۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

سیری در جهان بینی خواجه شیراز (1)

خواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی
(724 ـ 792)
شین میم شین

عقل در فلسفه حافظ

1
• عقل اگر داند که دل دربند زلفش، چون خوش است
• عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما

• حافظ در این بیت، دیالک تیک عقل و جنون را برای بیان منظور خویش به خدمت می گیرد.
• او عقل را به شیوه رندان به مصاف می طلبد و به طور غیرمستقیم به جهل متهم می کند.
• اگر عقل شعور می داشت و به خوشی حافظ در بند زلف یار پی می برد، به دارندگان خویش (عاقلان) فرمان می داد که ترک عقل کنند و دیوانه زنجیری شوند.
• نتیجه ای که خواننده بی اختیار و ناخودآگاه می گیرد این خواهد بود که به خاطر خوشی و لذت غریزی باید پشت پا به عقل زد.

• شیوه تبلیغی حافظ از چنان تردستی ایدئولوژیکی برخوردار است که آدمی بی اختیار یاد مبلغان سرمایه داری معاصر می افتد.
• در قاموس حافظ، پشت پا زدن به عقل و دیوانه زنجیری گشتن برای نیل به زلف یار حتی از نقطه نظر عقل بایدی و بی چون و چرا ست!
• این حکم خواجه شیراز تبلیغ خردستیزی محض است، به بهانه دست یابی به زلف یار کذائی.

2
• خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
• خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت

• حافظ در این بیت، دیالک تیک علت و معلول را به شکل دیالک تیک آب خرابات و خرقه زهد و دیالک تیک آتش میخانه و خانه عقل بسط و تعمیم می دهد.
• حافظ بظاهر به تشریح وضع و حال خود می پردازد، اما در واقع، سپردن پارسائی و خردمندی به سیل و آتش می را تبلیغ می کند.
• این چیزی جز تبلیغ بی بند و باری، لاابالیگری و خردستیزی نیست.

3
• عقل دیوانه شد، آن سلسله مشکین کو؟
• دل ز ما گوشه گرفت، ابروی دلدار کجاست؟

• حافظ در این بیت، از سوئی دیالک تیک عقل و جنون را دوباره به خدمت می گیرد و از سوی دیگر دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک محراب و گوشه گیر، دیالک تیک ابروی دلدار و دل بسط و تعمیم می دهد.
• او از دیوانه شدن مطلق عقل خبر می دهد و بدین طریق به تخریب دیالک تیک عقل و جنون می پردازد:
• عقل تغییر ماهیت می دهد و به ضد دیالک تیکی خود یعنی جنون تبدیل می شود.

• حافظ ضمنا از گوشه گیری دل سخن می گوید و سودای ساختن محرابی از ابروی دلدار برای دل عزلت گزین خویش را بر سر دارد.

• حافظ اما از سوی دیگر از دیالک تیک غریزه و عقل سخن می گوید و بدرستی بر نقش تعیین کننده غریزه در این دیالک تیک پافشاری می کند.
• غریزه می تواند حتی عقل را از کار باندازد و خود یکه تاز بلامنازع میدان شود، آن سان که انسان دیوانه زنجیری شود.
• نتیجه بعدی سیطره مطلق غریزه، گوشه نشینی است، برای بازسازی تخیلی روی یار، برای گشودن در و دروازه به روی تخیل بی بند و بار.

4
• صراحی ئی و حریفی گرت به چنگ افتد
• به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است

• حافظ در این بیت، عقل را طرفدار محافظه کاری و احتیاط قلمداد می کند:
• برای مصون ماندن از ایام فتنه انگیز باده باید به عقل خورده شود.
• ولی از آنجا که باده خواری بدون عربده اش ارج و قربی ندارد، پس عقل تباه کننده عیش است و مذموم است.
• زهر ایدئولوژیکی شعر سعدی و حافظ زهری نامرئی و چه بسا شیرین تر از عسل است.

