۱۴۰۱ اسفند ۱۱, پنجشنبه

هماندیشی با امیر حسین آریانپور (۳۳)

    

میم حجری

از كتاب «زمينه جامعه‌شناسي»
مقدمه اول
شناخت
ادامه
 
ث
انواع شناخت
ادامه 

چون شناخت واقعيت فقط با تجربه يعني مداخله در واقعيت ميسر مي شود، 
همة علوم
 – رياضي و فيزيكي و زيستي و اجتماعي – 
مبتني بر تجربة دقيق‌اند. 
 
در اين صورت، 
مي‌توان گفت 
كه
 علم شناخت واقعيت است از طريق تجربه.

تئوری شناخت آریانپور 

را

با توجه به این جمله او می توان  تئوری شناخت امپیریستی (تجربه گرایی) نامید.

مراجعه کنید

به

امپیریسم

(تجربه گرایی)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8916

 

پایان


ایراد امپیریسم این است

که

جهان بینی روشنی ندارد.

طرفداران امپیریسم

هم

می توانند ایدئالیست باشند

و

هم

ماتریالیست.


سؤال این بود که تجربه چیست که آریانپور این چنین مطلق می کند؟


تجربه

یکی از زیرمفاهیم پراتیک است:

مفهوم فلسفی مهم پراتیک

از

تجرید کار، کردوکار، تجربه، آزمون، آزمایش، عمل، کنش، واکنش و غیره

تشکیل می یابد.

پراتیک

همیشه

در

دیالک تیک تئوری و پراتیک 

وجود دارد.

اگر آریانپور ساده ترین کتاب فلسفی مثلا اصول مقدماتی فلسفه ژرژ پولیتسر و اثر نیک آیین تحت عنوان ماتریالیسم دیالک تیکی و تاریخی را ورق زده بود و یا پیک ایران را شنیده بود،

هم

با مفهوم فلسفی اساسی بسیار مهم پراتیک آشنا می شد و هم با ضد دیالک تیکی اش، تئوری.

 

در آن صورت به تجربه (امپیری) خشک و خالی قناعت نمی کرد و میدان دیدش وسعتی غول آسا کسب می کرد.

پراتیک

هم

زادگاه تئوری است

هم

 تحت تأثیر تئوری است

و

هم

محک و معیار مطمئن برای تعیین صحت تئوری است.

 

۲

در اين شك نيست 

كه 
تجربة علمي نيازمند تبيين (explanation) است،

اکنون آریانپور از تجربه علمی دم می زند.

تجربه علمی

بیشتر

آزمایش (تست) نامیده می شود و نه تجربه.

مثلا

در علم شیمی و فیزیک و غیره از آزمایشات شیمیایی و فیزیکی سخن می رود و نه از تجارب شیمیایی و فیزیکی.

 این جمله آریانپور دال بر این است 

که 

او ضد دیالک تیکی تجربه (امپیری) را، یعنی نظر (تئوری) را نمی داند.

به همین دلیل به تبیین متوسل می شود.

تبیین یعنی بیان کردن که ربطی به تئوری ندارد.
 منظور آریانپور از تبیین هم نه تبیین، بلکه تشریح و توضیح است.

واژه انگلیسی (explanation)

به معنی تشریح و توضیح است.

 ۳

و بدين سبب، 
طرز تفكر يا فلسفة عالمان 
نيز 
در تجارب آنان دخالت مي ورزد. 
بنابراين، بايد بگوييم كه علم شناخت واقعيت است از طريق تجربه به اتكاي يك فلسفه.

 همه این مفاهیم آریانپور، تق و لق اند:

طرز تفکر 

یعنی متد (روش و یا اسلوب) فکری

 ما در فلسفه با دو متد اساسی زیر سر و کار داریم:

متد متافیزیکی (ضد دیالک تیکی)

و

متد دیالک تیکی.

 آریانپور طرز تفکر را فلسفه می پندارد.

یعنی

نه معنی فلسفه (خرد کل اندیش) را می داند

و

نه از دیالک تیک متد و تئوری

خبر دارد.

عجیب است که او نمی داند که فلسفه هم می تواند متد متافیزیکی را به خدمت گیرد و هم متد دیالک تیکی را.

مثال:

متد فلسفه ایدئالیستی

هم

متافیزیکی 

بوده است

و

هم

دیالک تیکی.

مثلا

متد فلسفه ایدئالیستی هگل،

دیالک تیکی بوده است.

 

متد فلسفه ماتریالیستی نیز به همین سان:

مثلا

متد فلسفه ماتریالیستی فویرباخ،

متافیزیکی بوده است.

در حالیکه متد فلسفه ماتریالیستی مارکس، دیالک تیکی بوده است.

 

به همین دلیل، از دو نوع متضاد دیالک تیک سخن می رود:

دیالک تیک ایدئالیستی (هگل)

و

دیالک تیک ماتریالیتسی (مارکس و انگلس)

 ادامه دارد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر