مسمومیت دختران مدارس
فوندامنتالیسم همشیره فاشیسم است.
طبقه بندی فاشیسم و فوندامنتالیسم
به
تندرو و کند رو
فاقد ارزش علمی وو اقعی است
از تمدن تا توحش
هی هروئین حواس پرت ساز.
دهن کسی را که دوستت دارم گفته کسی نمی بوید.
دهن کسی سرویس میشود که حقیقت را گفته باشد
هنر در جهان ای خردمند چیست؟
هنر که تحفه نطنز نیست.
با حذف سمبل فاشیسم
فاشیسم از بین نمی رود.
درونی می شود.
ایدئآلیزه می شود و ادامه حیات می دهد.
تبر بر ریشه مادی و فکری فاشیسم باید فرود اید.
و گرنه جای جوامع سوسیاییستی
را
طوایل اولیگارشیستی می گیرند که هیتلر در مقابل شان لنگ می اندازد.
خودکشی کسب و کار خران است. قحط سنگپاره که نیست.
کارتنی قدیم و اکتوئآل
کارتنی به قدمت ۱۰۰ سال
و
با فعلیت مطلق.
خیلی ها
اصلا
علاقه ای به حقیقت ندارد.
برای انها تأیید حق به جانب بودن شان کفایت می کند.
فرنگی
حقیقت که نریخته زیر دست و پا تا تبلیغ شود.
کشف حقیقت
هم
لیاقت می طلبد
و
هم
مشقت می طلبد
و
ابلاغ حقیقت
جسارت انقلابی می طلبد.
مبلغان حقیقت
دوستی ندارند.
شبیه راهبان اند.
راهبی اسپانیایی گفت:
اگر کسی به جست و جوی حقیقت خطر کند
شاید به خدا برسد.
راه به سوی صلح
با تنش زدایی زبان شورع می شود.
فرنگی
زبان در جهان ای خردمند چیست
جز ابزار ابراز اندیشه ها؟
منشاء اندیشه ها مگر منافع طبقاتی نیست؟
زبان چگونه می تواند خلع سلاح شود
وقتی مبارزه طبقاتی همیشه و همه جا شعله ور است؟
تنها راه رسیدن به صلح ابدی
حذف طبقات اجتماعی متخاصم است
و
تنها راه حذف طبقات اجتماعی متخاصم
حذف مالکیت خصوصی بر وسایل اساسی تولید است.
یعنی
جامعتی کردن مالکیت بر وسایل اساسی تولید است
یعنی
گذار به کمونیسم است.
۵ ادم حسابی پیدا کن و بقیه را ول کن.
شه وری
منظور از ادم حسابی کیست
و
معیار عینی چیست؟
این جور حرف ها
آدم حسابی بودن خود مدعی را پیش شرط قرار می دهند.
این زباله ها
ترور فیزیکی افراد
را
چه کودک و چه بالغ
تنها راه حل همه مسائل می دانند.
جزمی باهمین محتوا هست:
قتل الموذی قبل عن یوزی.
آزارنده را قبل از آزار رساندن بکش
هی ویلی
کسی با ذهنش نمی اندیشد.
ارگان تفکر
مغز نام دارد و نه ذهن.
علاوه بر این
هیچکس با امیدها و ترس ها و ارزوهایش نمی اندیشد
و نمیتواند هم بیندیشد.
مغز خودت کجا ست
ای بیسواد؟
شازده و قرآن
داوری دربارهی گذشته بر پایهی معیارهای نظری و اخلاقی دوران معاصر، مغالطه است و من چنین دیدی نداشته و ندارم.
مدرسه نیاوران - مهر ماه ۱۳۵۵
همنشین بهار
معاییر نظری و اخلاقی
طبقاتی اند و نه زمانی و مکانی
مثال:
فرمول های ریاضی
بی اعتنا به چارچوب زمانی
از آنتیک تا قرن حاضر
علمی اند
و
خرافه و خریت
بی اعتنا به چارچوب زمانی خرافه و خریت است.
قضاوت از سکوی علمی معاصر
راجع به اسلام و خرافات مربوطه
نه مغالطه
بلکه قضاوت است
و
قضاوت
یا علمی است و یا خرکی و خرافی.
همنشین بهار
خود را ماورای جامعتی و طبقاتی محسوب می دارد.