5
• به چشم عقل، در این رهگذار پرآشوب
• جهان و کار جهان بی ‌ثبات و بی ‌محل است

• حافظ در این بیت، از قول عقل، ضد عقلی ترین ادعای مورد نظر خود را به خورد خواننده شعرش می دهد و جهان و کار جهان را بی ثبات و بی محل جا می زند.
• کسانی که کسب و کاری جز تقدیس غریزه و خوشباشی فئودالی ندارند، مرتب به تحقیر هستی اجتماعی می پردازند.
• اگر جهان و کار جهان واقعا بی ثبات و هیچ و پوچ است، برای چه از روی جسد یکدیگر و توده مولد و زحمتکش می گذرید؟
• این هم یکی دیگر ترفندهای حافظ برای تخریب اعتبار عقل است.

6
• ای که از دفتر عقل، آیت عشق آموزی
• ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست

• حافظ در این بیت، به تحقیر عقل می پردازد و آن را از توضیح مقوله کذائی «عشق» عاجز می داند.

• ما به کمک همان عقل، مقوله کذائی «عشق» را در فلسفه سعدی و حافظ توضیح خواهیم داد.

7
• هزار عقل و ادب داشتم من، ای خواجه
• کنون که مست خرابم، صلاح، بی ‌ادبی است

• حافظ در این بیت، بطور غیرمستقیم ترک عقل و ادب را توصیه می کند و بدفاع از ان برمی خیزد.
• مستی اکنون بهترین بهانه برای لومپنوارگی است.

8
• ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
• کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

• حافظ در این بیت، عقل را با صفت رکیک «شحنه» توصیف می کند، شحنه ای که ریاکار است و خود قوانین خود را زیر پا می گذارد.
• در فلسفه حافظ هر ترفندی برای تحقیر و تخفیف عقل مجاز شمرده می شود.

9
• ای که انشای عطارد، صفت شوکت توست
• عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد

• حافظ در این بیت، در مدح قلدری، آرزو می کند که «عقل کل» چاکر طغراکش (منشی) او باشد.
• پانصد سال بعد از حافظ، ما با همین مقوله «عقل کل» در فلسفه هگل برخورد خواهیم کرد.

10
• سوی من وحشی صفت عقلرمیده
• آهو روشی کبک خرامی نفرستاد

• حافظ در این بیت، خود را عقلرمیده می داند و بطور غیرمستقیم بی عقلی را توجیه و تطهیر می کند.

11
• ز باده هیچت اگر نیست این نه بس که تو را
• دمی ز وسوسه عقل بی ‌خبر دارد

• حافظ در این بیت، فونکسیون باده را تخریب خانه عقل می داند و درست همین فونکسیون خردستیز باده را مورد ستایش قرار می دهد.
• او برای اثبات صحت اندرز خویش، به عقل صفت شیاطین را نسبت می دهد و عقل را وسوسه گر و گمراه ساز جا می زند.
• عقلی که قاعدتا باید راهنما و یاور انسان در کوره راه های حیات اجتماعی باشد، رسوا می شود تا ناجی در این میان پیاله باشد.

12
• زر از بهای می اکنون، چو گل دریغ مدار
• که عقل کل به صدت عیب متهم دارد

• حافظ در این بیت، بار دیگر از مفهوم «عقل کل» استفاده می کند، عقل کلی که انسان را به میخوارگی و تخریب خانه خرد فرامی خواند.
• حافظ وارونه سازی چیره دست است و با این شگرد اشرافی ناموفق هم نبوده است.
13
• حریم عشق را درگه، بسی بالاتر از عقل است
• کسی آن آستان بوسد، که جان در آستین دارد

• حافظ در این بیت، برای عشق کذائی منزلت و مقامی برتر از عقل قائل می شود.
• نیت باطنی و واقعی او این است، که پس از تخریب خانه خرد و در بدر و آواره کردن عقل، عاشق را به آستان بوسی و جانبازی در راه «دوست» (خان و سلطان و خدا و هر چه دلت می خواهد) ترغیب کند.
• عقل بزرگترین مانع در راه سرسپردگی و بردگی انسان ها ست:
خرد همیشه با خودمختاری دست در دست و شانه به شانه می رود.

