مسئله اما این است که برای توجیه ضدانسانی ترین نظام اجتماعی خردستیزترین ایدئولوژی لازم است.
    اول باید خدا برده دار و معبود تلقی شود و بشریت برده خدا.
    بعد ظل الله به عنوان برده دار زمینی و بقیه برده.
    به این دلیل هم بوده که موسی و عیسی و محمد را در عصر جدید سه کلاهبردار می نامیدند.
    ولی نمی دانستند که هر مرحله تاریخی، ایدئولوژی متناسب با خود را، هر وجود اجتماعی، شعور اجتماعی متناسب با خود را پدید می آورد و دین فرم شعور آن روز بوده است و مترقی تر از بقیه فرم های شعور بوده است.
    محمد و عیسی و غیره به ضرورت عینی زمان خود پاسخ داده اند و به تداوم تمدن بشری ره گشوده اند.
    به این دلیل انقلابی و مترقی تلقی می شوند. چون به حفظ و توسعه و پیشرفت نیروهای مولده جامعه کمک می کنند. اگرچه به بهای برده گشتن بشریت و بیگاری آن.
    نظام برده درای بلحاظ توسعه نیروهای مولده پله تکاملی بالاتر از جامعه آغازین بوده است. جامعه فئودالی پله بالاتر از برده داری و سرمایه داری بالاتر از همه آنها.
    حالا سرمایه داری از سال 1905 وارد بحران عمومی خود شده است و فقط با دو جنگ جهانی و صدها جنگ منطقه ای و کشتار بیش از 100 میلیون نفر و تخریب مهیب نیروهای مولده توانسته جان از زوال بدر برد و اکنون جنگ های بدتری تدارک دیده می شوند. یا باید به سوسیالیسم رفت و یا خطر سقوط به بربریت می رود. آنگاه بشریت اگر باقی مانده باشد، به قول اینشتین باید از نو به کشف آتش برخیزد و از صفر شروع کنند.
    ممنون







    پاسخحذف
  3. همانطور که زمین وزمین شناسا ن دورانهای مختلف زمین را بررسی کرده طی دورانهای مختلف زمین رااز اول ودوم وسوم تاکنون شناسانده اند تحولات جامعه بشریهم دورانهای مختلف ارکمون اولیه راطیکرده تا بسرمایهداری زسیده اگر امپریالیسم دیوانگی نکند بمرحله بعدی هم لاجرم خواهد رسیدا ین قانون تکامل تاریخیست این نظر من است با همه بی سوادیم تا آینده بچهترتیبی رقم بخورد

    پاسخحذف