چنین کسی شاید در کره بی سکنه مریخ باشد و نه در کره شقه شقه شده زمین
آیین تشیع
بی پرنسیپ ترین و اوپورتونیستی ترین آیین در کره زمین است.
نه.
جنت و جهنم
انعکاس جامعه کمونیستی اولیه و جامعه طبقاتی
در ایینه زلال آسمان است.
ناصر
را باید از نو شناخت.
ناصر همدست فاشیست های فراری از آلمان در ترور جان به در بردگان از کوره های آدم سوزی نازی بوده است.
تنها راه غلبه بر معضلات
خطر مسمومیت
خطر نزد جنقوریان است و بس
آدم متمدن
مگر شهری به بزرگی آتن را
که مهد علم و فکر و فلسفه و فرهنگ بوده به اتش می کشد؟
تا اسکندر گجسته
هم
پرس پلیس را به اتش بکشد
و دختران ایران را همراه با دار و ندارش تصاحب کند و کیف خر کند؟
پدرش را هم همین بایدن ها آوردند و به آخوندها فروختند و بردند و به طویله خود راه ندادند و راندند.
هر که ناموزد ز پیر روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
این غم انگیزترین و یأس آلودترین شعر سایه است.
ما این شعر سایه را هزار سال قبل تحلیل کرده ایم.
سایه پس از سرکوب حزب توده توسط لاشخورهای جنقوری اسلامی
شعر قوی تری و غم انگیز تری در همین وزن سروده است:
در این سرای بیکسی اگر سری در آمدی
هزار کاروان دل ز هر دری در امدی
شب سیاه آینه ز عکس آرزو تهی است
چه بودی ار پریرخی ز چادری در امدی
.....
سرشگ سایه یاوه شد در این سرای سوخته
اگر زمانه خواستی چه گوهری در امدی
همشهری کانت از جنقوری برگشته بود
پسرش پرسیده بود:
چه برداشتی از این جماعت داری؟
همکلاس پسرش در دانشگاه ایرانی بود.
پدرش جواب داده بود:
ملت کودنی اند.
چرا جهان چنین پرفتنه است؟ چرا مردم،مردم را می کشند؟ چرا جوقی ستمگر خلقی را برده ساخته است؟ چرا سرها پران و خونها جاری است؟ چرا قحط و غلا، طاعون و وبا این بلای خداوند دست از گریبان ما بر نمی دارد؟
آیا این پراکندگی نژادها، زبان ها و دینها ریشه فتنه نیست؟ برای اینکه آدمیزاد از شر اهریمن پلید آزاد باشد باید دلها یکی شود و برای آنکه دلها یکی شود باید دین ها یکی شود.
فرهاد چهارم
حسان طبری
این فراز از کتاب طبری
با کمونیسم علمی عمیقا منافات دارد.
هر ایدئآلیست مرتجعی هم می تواند همین حرف ها را مو به مو تکرار کند و حتی امضا کند.
نماینده این خرافه نمیتواند عضو حزب توده باشد.
بنابرین
بعید است که نظر طبری همین باشد.
تفاوت های نژادی کذلیی، زبانی و مذهبی چه ایرادی دارند و چرا باید ریشه باشند و بدتر ازآن ریشه فتنه باشند.
فتنه
مفهومی فئودالی ـ مذهبی است.
منظور از یکی شدن دلها چیست؟
دل اصلا چیست؟
چگونه می تواند دل کنیزی با دل کدبانویی یکی شود
دل عمله ای با دل اربابی
دل کارگری با دل کارفرمایی
دل رعیتی با دل فئودالی؟
هی مش شازده.
طرفدارانت را بفرست به کلاس اکابر.
اکابر توانگر کند فرد را.
بیچاره ها اصلا سواد ندارند
کفگیر شان خورده ته دیگ.
از بچه ها انتقام می گیرند.
خودشان هم سوار بر امواج خون بچه ها روی کار امده اند.
تظاهرات ده هزار دانش اموز در اغاز عنگلاب اسلامی را به یاد اورید.
احتمالا
تعویض حکومت در جنقوری را تدارک می بینند.
معلوم نیست که پشت پرده چه تدبیر می کنند
اجامر جنقوری هم به دست و پا افتاده اند
و
کودکان مدارس دخترانه را مسموم می کنند تا تعویض حکومت را تسهیل و تسریع کنند.