14
• اگر نه عقل ـ به مستی ـ فروکشد لنگر
• چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد

• حافظ در این بیت، راه نجات را در مست کردن عقل می داند.
• عقل مست و بی خبر از خویش اگر لنگر را فرو نکشد، راه نجاتی میسر نخواهد بود.
• مستی اما معنائی جز فلج کردن و از کار انداختن عقل ندارد و لذا نتیجه این می شود که برای نجات از ورطه بلا باید به تخریب خرد اقدام کرد.
• تردستانه تر از این نمی توان به تبلیغ خردستیزی پرداخت.

15
• بهای باده ی چون لعل چیست، جوهر عقل
• بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد

• حافظ در این بیت، بهای باده را با جوهر عقل یکی می داند و به داد و ستد آندو دعوت می کند.
• تحقیر و تخفیف عقل، بی رحمانه تر از این نمی توانست باشد.

16
• عقل می‌خواست، کز آن شعله، چراغ افروزد
• برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد

• عقل ظاهرا می خواست از شعله نور الهی چراغی برافروزد و به شناخت خدا نایل آید.
• برق غیرت (رشک) اما امان نمی دهد و جهان را برهم می زند.
• بدین طریق خدا برای عقل غیرقابل شناخت می ماند.

17
• من و انکار شراب این چه حکایت باشد
• غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد


• حافظ در این بیت، تخریب خانه عقل را از طریق تزریق شراب، موافق با فرامین عقلی می داند و عقل را عملا به خودستیزی و خود انکاری وامی دارد.
• این یکی از ترفندهای خدعه گرانه حافظ است، که زهر ایدئولوژیکی خود را در نهایت استتار به خورد خواننده اشعارش می دهد.

18
• هر نقش که دست عقل بندد
• جز نقش نگار خوش نباشد

• حافظ در این بیت، تنها نقش پسندیده ای که به عقل نسبت می دهد، نقش بندی عکس نگار است.
• عقل باید برای خوشایند حافظ و امثال او فقط نقش نگار را نقشبندی کند.
• نقش بندی صور انسانی اما یکی از فونکسیون های قضا ست.
• قضا اما قانونمندی سرش نمی شود و خودسرانه عمل می کند.
• نسبت دادن فونکسیون قضا به عقل ترفند دیگری برای تقبیح عقل در انظار عموم است.

19
• کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
• که علم بی ‌خبر افتاد و عقل بی‌ حس شد

• حافظ در این بیت، دیالک تیک غریزه و عقل را برای توصیف تأثیر کرشمه یار به خدمت می گیرد و به نقش نیرومند غریزه اشاره می کند:
• کرشمه مستی بخش یار کذائی علم و عقل را از کار می اندازد و غریزه را یکه تاز میدان می کند.

20
• در کارخانه ‌ای که ره عقل و فضل نیست
• فهم ضعیف رأی فضولی چرا کند

• حافظ در این بیت، سه مفهوم «عقل»، «فضل» و «فهم» را مطرح می سازد.
• در فلسفه کانت نیز به مفاهیم «عقل» و «فهم» برمی خوریم، که باید بطور جداگانه توضیح داده شوند.
• کانت نیز همانند حافظ عقل را برتر از فهم می شمرد.

• حافظ در این بیت، عقل را عمده می کند، تا مخالف خود را به بهانه داشتن فهم ضعیف تحقیر و خاموش سازد.
• جائی که عقل و فضل از عهده توضیح قضیه برنمی آیند، همان بهتر که فهم ضعیف خاموشی پیشه کند.

• اشعار حافظ بهترین حربه برای سرکوب خوداندیشی، طرح پرسش، آزاد اندیشی و بحث و بررسی اند.
• نقش تخریبی اشعار حافظ در جامعه ایران هنوز مورد بررسی قرار نگرفته است.
• ایرانیان اکثرا به جای شنیدن استدلال طرف مقابل با توسل به بیتی از شاعر الدنگی، زبانش را به بند می کشند و خود را از تفکر و اقامه دلیل آسوده می کنند.

پایان

۱ نظر:

  1. سالها اشعار حافظ حجتی بود برای صحت نظریاتمان ولی وقتی بدایره نقد وتحلیل دیالکتیککشیده میشود عجب نابکاری از آ ب درمیآید وتمام رویای عاشقانه وشاعرانه همچو منی را بدریای بیهودگی میبرد تفاوت ساده اندیشی ودیالکتیکی را برملاٌ مینماید

    پاسخحذف