مسموم سازی کودکان
شاید فرمی از سرکوب خیزش زن زندگی آزادی باشد
سرکوب وحشیانه کودکان مردم
فرمی از انتقامگیری زباله ها از بچه ها
عباس کیارستمی
چنان شعرا را استثنائی جا می زند که انگار تحفه نطنزند.
شاعر که مفید تر از شاطر نیست.
ضمنا
شعر اخوان که به درد جامعه نمی خورد.
منظورتان از بد دهنی چیست؟
خر تو خر مفهومی
تحلیل طویله است.
کسی توان تکلم درست حتی ندارد.
اینکه به نفع جامعه نیست.
جامعه
تعرف دارد.
انقلاب
تعریف دارد.
دلبخواهی نیست.
چارلی و کیستایی
هی چالی
بستگی دارد که چه کسی پشت سرت حرفی زده باشد.
دیدن خشک و خالی کسی هم به شناخت ماهیت او منجر نمی شود
اولیگارشیسم چیست؟
اولیگارشیسم
سیستمی است که جانشین سیستم سوسیالیستی می شود.
طبقه حاکمه در جامعه سوسیالیستی
طبقه کارگران و متحدین دهقانی اش بوده است.
ظبقه حاکمه در کشورهای پسا سوسیالیستی
اقلیت انگل قسی القلبی است که در روند تخریب سوسیالیسم
ثروت جامعه را و وسایل اساسی تولید را تصاحب می کنند و یکشبه مولتی میلیاردر می گردند و اولیگارش نامیده می شوند.
اولیگارش ها ارتجاعی تر از بورژوازی اند.
آنتی کمونیستی ـ آنتی امپریالیستی اند.
بدترین و بی رحم ترین دشمنان توده مولد و زحمتکش اند.
قارچ واره اند.
قارچ هااز جسد درختان تغذیه می کنند.
اولیگارش ها از جنازه سوسیالیسم.
خوب نوشتن از دید قشقایی ها
نوشتن از دید قشقایی ها
هی مش خسرو
خوب نوشتن به معنی خوشخط نوشتن است
و
نه
به معنی علمی و انقلابی نوشتن
خود معلمین حتی با علم و عقل و اندیشه بیگانه اند
چه رسد به محصلین.
اکابر توانگر کند فرد را
خبر کن تو قشقائی خونسرد را
اسکار وایلد
امروزه
خلایق قیمت همه چیز را می دانند
بی انکه ارزش چیزی را بدانند.
ناتورالیسم
مگر ناموس عیرانی را به زوار نمی فروشید؟
پس عندرز های علم الهدی
به چه معنی اند؟
این شعاری انتزاعی است.
نه بیانگر چیزی است و نه پرچمی است که بتوان زیرش گرد آمد و سینه زد.
همه چیز فقط به صورت مشخص وجود دارد.
لنین
مفهوم نیروهای چپ ازتجرید کدام احزاب و سازمان ها و شخصیت ها تشکیل یافته است؟
نام ببرید و افکارش را تبیین دارید تا ببینیم ماست نیروهای چپ چند من کره دارد.
احزاب و سازمان ها و شخصیت های وطنی
چه چپ و چه راست
نه سواد دارند و نه صداقت.
وجه مشترک مهم شان
عوام وارگی توأم با عوامفریبی است.
مبارزه ایده ئواوژیکی در جنقوری تعطیل شده است.
روزی روزگاری جوانشیری وجود داشت که کم و بیش وارد میدان مبارزه ایده ئواوژیکی می شد
امروز او هم وجود ندارد.
تنها راه رسیدن به همبستگی حقیقی
هماندیشی بی ریا و برابر حقوق است.
این گوی و این میدان.
حاکمیت پیش سرمایه داری مذهبی
چنین مفهومی وجود و معنی ندارد.
با تدوین مارکسیسم
جامعه شناسی
به علمی از طراز ریاضی و فیزیک و شیمی... تبدیل شده است.
در اروپا
مثلا در المان
حتی سپورها
مفهومی می اندیشند و مفهویم حرف می زنند.
به همین دلیل حرف همدیگر را می فهمند.
در جنقوری
خر تو خر مفهومی حاکم است.
عن گلاب میکنند
بعد
ادعا میکنند که انقلاب کرده اند.
به این وضع باید پایان داده شود
مدارس دخترانه و هجوم
این حرفها
معیار نیستند.
ما زندگی مارکس و انگلس را ترجمه و منتشر کرده ایم.
بخوانید و ببینید، معیار چیست.
کمونست
باید قبل از همه
کمونیسم علمی را
به ویژه فلسفه مارکسیستی را
هضم و جذب کند.
فلسفه مارکسیتسی چیست؟
کدام مفاهیم فلسفه مارکسیتسی را می شنانسد؟
زندگی مارکس و انگلس
(فصل اول)
(بخش اول)
http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8839
کسانی که دست پدرمادرشونو میبوسن
به احتمال قوی
ناتنی و یا نامشروع اند.
فرزند هر کس
دشمن او ست.
عشق مولد به مولود
یکطرفه است و نه دو طرفه
کریم هم می داند.
«داستایوسکی میگوید انسانها دو دستهاند: تحقیرشدگان و فروتنان. به گمان من، غالب روشنفکران از تحقیرشدگاناند، و انسان تحقیرشده، دیگران را زخمی میکند، میخواهد انتقاماش را بگیرد. به ندرت دو روشنفکر [ایرانی] میتوان یافت که در آرامش گفتوگو کنند، و کارشان به نزاعهای دردناک نکشد.»
.
~ داریوش شایگان
شایگان کیه که اول خرافه ای را از آخوندی ذکر میکند
بعد به روشنفکران عیرانی گیر می دهد.
ما با ده هزار نفر گفت و گو کرده ایم
بدون اینکه چاقوکشی کرده باشیم
من احساس خوبی به شعار زن و زندگی نداشتم
بهیه
حقیقت که در احساس افراد نیست.
حقیقت در خود افکار است.
بنابرین
افکار باید
بی اعتنا به افراد
تحلیل شوند.
خیلی ها خیال می کنند که احساس و یا سمتگیری و یا موضع فکری شان تعیین کننده است.
از این خبرها نیست.
محتوای شناخت هر چیز و هر حرف در خود ان چیز و حرف است.
ابراهام لینکن
این حرفها
فقط در حق رهبران جامعه طبقاتی اعتبار دارند
و
نه در حق رهبران جامعه سوسیالیستی و جنبش های رهیی بخش ملی.
لومومباها را به یاد اورید و هونکرها را
خصوصی سازی یعنی تقسیم و غارت اموال عموم میان منسوبین دولتی و صاحبان رانت و غیرو ...
ضیا
این تعریف شما از خصوصی سازی
غیرعلمی است.
در جامعه طبقاتی
بخش دولتی و خصوصی ، هر دو در دست طبقه حاکمه و در خدمت طبقه حاکمه است. چون دولت هم دولت طبقه حاکمه است.
توده
فاقد مالکیت بر وسایل تولید است.
فرق جامعه طبقاتی با سوسیالیستی همینجا ست.
شازده و مخالفت با شکنجه پدرش.
شکنجه چیست؟
شکنجه
اولا
فرم های متنوع جسمی و روحی و روانی مستقیم و غیرمستقیم و باواسطه و بیواسطه دارد.
دعوت ساده ای از شهروندی به اداره پلیس
هم شکنجه ای است.
بحث با عیرانی جماعت
بدترین نوع شکنجه است.
هیچ دولتی در جهان نمی توان یافت که شکنجه نکند.
فریب دعاوی دول مختلف را نباید خورد.
همین لاشخورهای فوندامنتالیستی
هم قبل از رسیدن به قدرت
مخالف شکنجه بوده اند.
ولی حالا روی ساواک را سفید کرده اند.
جامعه
میدان مبارزه طبقاتی است.
شکنجه
دلبخواهی نیست.
مثال:
وقتی دارو دسته ای بمب برکمر می بندد و به ترور کلکتیو مبادرت می ورزد
چه میتوان کرد؟
راستی گاندی کجا ست
بیاید و جواب بدهد که با طالبان و حزب الله چه باید کرد؟
همین شازده
به بسیج و سپاه وعده ادغام در ساواک می دهد.
ساواک برای چیست
اگر برای بازجویی و شکنجه نیست؟
ما تو مسلمون ترین کشور جهان کافر شدیم
صنم
عیرانیان
نه دین دارند و نه ایمان.
تنها هنری که نسل اندر نسل فرا گرفته اند
تزویر و تعارف و تظاهر و تقیه و تئآتر و توطئه و تخریب است و بس.
شاه
کلافه شده بود:
دیروز جاوید شاه گفته بودند
و
فردا
مرگ بر شاه.
دلیل این بی همه چیزی عیرانیان
تداوم تاریخی ستم در این سامان است
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر